شعر به مثابه ی هنر، از زندگی می جوشد و در اصل هر آنچه مانند شعر بیان زیبایی هاست و توان آلایش و پیرایش دارد، از ماحصل زندگی نشات می گیرد. از این هر شاعر و هنرمندی به فراخور تجربیات، احساسات و محیط پیرامون خود، به توصیف زندگی و ابعاد آن می پردازد.
در ادبیات ایران در چندین حوزه سکوت وجود دارد که یکی از آنها، عشق های دنیوی و مسائل جسمانی عشق، در شعر زنان است. در بین شاعران پر آوازه ی معاصر ایران، «فروغ فرخزاد» از جمله شاعرانی ست که در طول زندگی کوتاه خود، توانست وارد این حوزه شده و دیوار سکوت را فرو ریزد. پیش از او کسانی که در این وادی قدم نهاده بودند به اندازه ی او موفق به بیان احساسات درونی خود نشده اند. در واقع، «نیما یوشیج» و نگرش نیمایی این فرصت را به زنان داد تا با شهامت به جستجوی خود، جامعه و جهان برآیند و از عشق، تنهایی، هراس و عاطفه هایی که شکلی زنانه داشت سخن بگویند زیرا درطول تاریخ هزار ساله ی شعر فارسی، سهم زنان در مقابل مردان تقریباً ناچیز بوده است.
بعد از نیما، فروغ در کنار «احمد شاملو»، «اخوان ثالث» و «سهراب سپهری» از پیشگامان شعر فارسی است.
اشعار او در حالی که آینه ی دنیای حسی و زندگی شخصی اوست و ریشه در فرهنگ او دارد، از محدودهی تجربه های فردی فراتر می رود و بیان شاعرانه اش از عالمی ماورای خاطره های بومی و واقعیت های اجتماعی سر چشمه می گیرد. با نگاهی به آثار فروغ می توان تاثیر او را بر ادبیات معاصر ایران انکار ناپذیر دانست. او با بیان «عاطفه های فردی» در مجموعه های :«اسیر»، «دیوار» و «عصیان» آن را در مجموعهی «تولدی دیگر» به «عاطفه ی اجتماعی» بدل کرد و به شکل و محتوای اشعارش غنا بخشید و با مجموعهی آخر خود «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» توانست جایگاهش را در شعر معاصر ایران تثبیت نماید. شاید مبالغه نباشد اگر بگوییم که یکی از اضلاع ادبیات معاصر، ادبیات زنانه است که خلاء آن در ادبیات کلاسیک آشکار است و فروغ فرخزاد کسی بود که این کمبود را در ادبیات معاصر ایران جبران کرد.
1-2-بیان مسأله
بحث این پایان نامه بر این فرضیه استوار است که تجارب، علت بارگذاری زبان با جهت گیری های خاصی است.
تلاش است تا از طریق زبان مجموعه اشعار فروغ فرخزاد زمینه تبیین و درک احساسهای ذهنی او که به عنوان نمودهایی از تجربه های بیرونی در زبان شعرش است، نشان داده شود. و دریابیم گفتمان گونهها و گزینشهای واژگانی در اشعار فروغ با توجه به دوره های شعریعش که نموداری از بیوگرافی فکری اوست چگونه پدیدار می شود؟
ما بر این فرض هستیم که شعر فروغ را می توان به سه دوره تقسیم کرد: دوره نخست شامل سه مجموعه اسیر، دیوار و عصیان است، دوره دوم تولدی دیگر ودوره سوم ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.
برای تحقق این منظور، ابتدا با بررسی وتبیین، چگونگی تکوین ورشد زمینه های فرازبانی تاثیرگذار بر ذهن و فکرش را نشان می دهیم، سپس به جستجو و توصیف ریشه های اجتماعی و کارکرد روانی ذهن فروغ می پردازیم و در آخر با تاکید بر نقش نظام علائم زبانی در میانجی گری فرایند های فردی و اجتماعی به تحلیل شعر فروغ می پردازیم.
روش تبیین تکوینی یعنی، شناخت شناسی ومطالعه ذهن وتفکر. منظور ار تبیین تکوینی به عبارت ساده اینست که، برای درک فرایندهای اجتماعی و روانی باید منشا آنها را ردیابی کرد. مثلا تبیین تکوینی معنای کلمه (لبخند) در جریان رشد فردی، کارکرد جهت بخش گفتار را نشان می دهد. ما برآنیم که زبان ومحتوا در شعر فروغ یک فرایند اجتماعی خلاق و ناشی از یک بافت اجتماعی – فرهنگی خاص است نه حاصل مجموعه ای از کلمات وبلاغتی که در خلق معنی شعر فروغ به کار گرفته شده بر آمده از یک نظام ارتباطی است. و مولفه عمده ای که وسیلهی پیشبرد این بلاغت را پدید می آورد ناشی از ابهام طبیعی موجود در هر موقعیت تعاملی است.
الگوهای کاربرد گفتار وگفتمان همچون دیگر روشها وروال های فرهنگی ورفتاری یک جامعه نشان دهنده یک مفهوم یا ذهنیت ویژه ای است که ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه به کار رود یعنی یک رشته رفتارهای زبانی که دریافت متنی خاصی بکار می رود تا موقعیت ارتباطی شخص بکار برنده زبان را بیان کرده یا موقعیت ارتباطی خاصی را برای او پدید آورد.
این رفتارهای ذهنی برآیند آگاهی یا حضور ذهنی خاص است که ما در این رساله در صدد تبیین آن خواهیم بود یعنی می خواهیم ببینیم زبان و گفتار شعر فروغ محصول چه آگاهی و حضور ذهنی است ؟ همچنین در هر اثر با برخورد اول تفاوت وتمایزاتی در رفتار وعملکرد زبانی وگفتاری شاعر با دیگران توجه خواننده را به خود جلب می کند و ما به دنبال آن هستیم تا دریابیم این تمایز و تفاوت ناشی از چه تجربه اجتماعی است؟ وچه معرفتی را به خواننده انتقال می دهد؟
تنفس هر شاعر و نویسنده ای در بافت فرهنگی – تاریخی و سنت اجتماعی خاص او در جهان بینی اش تاثیر می گذارد و مبانی نظری آگاهی و اندیشه او را میسازد به این خاطر زبانش بار معنایی ویژه ای پیدا میکند و کوشش ما در شناخت بافت فرهنگی– تاریخی و سنت اجتماعی فروغ است که زبان شعر او را اینگونه سرد و یخ زده نموده است.
شهر مجموعه ای از فضاهاست. فضاهایی که یکی از وجوه تمایز محیط شهری با محیط غیرشهری (روستایی، طبیعی، دست نخورده و واژگان دیگری که میتوان در مقابل شهر قرار داد) است. فضا مفهومی ادراکی است. ادراک از فضا را نمیتوان به عنوان عنصری یکپارچه در نظر گرفت که در تمامی افراد یکسان است. یک فضای واحد می تواند بسته به سن، جنسیت، قومیت، طبقهی اجتماعی و متغیرهای دیگر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جمعیتشناختی به اشکال متفاوتی ادراک شود.
برای نمونه، تصوری که یک کودک از بیلبورد تبلیغاتی یک شرکت تولید شکلات دارد، تصویری از یک حسرت است، برای یک زن مستخدم که چهار فرزند کوچک دارد و برای پیرزنی که مبتلا به بیماری دیابت است نیز یک حسرت است اما این «حسرت» تنها عنوانی یکسان دارد و ماهیت آن در ادراک افراد نامبرده یکسان نیست. زیرا هر احساس یا شناختی از خاستگاههای متفاوتی برمیخیزد. یک بیلبورد تبلیغاتی می تواند برای کسی که شیرینیگریز است حس نامتبوعی ایجاد کند و برای یک طرفدار حقوق حیوانات احساس انزجار و فردی که گرایشهای ضد سرمایهداری دارد احتمالا بیش از آن که مجذوب بیلبورد شود به چهرهی سرمایهداری و چرخهی سودی که پشت نصب این بیلبورد نهفته است توجه میکند. تفاوت نگرش این افراد ناشی از ماهیت تمایزات اجتماعی – فرهنگی است. اگر یک بیلبورد سادهی شهری بتواند تصوراتی این چنین متمایز را در ذهن بینندگان ایجاد کند، باید انتظار داشت تصور ادراکشدهی افراد از رابطهای که در شهر با «چیزها» و «فضاها» برقرار می کنند و احساسی که از این رابطه در آنان ایجاد می شود نیز بسته به زمینه اجتماعی و فردی متفاوت باشد.
چنانچه پیش فرض وجود رابطه میان فضاهای شهری و نگرشهای افراد را پذیرا شویم به این نتیجه گیری خواهیم رسید که روابط اجتماعی افراد نیز از فضاهای شهری تاثیر میگیرد. زیرا پیوند میان شناختها و احساسات با منشها و کنشها از دیدگاه جامعهشناختی امری بدیهی است. با توجه به اهمیت جنسیت به مثابهی یک عامل تعیین کننده بنیادین در شیوههای جامعهپذیری افراد، پیش بینی میشود که نگرشهای مردان و زنان نیز نسبت به مولفههای فضایی متمایز باشد و به تبع آن کنشها و منشهای فضایی به شکل متفاوتی در دو جنسیت بروز یابد.
برای نمونه، یک کوچهی تاریک در یک مرد ورزشکار که با ساک ورزشی به سمت باشگاه میرود همان ادراکی را تولید نمی کند که در یک دختر پانزده ساله که از کلاس به خانه برمیگردد. انتظار زن جوان برای تاکسی در کنار یک اتوبان نیز همان تجربهای نیست که یک مرد با آن مواجه می شود. اما عنصر متمایزکنندهی این ادراکها چیست؟ آنچه که دختر پانزده ساله را از کوچهی تاریک میترساند یا احساس زنی که کنار اتوبان منتظر تاکسی ایستاده است، یعنی «احساس ناامنی» ناشی از تنظیمات فضایی، نه ناشی از جنس این افراد بلکه تابعی از مولفههای فضایی و موقعیت این افراد در اجتماعی است که به آن تعلق دارند. فرض ما بر این است که احساس ناامنی برای زن شهرنشین تجربهای زیسته است. اما آیا شهر به خودی خود این ترس را ایجاد می کند؟ به نظر میرسد که چنین نباشد. همین زن، زمانی که همراه با فرد دیگری (به خصوص اگر همراه او مرد باشد) در همان نقطهی اتوبان ایستاده باشد، احساس ناامنی در او به شدت کاهش مییابد. پس مکان شهری به خودی خود نمی تواند عامل تولید احساس ناامنی در کنشگران باشد. یک زن به تنهایی در مرکز شهر قدم میزند بدون این که احساس ناامنی داشته باشد. شاید علت حضور و تجمع مردم در مرکز شهر است. اما آیا مردمی که در اتوبان سوار بر اتومبیلهای خود میگذرند فرقی با این افراد دارند؟ آنچه میان مرکز شهر و اتوبان تمایز ایجاد می کند نحوه تنظیم مولفههای فضایی است. حضور مردم چه در اتوبانها و چه در مرکز شهر عنصری ثابت است. چیزی که در اتوبان ایجاد تمایز می کند نوع طراحی فضا است که افراد پیاده را به درون اتومبیلهایشان منتقل کرده است. فضای اتوبان، با حذف پیادهروها قدرت قدم زدن را از افراد سلب می کند. فرد خود را به عنوان عنصری مزاحم
در فضایی که قرار نیست کسی در آن راه برود تصور می کند. اما این احساس برحسب جنسیت اشکال متفاوتی به خود میگیرد. ادراک زنان از این نوع هنجارشکنی جزئی چیزی متفاوت از ادراک مردان است. برای یک زن، یک کوچهی خلوت در میانهی روز، یک خیابان تاریک، کنار اتوبان، درون یک تاکسی که سرنشینان دیگرش همه مرد هستند، صندلی جلوی همان تاکسی، پلهای عابرپیاده، کوچههای بنبست، پارکهای خلوت، زیر پلهای بزرگ، محلههایی که برچسب ناامنی خوردهاند یا به هر دلیلی بدنام هستند، حومه های خلوت شهری، پیادهروهای کمعرض، خیابانهایی که محل کسب وکار مردان هستند، سرویسهای بهداشتی عمومی، اتوبوسهای حمل و نقل عمومی خلوت (به خصوص در ابتدا و انتهای روز)، حتا خانهی خود فرد زمانی که در آن تنهاست، اتومبیلهای شخصی غیرتاکسی که در حمل و نقل عمومی مشغول به کار هستند، همه تصور ناامنی را تداعی می کنند.
این احساس ناامنی می تواند ریشه در تجربیات مستقیم خود فرد، تجربیات غیر مستقیم فرد (نزدیکان او)، حافظهی جمعی شهروندان از این فضاها و تا حد زیادی شکل فضاهای شهری داشته باشد. فردی که یک بار در یک کوچه ی تاریک مورد حمله قرار گرفته باشد، احتمال کمی میرود که هنگام عبور مجدد از مکانهای مشابه احساس امنیت داشته باشد. اگر دوست یا خواهر او نیز تجربهی مشابهی را برای او بازگو کرده باشد، باز تصور او از فضایی که در ذهن او ایجاد شده است میتواند به تولید احساس ناامنی در فضاهای مشابه فضاهای تصورشدهی قبلی بیانجامد. تجربیاتی که شهروندان یک شهر از خشونت در فضاهای مختلف شهری دارند میتواند در حافظهی جمعی ثبت شده و آن را نسبت به فضاهای مشابه احساس کند. اگر شهری در زمانی نزدیک تجربهی ناگواری، مانند ربوده شدن افراد در اتوبان، را داشته باشد، نمیتوان انتظار داشت که شهروندان آن از حضور در اتوبانها احساس امنیت کافی داشته باشند. حافظهی جمعی در شهر می تواند عنصری تعیین کننده در نحوهی نگرش شهروندان به فضاها و روابط شهری باشد. اما میتوان تصور کرد که همین شهروندان اگر میتوانستند در اتوبانهایی قدم بزنند که محلهایی مخصوص عبور عابران پیاده داشت که از طریق موانع یا چنانچه در برخی خیابانها مرسوم است، کانالهای بزرگ آب از محل عبور اتومبیلها جدا میشد، شاید احساس بهتری از قدم زدن در اتوبانها حاصل میشد (رهبری، 1393).
بحث ناامنی شهری که در چند بند گذشته به آن پرداخته شد تنها یک نمونه از تاثیر فضاهای شهری بر ادراک شهروندان است که چنانچه شرح آن رفت، بسته به جنسیت متفاوت است. مجموعهی این برداشتهای احساسی و شناختی تولید شده در شهروندان به یک ادراک عمومی از حقوق شهروندی میانجامد که تمرکز ما در این پژوهش مطالعه ابعاد و عوامل تاثیرگذار بر آن و ارتباط آن با مفهوم جنسیت است. بدیهی است که هم زنان و هم مردان از مولفههای فضایی تاثیر میپذیرند. از این رو به جای تمرکز بر ادراک زنان، مفهوم جنسیت را به عنوان عاملی تعیینکننده در ادراک از فضاهای شهری در نظر گرفتیم تا علاوه بر بررسی وضعیت ادراک زنان از حق به شهر، به مطالعه تفاوتهای جنسیتی نیز بپردازیم. بدین منظور این نوشتار به شرح زیر به شش فصل تقسیم بندی شده است:
فصل یکم: کلیات
در این فصل به بیان مساله، اهمیت و ضرورت پژوهش، پرسشها، اهداف و فرضیه های پژوهش و هم چنین مشکلات و محدودیتهای پژوهش پرداخته شده است.
فصل دوم: پیشینهی پژوهش
در این فصل پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است. این فصل به دو بخش پژوهشهای داخلی (ادبیات تولید شده توسط محققان داخل ایران) و پژوهشهای خارجی (ادبیات بینالمللی) تقسیم بندی شده است ضمن این که جایگاه پژوهش حاضر در ادبیات مربوطه مشخص می شود.
فصل سوم: مبانی نظری
در این فصل مرور نظریه های استفاده شده در پژوهش و چهارچوبهای نظری و مفهومی این پژوهش به تفصیل معرفی شده و نحوه استفاده از مفاهیم و مدلهای کلیدی در پژوهش به بحث گذاشته شده است.
فصل چهارم: روش پژوهش
فصل روش پژوهش به معرفی روشها و تکنیکهای انتخاب شده برای انجام پژوهش اختصاصیافته و نشان میدهد که در تولید هر بخش از داده های مورد نیاز، از چه رویکردهای روششناختی بهره گرفته شده است. ضمن این که مواردی چون جامعه آماری، نمونه گیری ، بررسی ابزار تحقیق با انجام آزمونهای اعتبار و روایی نیز در این فصل مدنظر گرفته است.
فصل پنجم: یافته ها
فصل یافته ها به گزارش یافته های تحقیق می پردازد که در سه بخش یافته های کمی (گزارش یافته های حاصل از پیمایش)، یافته های کیفی (گزارش یافته های حاصل از روشهای کیفی از جمله مصاحبه و مشاهده عمیق) و یافته های مشاهدهای به بحث گذاشته شده است.
فصل ششم: نتیجه گیری
در این فصل که مهمترین بخش پژوهش محسوب میگردد به پرسشهای اصلی و فرعی پژوهش که در بخش کلیات مطرح شده اند پاسخ داده می شود و یافته های پژوهش به بحث گذاشته می شود. این فصل شامل برخی پیشنهادها نیز خواهد بود. پژوهش حاضر از نوع بنیادی و توسعهای است و انتظار میرود بخش نتیجه گیری آن ضمن گسترش مرزهای مفهومی و نظری جامعه شناسی شهر و فضا، به ایجاد ایدههای جدید نظری نیز بینجامد. بنابراین آنچه در بخش پیشنهادها مطرح میگردد (با توجه به کاربردی نبودن تحقیق) بیش از آن که شامل برنامههای عملی باشد، در راستای راهبردهای نظری است.
بخش ضمایم و منابع دو بخش انتهایی نوشتار حاضر را تشکیل میدهند.
[1] Perceptive
[2] لسیتین مورد استفاده در این شکلاتها روی حیوانات آزمایشگاهی امتحان می شود.
[3] Perceived
[4] Sex
[5] برای نمونه خیابان هایی که محل تجمع اصنافی مانند فروشندگان قطعات یدکی و خدمات تعمیرات خودرو هستند.
:
زبان گسترده ترین و پیچیده ترین و در عین حال راحت ترین وسیله ارتباط بین انسان هاست این ابزار که دستگاهی منظم و با قاعده (system) است، ویژگی دیگری هم دارد و آن صورت گفتاری و آوایی است. انسان ها از این دستگاه منظم به شکلهای گفتاری و نوشتاری بیشترین بهره را می برند. به نظر می رسد برجسته ترین ویژگی زبان “با نظم بودن” آن است که واحدهای سازنده آن به طور منظم و با قاعده همیشه در صورتهای گفتاری و نوشتاری ظاهر می شوند.
همه زبان شناسان بر این موضوع که توانایی زبان در خلق جمله های تازه بی حد و مرز است اتفاق نظر دارند و می دانند که آدمی از رهگذر همین ویژگی زبان قادر است هر آنچه را در ذهن دارد در قالب الفاظ بیان کند. با توجه به اینکه هیچ انسانی جمله هایی را که بیان می کند از قبل حفظ نکرده این سؤال مطرح می شود که او چگونه از عهده این کار بر می آید؟ پاسخ این است که زبان پدیده ای است با قاعده و وقوف ناخودآگاه آدمی بر قواعد آن به او امکان می دهد تا بی نهایت جمله خلق کند.
نوآم چامکسی این نکته را چنین بیان می کند:
“فردی که زبانی را می داند در حقیقت نظامی از قواعد را فرا گرفته است، نظامی که لفظ و معنا را به طریق خاصی به هم می پیوندد.” (چامسکی، 1972، ص 29 )
دستور زبان در کلی ترین مفهوم، شناخت و توصیف و تبیین همین قواعد است. زبان شناسی و دستور، شاخه هایی از دانش هستند که به شناخت و بررسی واقعیت ها و قواعد حاکم به زبان می پردازند. دستور(grammar) بخشی اززبان شناسی است که درباره ی ساختمان آوایی، صرفی و نحوی ومعنایی زبان بحث می کند. البته برخی دستور را شامل آواشناسی، نحو و معنی شناسی می دانند. دستور نویسانی که بر مبنای زبان شناسی، به توصیف و تحلیل ساختمان دستوری زبان می پردازند، صرف، سازه شناسی وسازه را بخشی از آواشناسی می شمارند. )مشکوه الدینی، 1377 )
به هر حال چون دستور، قواعد حاکم بر زبان را بررسی می کند، باید به گونه ای همه ی اجزای سازنده را بشناسد و از این نظر سه بخش عمده دارد:
آواشناسی(phonetics)، صرف یا سازه شناسی(morphology)و نحو(syntax).
تحقیق درباره هریک ازعناصرزبان به شکلی جداگانه، کار آموختن و آموزش دستور را بهتر، عملی تر و دقیق تر می کند. بخش اسم یکی از مباحث مهم صرف(سازه شناسی)ونحو زبان است.
اسم مرکب از رهگذر فرایندی ساخته می شود که به آن ترکیب می گویند.
ترکیب اغلب چنین تعریف می شود:
“ساختن واژه از طریق پیوستن (معمولاً) دو واژه مستقل. (کاتامبا، 1993، ص264، بائر، 2009 ص243).
با توجه به مجموع ملاک هایی که برای تشخیص واژه مرکب به دست داده اند، تردیدی نیست که در دو زبان فارسی و انگلیسی شمار زیادی واژه مرکب وجود دارد.
“اسم مرکب فعلی” که مبحث این رساله است به ترکیباتی می پردازد که جزئی از آن فعل است و در معنای اسم به کار می رود. حدود یک صد و شصت اسم مرکب فعلی در زبان فارسی و یک صد اسم مرکب فعلی در زبان انگلیسی مورد بررسی و پژوهش است.
بیان مساله
در این رساله سعی شده با ارائه تعریف از اسم مرکب فعلی، چگونگی ساخت و الگوهای سازنده این اسامی، در دو زبان فارسی وانگلیسی مورد بررسی و مقایسه قرار گیرد. این تحقیق بر اساس مطالعه منابع موجود در باره ترکیب در زبان و اسم مرکب به طور کلی و سپس مطالعه اسم مرکب فعلی در دو زبان مذکور به طور اخص صورت گرفته است. برای این منظور حدود یک صد و شصت اسم مرکب فعلی در زبان فارسی و یک صد اسم مرکب فعلی در زبان انگلیسی انتخاب گردیده است. یافتن شباهت ها و تفاوت های این نوع ترکیبات در دو زبان هدف این پژوهش است.
اهمیت و ضرورت تحقیق :
بدیهی است که بدون دانستن دستور زبان هم می توان سخن گفت، اما آموختن و آموزش زبان مزایای زیادی دارد، از جمله کمک به تثبیت زبان، پرهیز از خطا و لغزش در گفتار و نوشتار، پیشگیری از تحولات بی قاعده، کمک به واژه سازی، آموزش بهتر زبان به بیگانگان، فهم متون گذشته، وضع اصطلاحات علمی، فنی و….
از آنجایی که واژه سازی نقش زیادی در جاودانگی و پویایی هر زبانی ایفا می کند، آشنایی با ترکیب و نحوه ساخت اسم مرکب ما را در حفظ زبان مادری و تکامل و پویایی آن یاری خواهد داد. با نگاهی هر چند سریع به منابع دستور سنتی و جدید مشخص شد که تحقیقات کافی درباره اسم مرکب فعلی در زبان فارسی صورت نگرفته است و هنوز نیاز به پژوهش های جدید احساس می شود. در این راستا سعی شده به شکلی نظام مند نحوه ساخت اسم مرکب در زبان فارسی و انگلیسی به شکل جداگانه مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان با مقایسه آن دو زبان گام مهمی در راه آموزش بهتر هر دو زبان برداشت.
:
زبان یک نهاد اجتماعی است و در جوامع بشری به عنوان یک ابزار برای برقراری ارتباط به کار میرود، تحوّل بر اساس بنیادهای جامعه، سیاست، مذهب، آداب و اصول و مشاغل می باشد، در دستور زبان هم تحوّل ایجاد میشود، زبان به جامعه وابسته است و به طبع با تحّول که در جامعه رخ میدهد زبان هم تحّول میگیرد و واژگان که افراد در جامعه به کار می برند بیش از هر چیزی دگرگونیهایی اجتماعی را در جامعه باعث میشود.
آشنایی با گویشهای محلّی و منطقه ای یک محدوده سرزمینی از جمله رفسنجان به عنوان یکی از راه های شناخت آداب و رسوم و خلقیّاتی یک قوم و یک گروه محسوب میشود.
گاه با شناخت گویشها، اصطلاحات، ضرب المثلهای یک منطقه نحوه نگرش رفتار اجتماعی آن منطقه به عنوان آداب و رسوم آن خطه خودنمایی میکند.
گویش شناسی یکی از شاخه های علمی زبان شناسی است که هدف آن گردآوری گویشها و توصیف علمی آنها می باشد، گویشها و زبانهای محلی منبع بسیار غنی برای پژوهشهای زبانی، ادبیّات، جامعه شناسی و مردم شناسی و تاریخی می باشند استفاده از دستور و واژگان بسیاری از نکات مبهم و زیان هنگفتی که متوجه تاریخ زبانهای ایران در نتیجه تاریخ زبان فارسی خواهد شد را دریافت.در بررسی زبان شناختی پژوهشگر باید از هر دو علم زبان شناسی و دستور زبان یاری بجوید و به گفته خطیب رهبر دستور زبان فارسی از قاعده هایی که برگرفته از زبان است و درست گفتن و درست نوشتن را در بیان فکر و مطلب به ما می آموزد فراهم آمده است.
فکر و اندیشه در قالبی ریخته می شود که به آن جمله گویند، جمله هم از اجزایی ساخته می شود که کلمه نام دارد و هر کلمه از حرف ترکیب می شود و حرف از صوت که در هر گونه زبانی به شیوه خاص تلفظ می شود.
هدف زبان شناختی یک گونه زبانی نیز بررسی واژگان از نظر ساختار و ساخت شناسی
می باشد. (خطیب رهبر، 1381: 9)
این پژوهش شامل پنج فصل می باشد فصل اوّل کلیّات طرح تحقیق فصل دوم پیشینه تحقیق و فصل سوّم روش تحقیق و فصل چهارم یافته های تحقیق و فصل پنجم نتیجه گیری، پیشنهاد ها و واژه نامه می باشد.موقعّیت تاریخی، جغرافیایی و طبیعی استان کرمان و شهرستان رفسنجان :
استان کرمان :
در جنوب شرقی ایران واقع شده است و از شمال با استان های خراسان و یزد و از جنوب با استان هرمزگان، از شرق با سیستان و بلوچستان و از غرب با استان فارس همسایه است. مساحت این استان در حدود 175069 کیلومتر مربع و پس از خراسان دومین استان پهناور کشور
می باشد که در حدود 11 درصد از خاک ایران را در بر گرفته است.
سابقه سکونت و استقرار انسان در سرزمین کرمان به هزاره چهارم قبل از میلاد می رسد.
این منطقه یکی از قدیمی ترین نواحی ایران به شمار می رود و در گذر زمان گنجینه های فرهنگی و تاریخی گرانبهایی در آن پدید آمد که نمایانگر روند تاریخی، حیات اقتصادی و اجتماعی آن است.
کرمان به روایت تاریخ :
قلعه دختر و قلعه اردشیر از آثار دوران ساسانی در مشرق شهر کنونی کرمان که هنوز خرابه های آن برجاست – گواه بر این است که لااقل در زمان اردشیر بابکان که در همین محل، شهری آباد یا قلعه ای مهم وجود داشته است. مؤلف جغرافیای کرمان، معتقد است که در حدود 220 پیش از میلاد – به هنگام فتح کرمان به دست اردشیر – این محل «گواشیر» نام داشته و مرکز ولایت کرمان بوده ایت. بنابر گفته «هرودت» کرمانیان از ده طایفه پارسی ها می باشد.
در روایات اساطیری آمده که کیخسرو، کرمان و مکران را به رستم بخشید و همچنین نشانه هایی از فرمانروائی «بهمن» بر این خطه می دهند و سپس سخن از حکومت اشکانیان است که اردشیر بلاش اشکانی را شکست داد و بنای گواشیر را در پنج هزار و هفت صد و هفتاد و دو سال بعد از هبوط آدم به طالع میزان بنا نهاد. گویند کرمان آخرین پناهگاه یزدگرد پادشاه ساسانی بوده است و کرمان در زیر سلطه حکومتهای قدرتمند مثل دیلمیان، آل بویه و سلاجقه قرار گرفت. و بعد از انقراض سلسله زند به وسیله آقامحمدخان قاجار و تصرف کرمان ظلمهای بی شمار به مردم کرمان کرد.
گرچه جانشینان او تلاش کردند تا با اعزام حاکمانی مدیر و مدبر همچون «ابراهیم خان ظهیرالدوله» محمد اسماعیل خان لوری «وکیل الملک» به بازسازی کرمان و تحبیت قلب ها بپردازند و با برپایی آثاری چون مجموعه ابراهیم خان و وکیل گذشته ها تا حدودی را به فراموشی بسپارند.
مراکز تاریخی و باستانی :
مدرسه گنجعلیخان، مدرسه حیاتی، مدرسه شفیعّیه، مدرسه ابراهیم خان، مقبره خواجه اتابک، گنبد جبلیه، گنبد سبز، گنبد مشتاقیه، باغ شاهزاده ماهان، چهارسوق گنجعلی خان، میدان گنجعلی خان، یخدان مؤیدی، حمام گنجعلی خان و کاروانسرای وکیل، کاروانسرای حاج آقا علی، تخت درگاه قلی بیگ، مسجد امام، مسجد پامنار، ارگ بم و … می باشد.
ویژگی های فرهنگی کرمان :
فرهنگ زرتشتی، اعیاد مذهبی، جشن سده، جشن مهرگان، مهمان نوازی، توجه به اعتقادات و باورهای مذهبی و پای بندی به مراسم ملّی و سنتّی می باشد.
از مهمترین صنایع دستی کرمان : قالی، پته، قلم زنی مس و چاقوسازی نام برد.
استان کرمان شامل شهرستان های زیادی است که از جمله شهرستان رفسنجان که به ذکر آن می پردازم :
-1- بیان مساله
در این رساله بررسی زبان شناختی لهجه رفسنجان مورد بحث است و مساله اصلی جمع آوری لهجه ها و گونه های زبانی است که ویژگی زبانی مورد توجّه است، در این مورد زبان شناختی، کارکرد زبان مهّم است، مهّم نیست که ما زبان را چگونه تعریف کنیم، آن چه مهّم است این است که ما طبیعت زبان را بشناسیم و چگونگی کار آن را دریابیم. زبان وقتی از قوّه به فعل درمی آید یا به صورت گفتار است.و یا به صورت نوشتار اگر به صورت گفتار باشد مادّه اولیّه که درآن به کار برده میشود صداست یعنی ارتعاش هوا و جابجا شدن انرژی، اگر به صورت نوشتار باشد مادّه اولیّه آن نشانه هایی است دیداری که آن هم متعلق به زبان فیزیکی بیرون است.همه زبانهای جهان برای گفتگو درباره دنیای بیرون از انرژی صوتی استفاده می کنند از این لحاظ همه زبانها یکسان هستند، ولی نوع رابطه ای که بین امواج انرژی صوتی و وقایع بیرون برقرار می کنند متفاوت است. از اینجاست که زبانهای متفاوت به وجود آمده است پس مجموعه این الگوهای صوتی و وقایع دنیای بیرون زبان نامیده می شود. و زبان نوعی رفتار انسانی است که دارای طرح است و زبان فارسی یک گونه یک دست است و یکسان نیست بلکه یک مفهوم کلی است و از اجتماع گونه های بیشماری ترکیب شده است این گونه ها همه دارای یک هسته مشترک هستند ولی در پاره ای خصوصیات مربوط به دستور و واژگان و ساختمان صوتی با هم اختلاف دارند پس باید گفت هر زبانی گونه هایی دارد در این بررسی که زبان شناختی و گونه زبانی مورد بحث است. ابتدا باید ویژگی جمله ها ،واژگان، اقسام و اجزا و ساختار آنها ونیز مختصات واژه ها و ساختمان و اجزا و انواع و نقشهای آنان و همچنین مشخصات واج ها و دگرگونیهایشان از جهات مختلف مورد بررسی قرار گیرد.
بررسی مربوط به موارد بالا بر عهده دستور زبان است. پس هم دستور زبان در بحث زبان شناسی و هم زبان شناسی در مباحث دستوری وارد میشود و بحث درمورد دستور یک زبان بی توجّه به اصول و مبانی زبان شناسی به همان اندازه ناقص می ماند که بحث درباره یک زبان از دیدگاه زبان شناسی بدون توجه به قواعد دستوری آن زبان. در این رساله منظور از تحقیق شناخت لهجه و گونه زبان مردم رفسنجان است. که شامل بررسی آوا شناسی ، واج شناسی، بررسی واژگان (صرف و نحو ) می باشد.
برای شناخت بیشتر از جهت گونه زبانی به تعریف مواردذكر شده در بررسی گونه زبانی
می پردازیم:
فرهنگستان سوم زبان و ادب فارسی با تشکیلگروههای متعدد واژهگزینی تلاشکردهاست در حوزۀ زبان علم، واژهسازی کند. در این مدت تعداد واژههای مصوب برخی از گروههای تخصصی از مرز هزار واژه فراتر رفت و تدوین فرهنگهای موضوعی واژههای مصوب در حوزههای مختلف ضروری مینمود. از این رو، گروههای واژهگزینی، فرهنگهای موضوعی را با عنوان هزار واژه تدوین، و به جامعۀ علمی عرضهکرد. فرهنگستان، در برابر برخی واژههای بیگانه با پذیرفتن لفظ بیگانه، یک برابر نهاد ِفارسی در کنار آن به تصویب رساند، به این امید که این معادل فارسی بهتدریج جای لفظ بیگانه را بگیرد. در این پژوهش تلاش خواهدشد ساخت صرفی واژههای مصوب فرهنگستان درحوزۀ علوم نظامی بررسی گردد. با مشخص شدن فرایند واژهسازی یا واژهگزینی زبان فارسی در گذشته، میتوان راه را برای واژه سازی مناسب در زمان حال، و برطرف کردن نیازهای زبان دربارۀ واژگان جدید برای جلوگیری از ورود واژگان بیگانه آمادهکرد. با آگاهی از پیشینۀ واژگان نظامی و نحوۀ تغییر آن ها میتوان آیندۀ واژگان فعلی و اقبال مردم به واژگان نوساز نظامی را پیشگویی نمود.
١-2- بیان مسئله
واژهسازی از رهگذر ترکیبو اشتقاق میتواند در راستای حفظ زبان فارسی و همگام نمودن آن با جریان پرسرعت تغییرات علمی، اجتماعی، صنعتی و حتی فرهنگی جامعه مؤثر باشد. ترکیب و اشتقاق، دو راه اصلی واژهسازی در زبان هستند که از نظر معنایی قواعد ویژهای دارند. درترکیب، دو یا چند واژه به هم میپیوندند و واژۀ مرکب میسازند. در اشتقاق، واژۀ جدید از طریق وندافزایی ساخته میشود. مواجهۀ زبان فارسی با فرهنگ و تمدن جدید آن را با مشکلی بزرگ رو به رو ساختهاست که آن بیانِ مفاهیم علمی و فنی و فرهنگی جدید است. جوامعی که خود در کارِ خلق این فرهنگ بودند، طبیعتاً فرصت آن را داشتند تا زبان علمی هم پدید آورند. اما فارسی زبانان هنگامی با این فرهنگ مواجه شدند که علم نوین، عرصه را در نوردیدهبود و تعدادی از واژههای بیگانه، به زبان فارسی وارد شدند و بنابراین فرهنگستان زبان و ادب فارسی به معادل سازی دستزد. بروز تغییرات و تحولات هر جامعه در ابعاد گوناگون اجتماعی، سیاسی، علمی، فنی، فرهنگی و نظامی مستلزم ایجاد دگرگونی در سطح واژگان زبان است. یکی از حوزههای بسیار مهم که در سالیان اخیر مورد هجوم واژههای بیگانه بوده حوزۀ نظامی است. گروههای واژهگزینی تا سال 1392به 61 گروه رسید، در حال حاضر گروههای تخصصی در شش حوزه، به امر گردآوری واژههای بیگانۀ حوزۀ تخصصی خود و معادلیابی آن ها، مطابق با اصول و ضوابط فرهنگستان میپردازند. اعضای این گروهها را افرادی متخصص از فرهنگستان های علوم، علوم پزشکی، هنر و استادان برجستۀ دانشگاهها و صاحبنظران تشکیل میدهند.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی، با تشکیل گروههای تخصصی واژهگزینی، که یکی از فعالترین گروههای واژهگزینی فرهنگستان است به طور مستمر و با روندی منظم دست اندرکار ساخت، باز آفرینی و تصویب واژهها و اصطلاحات تخصصی بودهاست که تا آغاز سال1390 بیش از 1280 واژه و اصطلاح تخصصی را در حوزههای فنون علوم نظامی تولیدکرده و به تصویب شورای عالی فرهنگستان رساندهاست. ازاین رو محقق در صدد برآمدهاست که ساخت صرفی واژههای مصوب فرهنگستان را در علوم نظامی براساس فرایندهای واژهگزینی، در زبان فارسی مورد بررسی قرار دهد.