مدیریت بر مبنای اعتماد، بیانی نوین از اندیشه های كهن است. که جای آن در روابط امروزی به خوبی نمایان و آشكار است و بكارگیری سازوكارهای آن می تواند در كسب نتایج مطلوب بین فردی مؤثر باشد. مدیریت بر مبنای اعتماد تکنیکی است که انسانها در روابط خود آن را به كار می گیرند؛ اما تا كنون بدان بهعنوان تكنیک رفتاری كه می شود آن را آموزش داد و در جایگاه های مختلف از آن بهره گرفت، نگریسته نشده است. اعتماد یک موضوع بین رشتهای است که از رشتههایی مانند روانشناسی و جامعه شناسی نشأت میگیرد. به عقیدة تایلر[1]، اعتماد زمینه ساز است برای درک اینكه چگونه مشاركت مؤثر را در درون سازمانها ایجاد كنیم؛ یعنی اعتماد یک عنصر کلیدی است. زیرا مشاركت را میآفریند و همانطور كه میدانیم، مشاركت در سازمانها همیشه با اهمیت بوده است. به گفته آنت بیر[2](1985) اعتماد در همه جا وجود دارد اما كمتر به آن توجه می شود و تنها زمانی كه از بین می رود و یا آسیب میبیند مورد توجه قرار میگیرد. وی این موضوع را به هوا تشبیه میكند كه وقتی كمیاب یا آلوده می شود، اهمیت مییابد. صاحب نظران باور دارند كه اعتماد می تواند منجر به همكاری بین افراد، گروهها و سازمانها شود. امروزه سازمانها در جستجوی راههای جدیدی برای ارتقای مشاركت بین افراد و گروه ها و بهره گیری از آثار آن هستند؛ از این گروه بیش از هر زمان،به اعتماد و چگونگی تقویت و واقعی سازی آن توجه دارند. مثلاً بیشتر سازمانها همكاری بین افراد و گروه ها را با مهندسی دوبارة ساختار و مسطح تر نمودن آن بر شكلهای مبتنی بر تیم كاری[3] به گونه ای که اختیار در آن ها به شكل غیرمتمركز درآید و اعطای قدرت به سطوح پایین تر شود افزایش میدهند. اما اعطای قدرت تنها زمانی می تواند به تقویت همكاری و سرانجام عملكرد سازمانی منجر شود که در سازمان اعتماد وجود داشته باشد. به طوركلی، روانشناسان اعتماد و فرایند اعتمادسازی را یكی از پایه های اساسی توسعه فردی توصیف كرده اند (گرث،جینز، 1998:53).
نظر به این كه نقش مؤثر و تعیین كننده آموزگاران در الگوگیری تیم سلامت مرهون رضایت شغلی آنان بوده و تاثیر آموزشی این افراد بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در دوران ابتدایی انكارناپذیر است، و با توجه به نقش اعتماد مدیریت بر رضایت شغلی كاركنان و به دنبال آن بهره وری سازمان و نقش مستقیم آن در سلامت جامعه، این پژوهش بر آن است تا به بررسی اعتماد مدیریت و رابطه اش با رضایت شغلی آموزگاران مدارس ابتدایی بپردازد و ضمن نشان دادن رابطه میان رفتار مدیریتی مدیران اجرایی و ارشد و درجه اعتمادی كه در سازمان حاكم است، مدیران اجرایی و ارشد را قادر به اتخاذ رفتاری كند كه به دنبالش افزایش رضایت شغلی كاركنان را به دنبال داشته باشد. در این پژوهش گام اول، یعنی شناسایی وضع موجود آموزش و پرورش در خصوص وضعیت اعتمادبه مدیریت و تاثیرآن بر رضایت شغلی است. بدیهی است كه گام های بعدی همانا استفاده از آموزش های مناسب در خصوص مباحث رفتار سازمانی برای مدیران و البته كاركنان است مراحلی اساسی تر و ضروری خواهد بود.
1-2 بیان مساله
به گفته مارتین هولیس اعتماد موضوع بسیار مهمی است كه در تمام علوم اجتماعی و بشری ریشه دارد. اعتماد یک ساختار اجتماعی است و تا زمانی كه سازمان ها در قالب اجتماعی وجود دارند، اعتماد شرط لازم برای آن ها است(هولیس،1998). ماكس وبر اعتماد را به عنوان پیش نیاز ساختار اجتماعی می داند. وی معتقد است كه با افزایش پیچیدگی یک سیستم، نیاز به اعتماد نیز به طور نسبی افزایش می یابد.
تامپسون می گوید: اعتماد دستاورد و نتیجه مدیریت خوب است. به عبارت دیگر نمی توان اعتماد را مدیریت كرد بلكه با رفتارهای مدیریتی مناسب و با درك متقابل و بهترانتظارات می توان آن را ایجاد و حفظ كرد. اعتماد یک عامل اساسی در فعالیت مدیریتها است و برای برقراری ارتباط و همكاری اثربخش لازم است و مبنایی است برای روابط پربارتر که می تواند پیچیدگی های سازمانی را كاهش داده و بهتر، اقتصادی تر و سریع تر از هر ابزار دیگری معاملات و مذاكرات سازمانی را تسهیل کند(هوی، اسمیت و سویئیتلند[4]،2002) و ارتباط مؤثر، همكاری و سازگاری را كه زیربنای روابط پربار در سازمان ها می باشد ارتقا بخشد (آرسن، بل و پلنك[5] ، 2004). مطالعة تجربی درخصوص اعتماد اولین بار در اواخر دهة 1950 ، به منظور حل مشكل رشد فزایندة بدگمانی در جنگ سرد، به عنوان عاملی كلیدی در بهبود محیط باز و سالم انجام گرفت. اعتماد حالتی روانی است که در آن فرد به نتایج کار اطمینان دارد، بدون آنکه آن نتایج را پیش بینی کند. بدیهی است که این حالت روانی ممکن است با ریسک همراه باشد یعنی انسان مطمئن باشد ولی در عمل غیر از آن اتفاق بیفتد. با وجود
این اعتماد داشتن، باتمایل به قبول ریسک همراه است. همین ویژگی است که اعتماد داشتن را با نوآوری وخلاقیت مرتبط ساخته است. علاوه بر این، اعتماد سطح بالاتری از تعهد را به دنبال دارد. اعتماد به مدیریت رفتارهای کارکنان را متأثر می سازد. دلایل یاد شده و سایر عوامل موجب شده است تا اعتماد یک خواست مهم و عمومی کارکنان در دنیای امروز به شمار آید. با توجه به مطالب مطرح شده، فقدان اعتماد یا ضعف اعتماد کارکنان به سازمان و مدیریت آن گسترش رفتارهای زیر را موجب می شود: سکوت و بی تفاوتی کارکنان نسبت به سرنوشت و برنامه های سازمان، عدم درک و تفاهم موثر بین کارکنان و مدیریت حرکات و تفسیر متفاوت از پیام های مدیریت. دو نوع اعتماد وجود دارد.یک اعتماد دو جانبه، که در آن هم مدیریت به کارکنان اعتماد دارد و هم کارکنان به مدیریت. در اعتماد دو جانبه تلاش و توجه بیشتری به حفظ و استمرار روابط معطوف می شود و طرفین سعی می کنند در شرایط مختلف این اعتماد را بازسازی کنند.
نوع دوم اعتماد را می توان احتیاطی نام نهاد که در آن به کارکنان آزادی و اختیار تصمیم گیری اعطا شده و برای ارائه نتایج مورد نظر به آنان اعتماد می شود. این نوع اعتماد با پاسخگویی و مسئولیت خواهی کارکنان مرتبط است. در تعریفی كه از اعتماد ارائه گردید عموماً آن را انتظارات یا باورهایی می دانند كه افراد دوست دارند به دیگران به طریقی قابل پیش بینی و نه صرفا در راستای منفعت شخصی خود نشان دهند (بایر،1986). بر اساس این تعریف، یكی از مسائل و مشكلات سازمان های امروزی، كمبود اعتماد بین كاركنان و مدیران است. در سازمان ها ی ما به خصوص، سازمان های دولتی، شكاف قابل توجهی بین كاركنان و مدیریت و خواسته های این دو وجود دارد. در نتیجه این شكاف، تصمیمات معمولاً با مشكلات اجرایی روبرو می شود زیرا كاركنان در اجرای تصمیمات سرسختی نشان می دهند و در مقابل مدیران نیز به كاركنان اعتماد نمی كنند و آنها را در جریان تصمیم گیری مشاركت نمی دهند و اینها همه باعث ایجاد فضای بی اعتمادی در محیط کاری می شود. نتیجه بی اعتمادی، پدید آمدن رفتار ها یی مانند شایعه پراكنی، تضاد، سیاسی كاری و كم كاری در محیط کاری خواهد بود كه انرژی بالایی ازسازمان ها گرفته و هزینه ها را افزایش می دهد. در چنین محیط کاری صحبت از مباحثی مانند خود مدیریتی و خود كنترلی، همكاری، بروز خلاقیت، مدیریت جامع كیفیت و … بی فایده است و اكثر تلاش ها برای افزایش بهره وری به نتیجه مطلوب نخواهد رسید زیرا تحقق اهداف در هرسازمان مستلزم همكاری اعضای آن با یكدیگر است و مهمترین راه تسهیل همكاری، اعتماد متقابل كاركنان به یكدیگر و نیز اعتماد میان كاركنان و مدیران می باشد ( چاوشی، 1386). در این راستا موضوع رضایت شغلی نیز دارای اهمیت زیادی می باشد زیرا گاهی به علت وجود فضای بی اعتمادی، اعضای سازمان در صدد بر می آیند تا سازمان را ترك كنند و در پی شغل دیگری باشند. به همین خاطر بررسی های نگرشی می تواند ابزار ارزشمندی برای درك بهتر مدیران از كاركنان در سازمان باشد. با توجه به اهمیتی كه این دو نگرش یعنی اعتماد و رضایت شغلی دارند، در این پژوهش به دنبال تاثیر اعتماد به مدیریت و رضایت شغلی هستیم. اشتغال از جمله مسائلی است که همواره ذهن انسان ها، دولت ها و ملت ها را به خود مشغول داشته است. هر چند شغل و حرفه به ظاهر، به بعد اقتصادی – معیشتی انسان ها مربوط می شود، ولی با بعد فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنان نیز ارتباطی تنگاتنگ دارد. رضایت شغلی حوزه ای است که در آن دیدگاه های روان شناختی اجتماعی، جامعه شناختی،مدیریت، اقتصادی، علوم سیاسی و تربیتی هر یک به سهم خود در آن سخن گفته اند. امروزه در هر کشوری، هزاران هزار شغل و حرفه وجود دارد که افراد به آن اشتغال داشته و از این طریق، به زندگی خود ادامه می دهند. آنچه همواره مورد توجه روان شناسان و اندیشمندان علوم اجتماعی بوده رضایت شغلی افراد و آثار این رضایت در روحیه آن ها و بازدهی کارشان می باشد. اگر کسی به شغل خود علاقه مند باشد، خلاقیت و استعداد وی در زمینه کاری اش شکوفا خواهد شد و هرگز دچار خستگی و افسردگی نخواهد شد. به عکس، اگر کسی از حرفه اش راضی نباشد، هم خودش دچار افسردگی و سرخوردگی می شود و هم کارش بی نتیجه خواهد بود و از این رهگذر، جامعه نیز دچار آسیب خواهد شد. رضایت شغلی باعث ارتقاء میزان بهره وری در كاركنان می شود و به منظور ارتقاء رضایت شغلی در آموزگاران باید اعتماد به مدیریت در بین آنان افزایش یابد. صاحب نظران از میان همه مفاهیمی كه متخصصان رفتار سازمانی، مدیریت و روانشناسی سازمانی و صنعتی در موقعیت های سازمانی مختلف مورد مطالعه قرار داده اند، رضایت شغلی ازمهمترین زمینه های پژوهشی بوده است. وقتی درباره رضایت شغلی صحبت می شود، ذكر این نكته بسیار مهم است كه افراد با نیازهای بسیار متفاوتی وارد سازمان شده و هریک از آنها به گونه ای به رقابت در رفتار می پردازند. لذا یک پرسش عمده و مهم برای مدیران و پژوهشگران رفتار كار وجود دارد و آن این است كه كاركنان واقعاً از شغل خود چه می خواهند(هومن،2002).از جمله عواملی که در بقای سازمان ها بسیار مؤثر است و همواره باید مورد توجه مسؤولان و مدیران سازمان ها باشد، عامل نیروی انسانی است. زمانی تصور می شد که ارضای نیازهای افراد از منابع و امکانات سازمان میکاهد، اما برای رسیدن به حداکثر بازدهی، باید حداقل نیازها ارضا شوند. اما امروزه این نظریه به کلی منتفی شده است. هم اکنون، دانشمندان مدیریت معتقدند چنانچه نیاز های واقعی کارکنان و شاغلین در سازمان، به درستی درك و به آن بها داده نشود و مدیران به راستی درصدد ارضای آن نباشند، بهره وری در سازمان کاهش می یابد. از آنجا که کارآیی نیروی انسانی همواره بر اساس محاسبات اقتصادی قابل پیش بینی نیست، عوامل متعدد دیگری در این زمینه مؤثرند که برخاسته از نیازهای برتر انسان د ر ابعاد اجتماعی، احترام و خودیابی است. لذا در این پژوهش، به دو ضرورت اصلی در ارتباط با نیروی انسانی یعنی اعتماد به مدیریت و رضایت شغلی پرداخته می شود. طبق پژوهش های صورت گرفته توسط نیهوف و مورمن (1993)[6]، اگر کارکنان احساس نا برابری کنند، منبع بالقوه عدم رضایت در سازمان خواهند شد و این امر به نوبه خود تبعات جبران ناپذیری بر جای خواهد گذاشت. یکی از عواملی که باعث علاقه مندی یا عدم علاقه به شغل می شود، رضایت شغلی[7] یا عدم رضایت شغلی است. پس باید عواملی را که بر رضایت شغلی کارکنان اثر می گذارند ، شناسایی کرد تا با بکارگیری اصولی و شیوه های علمی و با تأکید بر تحقیقات انجام شده رضایت شغلی را در آنان افزایش داد . چلادورای[8](1999) معتقد است بیشترین عنوان تحقیقاتی که در مدیریت به خصوص روانشناسی مدیریت مورد مطالعه قرار گرفته است، شاید رضایت شغلی باشد. مطالعات مختلف در این زمینه نشان میدهد که متغیرهای زیادی با رضایت شغلی ارتباط دارند که از آن جمله می توان به غیبت، مسؤولیت پذیری، انگیزش، بهره وری، کناره گیری و ترك خدمت و … اشاره کرد. طبق دسته بندی ، ایوان سویچ و ماتسون [9](1989) و شجاعی فرد (1379) ، جنبه های مختلف رضایت شغلی شامل نوع و ماهیت کار[10] سرپرست مافوق [11]، همکاران[12] ، ارتقاء و ترفیع[13] و حقوق و مزایا[14] است. حضرتی (1387 )، رضایت شغلی را عاملی روانی قلمداد می کند و به نوعی آن را سازگاری عاطفی با شغل و شرایط شغلی تعبیر می کند. لذا طبق نظر گل پرور و اشجع(1386)، گل پرور و همکاران (1386)، گل پرور و نادی ( 1388 )، خاکسار و همکاران ( 1388 )، انتظار می رود انصاف کلی با پیامد های نگرشی و رفتاری نظیر رضایت شغلی و تمایل به ترك خدمت رابطه داشته باشد.طبق نظر اسپکتور[15] ،(2000) خشنودی شغلی نگرشی است که چگونگی احساس مردم را نسبت به مشاغلشان به طور کلی و یا نسبت به حیطه های مختلف آن نشان می دهد. از نظر بیدختی (1386 )، رضایت شغلی عبارت است از نگرش کلی فرد نسبت به شغل خویش که به طور مستقیم با نیازهای فرد در ارتباط است. وی رضایت شغلی را نشان دهندة نگرش و احساس افراد به کارشان می داند و اظهار می دارد:نگرش مطلوب نسبت به کار نشان دهندة رضایت شغلی و نگرش نامطلوب و منفی حاکی از عدم رضایت شغلی است. همچنین، اسپکتور ( 1997 )، رضایت شغلی را مربوط به چیزهایی می داند که افراد در شغلشان دوست دارند یا دوست ندارند.و این تحقیق به دنبال این است كه رابطه بین اعتماد به مدیریت با رضایت شغلی آموزگاران مدارس ابتدایی شهرستان میناب را به دست آورد.
فرم در حال بارگذاری ...