وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پایان نامه ارشد : بررسی رابطه بین هوش هیجانی معلمان زن با خشونت اعمال شده علیه آنان

 
تاریخ: 05-11-99
نویسنده: نویسنده محمدی

:

 

     خانواده طبیعی ترین و مشروع ترین واحد تولید مثل و فراگیرترین واحدهای اجتماعی به شمار می آید. زیرا همه ی اعضای جامعه را در بر می گیرد. خانواده، دارای اهمیت تربیتی و اجتماعی است. افراد از سوی خانواده و در خانواده گام به عرصه هستی می نهند و جامعه نیز از تشکل افراد، هستی قوام می یابد و از آن جا که نهاد خانواده مولد نیروی انسانی و معبر سایر نهادهای اجتماعی است از ارکان و نهادهای اصلی هر جامعه به شمار می رود. بهنجاری یا نابهنجاری جامعه در گرو شرایط عمومی خانواده هاست و هیچ یک از آسیب های اجتماعی فارغ از تأثیر خانواده پدید نمی آید. به همین ترتیب نیز هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای سلامت کند مگر آن که از خانواده های سالم برخوردار باشد(حمیدی، 1382).

 

     دست یابی به جامعه سالم آشکارا در گرو سلامت خانواده و تحقق خانواده سالم، مشروط به برخورداری افراد آن از سلامت روانی و داشتن رابطه های مطلوب با یکدیگر است. از این رو سالم سازی اعضای خانواده و رابطه شان، بی گمان اثرهای مثبتی را در جامعه به دنبال خواهد داشت(برنشتاین،1989؛ ترجمه پورعابدی و منشی، 1380).

 

در کشورهای غربی که زن و مرد تقریباً از حقوق اجتماعی یکسانی برخوردارند و قانون و عرف هیچ امتیاز ویژه ای را برای هیچ یک از زوجین نسبت به دیگری قائل نیست، آمار طلاق و جدایی به بیش از پنجاه درصد می رسد(رایس[1]، 1996). وجود خشونت در روابط انسان ها و به ویژه در روابط زوجین امری شایع است، به گونه ای که می توان از خشونت به عنوان رایج ترین پدیده های موجود در روابط انسان ها نام برد. رابطه زوجین می تواند به آسانی تبدیل به چالش شود، حتی کوچک ترین فعالیت های روزانه روی دیگری به طور چشم گیری اثر می گذارد و سازگاری با نیازها یا آرزوهای شخص دیگر در تمام جنبه های زندگی مشکل است(شفیعی نیا و همکاران،1381).    

 

     بسیاری از مردم با شنیدن نام خشونت اولین چیزی که در ذهنشان نقش می بندد، آزار جسمی شدید می باشد. اما حقیقت آن است که خشونت طیف وسیعی از آزارهای روحی، جسمی، جنسی و کلامی را شامل می شود(مافی، 1381). افزایش سریع آگاهی همگان از خشونت از جمله: کودک آزاری، همسر آزاری و سایر اشکال خشونت در خانواده سبب شده است، افراد متخصص و عادی نتیجه بگیرند که خشونت در خانواده، پدیده جدیدی است. گرچه خشونت در خانواده از دهه 1970 توجه قابل ملاحظه ای را به خود معطوف ساخته، به ویژه در 15 سال اخیر این مسأله مورد توجه متخصصان قرار گرفته، باید توجه داشت که این پدیده در سراسر تاریخچه خانواده مطرح بوده و قدمتی به قدر کهن ترین افسانه ها دارد. به لحاظ تاریخی شاید بتوان نخستین پیشینه خشونت را در اسطوره های دینی، نظیر هابیل و قابیل سراغ گرفت، که البته فرهنگ و تاریخ هر جامعه جلوه ای خاص به این حقیقت داده است(مافی، 1381). بنابراین، می بینیم که این پدیده در طول تاریخ همواره به شکل پنهان وجود داشته و چندان مورد توجه واقع نشده و تنها در طی سه دهه اخیر نگاه پژوهشگران، از جمله جامعه شناسان، روان شناسان و جرم شناسان متوجه این پدیده شده و با انجام بررسی های گوناگون سعی در پرداختن به این معضل اجتماعی و مقابله با آن نموده اند(مافی، 1381).

 

     خشونت به هیچ وجه، خاص یک جامعه نیست و هرگز نمی توان بروز چنین واقعه ای را به فقرا، طبقات کارگری و افراد کم سواد محدود دانست، بلکه امری جهانی است کما این که پیشرفته ترین کشورهای جهان نیز از این پدیده رنج می برند. یکی از پژوهش های انجام گرفته در آمریکا نشانگر این حقیقت بود که در میان تحصیل کرده های دانشگاهی خشونت از آمار بالاتری برخوردار می باشد(معتمدی مهر، 1380). آن چه در این بین، بیشتر موجب تأسف می گردد این حقیقت است که زنان به عنوان گروهی ویژه، هم چنان که در جامعه مورد

پایان نامه

 خشونت واقع می شوند، در خانواده نیز مورد بهره کشی سایر اعضای خانواده به خصوص همسران خود واقع می شوند، و قربانی انواع خشونت ها از جمله فیزیکی، روانی و … می گردند، که آثار و پیامدهای سوئی برای آن ها به بار می آورد و آمار و ارقام موجود این حقایق را بر ما آشکار می سازند(معتمدی مهر، 1380).

 

     خشونت علیه زنان به خصوص از طرف شریک جنسی آنان بسیار شایع است. خشونت فیزیکی و جنسی هر ساله در 2 تا 4 میلیون زن آسیایی رخ می دهد. بر اساس گزارش انجمن پزشکی آمریکا فدراسیون(WHO) در سال 2000 یک نفر از هر سه زن در طول زندگیش مورد آزار قرار می گیرد و بر اساس گزارشات بانک جهانی، خشونت خانگی 5 درصد از سال های سلامت زنان را در زندگی کاهش می دهد. خشونت علیه زنان همراه با عوارض شدید جسمی و روانی نظیر افسردگی، اضطراب، مشکلات روان تنی(سوماتیزاسیون)، سوء مصرف الکل و مواد مخدر و اقدام به خودکشی و یا تأثیرات منفی درازمدت بر خانواده و نسل های بعدی می باشد(زنگی آبادی و مرادی شهر بابک، 1383).

 

در زمینه  خشونت علیه زنان علاوه بر شیوع آن نگرش افراد نسبت به ان نیز مهم می باشد. زیرا نوع نگرش نسبت به نقش زنان و خشونت علیه آنان سبب تداوم این امر می گردد. این امر به خصوص در مورد آزارهای هیجانی و جنسی نمود بیشتری می یابد. پیچیده بودن خشونت علیه زنان که عوامل فردی تا قوانین و نگرش های سیاسی و اقتصادی جامعه را به عنوان عوامل زمینه ساز و مساعدکننده مطرح می کند، بررسی این مقوله را نیز بسیار مشکل می سازد(زنگی آبادی و مرادی شهر بابک، 1383).

 

1-2. بیان مسأله :

 

     افراد براساس سرشت و فطرت خویش نیازمند انس و الفت با دیگران هستند تا مونس و مأنوس یکدیگر باشند. از نخستین روزهای پیدایی بشر بر عرصه خاک و اولین شکفتگی های اندیشه بشری در گستره تاریخ و آگاهی، خانواده و مسایل مربوط به آن همواره بخشی از اشتغالات فکری او را تشکیل می داده است. چرا که پیوند خانوادگی در شکل زوجیت، ضمن برطرف ساختن نیاز فطری بشر، برای زیستن در میان جمع، روابط نسبی و سببی دیگری را نیز ایجاد می نمود که به تقویت بنیان های اجتماعی منجر می شد. بنابراین، خانواده اولین نهاد اجتماعی است که شالوده حیات اجتماعی نیز محسوب می گردد و جنبه های ژرف و عمیق شخصیت انسان در آن جا پایه گذاری می شود و شیوه های گوناگون رفتاری در این نهاد دست مایه اولیه تجربه اجتماعی کودکان را فراهم می آورد که در نگرش آن ها نسبت به زندگی جمعی سهم حتمی و قطعی دارد. از همین روست که جایگاه والای خانواده به عنوان باهویت ترین نهاد اجتماعی از دیرباز مورد توجه اندیشمندان بوده و هیچ یک از مکاتب سیاسی، اجتماعی و فلسفی خود را از پرداختن بدان بی نیاز ندانسته است(نجفی،1384).

 

خانواده، اولین مدرسه ای است که انسان در آن آموزش می بیند و با اصول زندگی اجتماعی و روش تفاهم با دیگران آشنا می گردد. خانواده به صورت یک نظام دارای شبکه ارتباطی است که افراد آن دارای حال گذشته و آینده مشترکند و ارزش های اخلاقی و اجتماعی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اسباب رشد عاطفی- اخلاقی و اجتماعی افراد فراهم می گردد(ساروخانی،1380).

 

     در این میان تشکیل خانواده با ازدواج زن و مرد آغاز می شود، ازدواج یکی از ارزشمندترین اقدامات زندگی به شمار می آید و هیچ اقدام اجتماعی دیگری را نمی توان از جهت ارزش با آن مقایسه کرد؛ چراکه این امر برای سلامت، امنیت و سعادت اجتماع سودمند و ضروری است(گل محمدیان و همکاران،1387). ازدواج، پیمان مقدسی است که در میان تمام اقوام و ملل و در تمامی زمان ها و مکان ها وجود داشته است، سنت دیرینه ای که در آن زن و مرد زندگی مشترکی را آغاز می کنند و پیمان می بندند که مصاحب و یار و غمحوار یکدیگر باشند، یکدیگر را بهتر بشناسند، همدیگر را خوشبخت کنند و با ازدواج به تنهایی خود پایان دهند(نوابی نژاد،1386). واقعیت آن است كه مقوله ازدواج از مهم ترین و پیچیده ترین جنبه های زندگی انسان بوده، به طوری كه لازمه ازدواج موفق وجود سطح بالایی از سازگاری طرفین است)فتینز[2] و همكاران،2001).

 

آن چه مسلم است همه افرادی که اقدام به این امر مهم(ازدواج) می نمایند، هدفی جز خوشبختی و کامروایی و نهایتاً دست یابی به موفقیت بیش تر ندارند. اما همه انسان ها از طریق روزنامه ها، مجله ها و یا رسانه های سمعی و بصری با مسائلی هم چون مشکلات  و خشونت های خانوادگی، تعارضات زناشویی زوج های درحال جدایی و یا آمار فزاینده طلاق و از این قبیل مسائل آشنایی دارند. چنین مشکلاتی چرا تا این حد مورد توجه قرار گرفته اند و به ساختار خانواده تا این حد اهمیت داده می شود؟(رفاهی و همکاران،1389).

 

 یکی از دلایل عمده ای که باعث می شود انسان امروز به ازدواج روی آورد، این است که نیاز درونی وی حکم می کند که کارهایش نظم و ترتیب داشته و از ساختاری معقول و شایسته برخوردار باشد. نظم و ساختاری معقول، اساس و ستون هر موجودی بوده و قالب های هر گونه خلاقیت و آفرینشی می باشند. به علاوه نظم و انضباط لازم است تا به امور زندگی سر و سامان، و آن ها را از آشفتگی و بی نظمی خلاصی داد.

 

همان طوری که اجتماع دچار تغییر و تحولات شتابنده شده و رشد وگسترش می یابد و بر تعداد نفوذش افزوده می شود و پیچیدگی های زندگی روزمره را رو به فزونی می گذارد، ضرورت و نیاز به نظم و ترتیب بیش از پیش محسوس و نمایان تر می گردد(انیل و انیل[3]، 1985، ترجمه رحمتی، 1372).

 

 علی رغم این که ازدواج رضایت بخش یکی از عوامل مهم بهداشت روانی جامعه محسوب می شود ولی چنان چه ازدواج و زندگی خانوادگی شرایط نامساعدی برای ارضای نیازهای روانی زوج ها ایجاد کند، نه تنها بهداشت روانی تحقق نمی یابد بلکه اثرات منفی و گاهی جبران ناپذیری را به جای می گذارد، به طوری که اختلالات عصبی، افسردگی و خودکشی از پیامدهای اختلالات خانوادگی می باشند. با توجه به گستردگی اثرات سوء اختلافات زناشویی بر ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی و افزایش آمار طلاق (11 تا16درصد) در سال های اخیر، توجه به نگرش های همسرگزینی و یاری در امر انتخاب همسر، ضروری به نظر می رسد(موسوی چلک،1384).


فرم در حال بارگذاری ...

« دانلود پایان نامه ارشد : بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و عزت نفس با رضایت زناشویی دانشجویان متاهلدانلود پایان نامه ارشد : بررسی مقایسه ای سبک های دلبستگی و تمایل به طلاق با کنترل سر سختی روان‌شناختی »