:
مطالعات جامعه شناختی در حوزه ی ادبیات، به رمان بیشتر از سایر انواع ادبی می پردازد. اهمیت این موضوع، بیش از هر چیز به خوانده شدن آن و درک روایت توسط خوانندگان، مربوط می شود. بر اساس نظریه دریافت، گوناگونی در انواع رمان ها باعث پیدایش خوانندگان گوناگون و در نتیجه درک و خوانش های گوناگون می شود. خوانش به عنوان یک توانایی در مفهوم «هوش داستانی» به معنای توانایی فرد در صورت بندی (به قلم در آوردن یا روایت کردن) و دنبال کردن (درک و خواندن) داستان زندگی خود و دیگران است. مطالعه جامعه شناختی خوانش رمان های جدی و عامه پسند بر مبنای نظریه هوش داستانی در بین خوانندگان شهر بندرعباس، به روش کیفی بر مبنای گرند تئوری و با ابزار مصاحبه گروهی متمرکز انجام شده است. در این زمینه دو کتاب «سلوک» و «کفش های غمگین عشق» به عنوان آثار جدی و عامه پسند را به 12 نفر (6مرد و 6زن) از خوانندگان رمان در دو گروه جدی خوان و عامه خوان داده و تاثیر ویژگی های فردی- اجتماعی را بر خوانش بررسی و سپس به تحلیل رابطه میان هوش داستانی و خوانش پرداخته ایم. تجزیه و تحلیل یافته ها نشان دهنده 1- تفاوت معنادار در خوانش زنان و مردان. 2- عدم تفاوت در خوانش جدی خوان ها و عامه خوان ها و سه نوع خوانش کارشناسانه، همدلانه و کارشناسانه-همدلانه است که در فضای تحلیلی خوانش های تفسیری، تأویلی و تفسیری-تأویلی شناسایی و متمایز می گردد. ویژگی های فردی – اجتماعی خوانندگان رمان های جدی و عامه پسند بر خوانش آن ها تأثیر دارد و جنسیت بیشترین تفاوت را در خوانش ایجاد می کند که موجب پدید آمدن دو نوع خوانش زنانه و مردانه می شود. سن و تحصیلات نیز بر خوانش اثرگذار هستند اما بین شغل و طبقه اجتماعی با خوانش رابطه معناداری مشاهده نشد. جنسیت بر هوش داستانی افراد نیز اثرگذار است و زنان در توانایی های پیرنگ پردازی و شخصیت پردازی و مردان در روایت پردازی، ژانرپردازی و درون مایه پردازی قوی تر هستند. همچنین تفاوتی میان هوش داستانی خوانندگان رمان های جدی با هوش داستانی خوانندگان رمان عامه پسند وجود نداردو تفاوت های جاافتاده در جامعه، ناشی از کلیشه ها و مرزبندی های فرهنگی است.
کلید واژه ها: خوانش خواننده، هوش داستانی، رمان جدی، رمان عامه پسند
فصل اول
کلیات تحقیق
1ـ1ـ بیان مسأله :
رمان یک پدیده ی اجتماعی– فرهنگی است که از آن به عنوان «نوع ادبی غالب و حاکم در هنر مدرن بورژوایی» (لوکاچ، 1388، ص19) یاد می شود. بر همین اساس مطالعات جامعه شناختی که تا کنون در حوزه ادبیات انجام شده، معمولا به رمان بیشتر از سایر انواع ادبیپرداخته است؛ چرا که آن را مهم ترین و موثرترین انواع ادبی روزگار ما و رایج ترینآن ها در میان همه اقشار در همه جای جهان معاصر می داند. شاید از آن رو که بیشتر و بهتر از هر نوع ادبی دیگر به زندگی و تجربة بشری، به ویژه در فردیت آن، می پردازد و به دنیای درون آدمی سر میکشد و روح و روان او را میکاود (بنیامین و دیگران، 1390).
دلیل اهمیت، تاثیر و رواج رمان، بیش از هر چیز به خوانده شدن آن و درک روایت توسط خوانندگان، مربوط می شود. در واقع خواننده داستان در مقام کنشگر اجتماعی با بروز رفتار خوانش، باعث مهم بودن، موثر شدن و رایج گشتن رمان در زندگی معاصر شده است.
در گذشته همزمان با کشف تاثیر و رواج رمان، خوانش آثار ادبی بیشتر رویکردی متن محور یا مولف محور داشت. اما در نظریه های ادبی جدید، فقط نویسنده و اثر بررسی نمی شوند بلکه این نظریه ها به خوانش خواننده به ویژه تعامل میان متن و خواننده نیز توجهمی کنند. خوانش خواننده محور، دریافت را لحظه ی «آفرینش» فعالیت ادبی و هنری می داند و معتقد است که بدون دریافت، هیچ اثر ادبی و هنری به فعلیت نمی رسد (خجسته، 1386). بنابراین بر اساس نظریه دریافت، همان طور که رمان ها از انواع گوناگون و متنوعی برخوردارند، خوانندگان آن ها نیز گوناگون و متفاوت هستند و دریافت های متفاوت و خوانش های گوناگونی از رمان ها دارند. در واقع خوانندگان، از روایت های داستانی برای درک جهان (دی والت، 1992) و لذت بردن از مطالعه و سرگرم شدن با آن استفاده می کنند. «درک» که مولفه ی مهم آثار ادبی است (فرجی، 1387)، فرایندی است که با رفتار خواندن توسط خوانندگان این آثار حاصل شده و به عنوان یک توانایی که مفهومی به نام «هوش داستانی[1]»را معنا می بخشد، شناخته شده است. «هوش داستانی» از دیدگاه رندال (1999) به معنای توانایی فرد در صورت بندی (به قلم در آوردن یا روایت کردن) و دنبال کردن (درک و خواندن) داستان زندگی خود و دیگران است. (هاشمی، 1388، ص6) درک هر فرد بسته به موقعیت و ویژگی های فردی و اجتماعی اش با درک فرد دیگر تفاوت دارد و باعث به وجود آمدن خوانش های متفاوتی در بین افراد میشود. این موقعیت ها و ویژگی ها که سازنده ی تجربه های اجتماعی و درک هستی شناسانهی افراد میباشند، نگرش، زاویهی دید و خوانش آنان را تعیین می کند. بر اساس تحلیل های روایت شناختی، روایت از جهان اطراف نمودی از شخصیت فرد است و بیانگر تفکر و هویت ماست؛ بنابراین روایت ما از زندگی به طور مستقیم با کیفیت زندگی ما در ارتباط است و بر آن تاثیر می گذارد (همان) از آن جا که رهیافت جدید مطالعات جامعه شناختی در حوزه ی ادبیات بر روی خوانش خوانندگان متمرکز شده و با بهره گرفتن از نظریه دریافت به بررسی در این زمینه می پردازد، مطالعه ی روایت های خوانندگان از داستان هایی که می خوانند، ارتباط میان عوامل فرهنگی- اجتماعی و نوع خوانش آنان را مشخص می کند و نشان می دهد که افراد و گروه های اجتماعی با توجه به جایگاهی که در جامعه خود دارند، چگونه خوانش و درکی از خوانده های خود ارائه می دهند و چه تفاوتی میان خوانش گروه های مختلف خوانندگان داستان ها وجود دارد؟
تاکنون پژوهش های جامعه شناختی بسیاری با بهره گرفتن از روش های گوناگونی به بررسی های آماری درباره ی شیوه های خواندن پرداخته اند که ثابت کرده اند انتخاب های زیبایی شناختی نه فقط ذهنی نیستند، بلکه تابعی از وابستگی اجتماعی اند. (خجسته، 1386) اما جامعه شناسی ادبیات، برای بررسی چگونه خوانده شدن آثار ادبی و یا سنجش ارزش آن چه خوانده می شود در نزد خوانندگان، تنها رهیافت های آماری را کافی نمی داند و معتقد است که چنین بررسی هایی را باید با یک روش کیفی تر بر مبنای مصاحبه های عمیق، قوت و کمال بخشید. (همان) بنابراین اگرچه در میان انواع رمان ها، دو نوع رمان جدی و عامه پسند بیشتر از سایر انواع، خوانندگان زیادتری دارند؛ اما فقط تعیین چنین میزانی، و یا شناخت رمان های جدی به عنوان رمان های نخبه گرایانهیا معروفیت رمان های عامه پسند به مثابه ی داستان های رمانتیک زن پسند کار جامعه شناسی ادبیات نیست. حتی در این حوزه، دیدگاه منتقدان ادبی خواننده محور که گاه، راه خوانندگان این دو نوع رمان را کاملا از هم جدا می دانند و گاه قائل به وجود پیوندهایی میان نخبه گرایی و عامه پسندی (آزرم، 1387) هستند، با مطالعه خاستگاه های اجتماعی تفاوت ها یا پیوندها، قابلیت بررسی پیدا می کند. مثلا بین تفاوت ها و جدایی ها یا شباهت ها و پیوندهایی که در خوانش خوانندگان مشاهده می شود با موقعیت اجتماعی آنان چه ارتباطی وجود دارد و آیا به راستی تفاوت در تجربه های اجتماعی افراد باعث تفاوت در خوانش آنان می شود؟ اصلا خوانندگان رمان ها چگونه با جهان اجتماعی داستان ها و شخصیت های داستانی مواجه می شوند؟ آیا متغیرهایی مثل «هوش داستانی» باعث تفاوت میان گروه های خوانندگان می شود؟ آیا جنس انگیزه ها و تجربه های یک خواننده ی رمان جدی با جنس انگیزه ها و تجربه هایش در خواندن رمان عامه پسند متفاوت است و یا این انگیزه ها و تجربه ها چه تفاوتی با انگیزه های خوانندگان رمان های عامه پسند دارند؟
بنابراین برای شناخت تفاوت ها و شباهت های خوانش خوانندگان رمان های جدی و عامه پسند قصد داریم به مطالعه و پژوهشی جامعه شناختی در میان خوانندگان رمان در شهر بندرعباس بپردازیم و ببینیم که چه ارتباطی میان هوش داستانی افراد و متغیرهایی هم چون جنسیت، میزان تحصیلات، شغل و حرفه، قشر یا طبقه اجتماعی و … وجود دارد و چه تاثیری بر خوانش خوانندگان رمان های جدی و عامه پسند می گذارد؟ بر همین اساس در این تحقیق به مطالعه خوانش خوانندگان رمان در شهر بندرعباس می پردازیم تا با سنجش هوش داستانی ایشان، انگیزه ها و اهداف آنان را از خواندن رمان های جدی و عامه پسند تحلیل و مشخص نماییم. بنابراین مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که چه ارتباطی میان هوش داستانی و خوانش خوانندگان رمان های جدی و عامه پسند وجود دارد؟
[1] Narrative Intelligence
«جامعهشناسان از اصطلاح جنس[1] برای اشاره به آن دسته از تفاوتهای کالبدی و فیزیولوژیک استفاده می کنند که بدن زن و مرد را تعریف و مشخص می کنند. در مقابل، جنسیت[2] به تفاوتهای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگیِ مذکرها و مونثها مربوط می شود. جنسیت به افکار و مفاهیمی درباره مردانگی و زنانگی مربوط می شود که به صورت اجتماعی برساخته میشوند؛ و ضرورتا محصول مستقیم جنس زیستشناختی فرد نیست»(گیدنز، 1389: 156). به طور معمول مختصات جنسی و جنسیتی افراد با یکدیگر هماهنگ است اما گاهی مختصات جنسی و جنسیتی افراد با یکدیگر ناسازگار است. در ادبیات علمی برای این شرایط از اصطلاح ترنسکشوالیتی[3] استفاده می شود که ما در این نوشتار آن را تبدیلخواهی جنسی ترجمه خواهیم کرد.
هویت جنسی برای بیان احساس مردانگی و زنانگی فرد به کار میرود. مفهوم هویت جنسی بیان کننده آن است که فرد به طور معین خود را مرد یا زن بداند. در واقع، هویت جنسی بخش قابل ملاحظهای از هویت هر انسان را تشکیل میدهد دربردارندهی تصویری است که هر فرد به عنوان یک مرد یا زن از خود دارد. فرد میآموزد از آن حیث که مرد یا زن آفریده شده باید به شیوهای خاص بیندیشد، رفتار کند و احساس نماید (یوربرگ[4]:1974– اوحدی: 1384). «اختلال هویت جنسیتی[5] یکی از گروههای اصلی اختلالات جنسی محسوب می شود که مشخصه اصلی آن همانندسازی قوی و مستمر با جنس مخالف و ناراحت بودن از جنس خود یا احساس عدم تناسب با نقش جنسیتی خود است»(کاپلان[6] و سادوک[7]، 1392: 322).
«اختلال هویت جنستی دو مولفه دارد، ملاک الف: باید شواهدی مبتنی بر اتخاذ پایدار و مستمر هویت جنس مخالف که مایل به داشتن آن است یا اصرار به این که از جنس مخالف است وجود داشته باشد. ملاک ب: اتخاذ هویت جنس مخالف نباید فقط به دلیل تمایل به برخورداری از امتیازهای فرهنگی متعلق به جنس دیگر باشد. بهعلاوه باید شواهدی درباره نارضایتی مستمر از جنسیت تعیین شدهی خود یا احساس عدم تناسب با نقش جنسی تعیین شده وجود داشته باشد»(شعاعکاظمی، 1392). در واقع هویت انسان تحت تاثیر دو مولفه اکتسابی و غیراکتسابی تدوین مییابد.
«این اختلال موجب بهوجود آمدن نارضایتی جنسی در افراد میگردد. در واقع نارضایتی جنسی شرایطی است که در آن فرد از نظر جنسی و جنسیتی با ابهام خاصی مواجه نیست اما جنس او با جنسیتش ناهمخوان است»(رولند[8] و اینکروسی[9]، 2008). «این اختلال موجب پریشانی یا اختلال اساسی در کارکرد اجتماعی، شغلی و یا سایر زمینه های مهم می شود و می تواند زمینه ساز رفتارهای پرخطر جنسی باشند»(گرین[10]، 2009). «به خاطر شکل ظاهر و رفتارهای تا حدی نامتعارف که افراد تغییرجنسخواه دارند و به دلیل فقدان آگاهیهای عمومی، بسیاری از مردم، تغییرجنسخواهی را نوعی انحراف جنسی میدانند و به این دلیل تغییرجنسخواهان را در شبکه روابط اجتماعی نمیپذیرند»(جواهری، 1390). برخوردهایی مانند مجرم دانستن، گناهکار دانستن، ابراز تنفر، اغلب از این دلیل سرچشمه میگیرد که اکثر مردم نمیتوانند بین تغییرجنسخواهی، همجنسگرایی یا دوجنسگرایی تفاوت قایل شوند. بنابراین منفی بودن قضاوت مردم و ارزیابی آنان می تواند بر خودپنداره، حرمت نفس و هویت مبتلایان به نارضایتی جنسی تاثیر بگذارد و آنها را به سوی انحراف سوق دهد. بنابراین میتوان گفت ناراضیان جنسی قربانیان شرایطی هستند که ناخواسته در آن قرار گرفتهاند، قربانی فردی است که از شرایط آسیب خاصی میبیند در حالی که مسئول بهوجود آمدن آن شرایط نبوده بلکه مستحق همدردی است (لوزیک[11]، 1388 :121-120).
تبدیلخواهیجنسی یک اختلال در هویتِ جنسی است. افراد مبتلا به این اختلال خود را متعلق به گروه جنس مخالف میدانند، از وضعیت جنسی- بدنی خود ناراحت هستند و میکوشند با بهره گرفتن از هورمونها و اعمال جراحی وضعیت خود را به وضعیت دلخواه نزدیک کنند (سازمان بهداشت جهانی[12]، 1992). تبدیلخواهیجنسی با نارضایتی جنسی همراه است. نارضایتی جنسی به عنوان یک گرایش جنسی محسوب می شود. گرایش جنسی شیوهای است که براساس آن افراد، امیال جنسی و نقشهای اجتماعی مربوط به جنس خود را تجربه می کنند. این تجربه برای برخی از افرد به شیوهای خوشایند و برای برخی دیگر به صورت یک تضاد پایدار تجربه می شود (برگاتا[13] و مونتگمری[14]:2000 به نقل از جواهری).
نارضایتی جنسی تا چندی پیش یک بیماری روانی محسوب میشد اما امروزه این پدیده از فهرست بیماریهای روانی انجمن پزشکی آمریکا[15]کنار گذاشته شده است و در عوض در شمار یکی از انواع اختلالات هویت جنسیتی قلمداد می شود.
سببشناسی این اختلال به طور کامل شناخته نشده است و عوامل مختلفی از جمله عوامل ارثی، اثرات هورمونی و درگیری مغز به عنوان عوامل دخیل بررسی شده اند. یافته های اخیر تفاوتهایی را در مغز افراد دچار اختلال هویت جنسی نشان داده است و مناطقی از مغز که مسئول تفاوتهای جنسیتی هستند در این افراد با افراد طبیعی تفاوت دارد (گرین: 2005).
در این مورد به نقش عوامل زیستی و روانی مانند توارث، استرس بیش از تولد، روابط جنسی والدین، اختلالات ژنتیکی، ساختار هورمونی، مشکلات عصبی و سیستم عصبی مرکزی اشاره شده است (کاهانی، 1381: 40).
به طور کلی گروهی، علل زیستشناختی عضوی و گروه دیگر عوامل روانشناختی اجتماعی را در بروز این اختلال موثر میدانند. گروه اول بیشتر اشکال در آندروژنهای جنینی را مطرح می کنند (نلسون،161:1391). بررسیهای جنینشناسی نشان می دهند که کلیه pestanداران چه مرد و چه زن در نخستین مرحله رشد جنینی ساختمان تشریحی زنانه دارند و در صورت ترشح آندروژن در جنین در فاصله هفته ششم تا پایان ماه سوم، تغییرات منجر به مرد شدن کامل می شود و در غیر اینصورت همچنان زن باقی میماند. مطابق این نظریه اِشکال در ترشح آندروژن در فاصله زمانی یاد شده موجب بوجود آمدن تبدلخواهی جنسی است. اما برخی زمینه های اجتماعی نیز وجود دارد که احتمال نارضایتی جنسی را افزایش میدهد. از نظر فروید این قبیل اختلالها از تعارضهایی که کودک در مثلث ادیپال تجربه می کند، سرچشمه میگیرد. این تعارض را رخدادهای طبیعی خانواده و تخیلات کوک تقویت می کند، هر چیز که در محبت طفل نسبت به والد جنس مخالف و همانندسازی با والد همجنس تداخل نماید با رشد طبیعی هویت جنسی تداخل خواهد کرد. در خلال سالهای اول زندگی، مادر احساس غرور کودک را به جنسیت خود بیدار می کند. به همان نسبت مادر خشن نیز می تواند در رشد هویت جنسی کودک اختلال ایجاد کند. زمانی که این مسایل با مشکل جدایی تفرد همراه گردد، ممکن است نتیجه این باشد که از تمایلات جنسی برای حفظ و بقای رابطه استفاده شود. برخی از کودکان با این پیام مواجه میگردند که اگر هویت جنس مقابل را بپذیرند، مطلوبتر خواهند بود. کودکان آزاردیده و مطرود ممکن است طبق این باور رفتار کنند که اگر متعلق به جنس مخالف باشند بیشتر با آنان مدارا خواهد شد.
«اختلال هویت جنسی می تواند در نتیجه مرگ، غیبت طولانی یا افسردگی مادر، که پسربچه ممکن است با همانندسازی کامل به او واکنش نشان دهد، پدید آید. وجود پدر نیز به فرایند جدایی تفرد کمک می کند. فقدان پدر، سبب ایجاد مخاطره در روابط مادر و کودک می شود. برای پسر، پدر الگویی برای همانندسازی مردانه است. علاوه بر این در شرایطی که مادر در اثر بیماری، مرگ یا طلاق در خانواده حضور ندارد یا قادر به ایفای نقش مادری خود نیست در این صورت دختربچه برای پر کردن خلا حاصل از وجود مادر، پدر را جایگزین آن میسازد. در این شرایط او زمان زیادی را با پدرش صرف می کند، پدر او را تشویق می کند رفتاری مردانه داشته باشد، او نیز مانند یک پسر بهتدریج میآموزد که فعالیتهای ورزشی، شکار، ماهیگیری و مکانیکی را با موفقیت انجام دهد (كاپلان، سادوك و فردمن : به نقل از جواهری). همچنین، نزدیکی بیش از حد والد جنس مخالف با فرزند در حد تماس بسیار نزدیک پوستی، که سبب روابط عاطفی زیاد و و همانندسازی شدید با جنس مخالف گردد، حتی تجربهی مشاهده صحنههای آمیزشی می تواند عامل تعارضات روانی در همانندسازی کودک با مادر گردد»(کاهانی، 41:1381).
اما اینکه تبدیلخواهی جنسی یک عارضهی مادرزادی و ژنتیک است یا برساخته اجتماعی، و یا منبعث از منشایی روانشناختی، موضوع پایان نامه ی پیشرو نیست! هدف محقق از این تحقیق، ترسیم شرایط اجتماعی پیشروی تبدیلخواهان جنسی است. بر این مبنا، نگرش
جنسیتی نسبت به ترنسکشوالها، مسالهی محوری پژوهش حاضر است: این که آیا تفاوتی میان تجربهی زنانی که میخواهند مرد شوند و مردانی که میخواهند زن شوند وجود دارد؟!
این پایان نامه در پنج فصل تنظیم شده است: در فصل نخست، در قالب «کلیات تحقیق» به ترسیم منظری پرداخته شده که محقق به موضوع تحقیق مینگرد. همچنین علاوه بر بخشهای معمول، بیان مساله، ضرورت و اهمیت تحقیق و اهداف تحقیق، بخشی در پایان این فصل با عنوان مروری بر تاریخچهی تبدیلخواهی جنسی، گنجانده شده. هدف از ارایهی این بخش، ترسیم فضایی کلی در خصوص پدیده ترنسکشوالیته است؛ این بخش عامدانه پیش از ورود به متن اصلی و در پایان بخش نخست گنجانده شده تا ضمن آشنایی کلی با موضوعِ تحقیق، از متن اصلی جدا باشد زیرا هدف نگارنده، تمرکز بر ا ابعادجامعهشناختی موضوع بوده است.
فصل دوم با تعریفی از مفاهیم و واژگان کلیدی آغاز می شود، سپس پیشینهی پژوهشهای مرتبط ذکر گردید. وجودِ بخش مبانی نظری در این پایان نامه ، مسالهای چالشبرانگیز است؛ اساسا تحقیقاتی که با روشِ نظریهی مبنایی[16] صورت میپذیرد، نیازی به بهره گیری از مبانی نظری ندارد. در این تحقیق نیز به معنای دقیق کلمه، هیچ مبنای نظریای پیشروی محقق قرار نداشته بلکه نظریه های مورد بحث، نگارنده را در تحلیل داده های حاصل از تحقیق، یاری خواهند کرد. به بیانِ دیگر، نظریه های مورد بحث، به هیچوجه چونان رویکرد[17] مدنظر نبوده و صرفا نقشی مکمل را در بخش تجزیه و تحلیلِ فصل پنجم داشته است. همچنین ذیل تحلیل تمهای بهدستآمده در فصل چهارم كه در آن به صورت تطبیقی، سیطرهی جنسیت میان دو گروه از تبدیلخواهان مورد مقایسه قرار گرفت، از بینش نظری محقق در تحلیلها استفاده شد.
در بخش «بحث و نتیجه گیری: گامی به سوی یک نظریهی عام در خصوص تبدیلخواهی جنسی»، تلاش گردید نتایج تحقیق در قالب برداشت كلی محقق ارائه گردد. بدین منظور مراحلی ششگانه در ساختار زندگی روزمرهی تبدیلخواهان جنسی مورد شناسایی و تفكیک قرار گرفت. در نهایت به رسم پایان نامه های كارشناسی ارشد، پیشنهادات و محدودیتهای تحقیق به عنوان بخشهای پایانی درج گردیده است. محوریت این دو بخش، تجربههای محقق در مواجهه با تبدیلخواهان جنسی بوده و تلاش گردید، پیشنهادات، برآمده از متن پایان نامه باشد.
در بدو مواجه با پدیده تغییر جنسیت، نارضایتی جنسی و جنسیتی یک شخص و اقدامات وی برای تغییر جنس، امری فردی به نظر میرسد. اما این پدیده، هم از منظر زمینه های شکلگیری، و هم از حیث ابعاد اجتماعی- فرهنگی آثار، و پیامدهایی دارد. این پایان نامه ، ضمن معرفی و تشریح پدیده تبدیلخواهی جنسی در ایران، بر موضوعِ مقاومت و اعمال فشار اجتماعی از سوی خانوادهی تبدیلخواهان[18] و محیط اجتماعی، تمرکز دارد. در این میان، یافته های اولیهی محقق و نیز مستندات پژوهشهای پیشین در این خصوص، تفاوتی میان دخترانی که میخواهند جنسیت خود را تغییر دهند، نسبت به پسرانی که خواهان تغییر جنسیت هستند را نشان میدهد (جواهری و کوچکیان: 1385، پارولا[19]: 2010، لوییس[20]: 2002، بران[21] و دیگران: 2012).
در وهلهی نخست، این پژوهش درصدد دستیابی به توصیفی از چیستیِ تفاوت یاد شده است. سپس به عوامل اجتماعیِ موجد این تفاوت پرداخته شده است. مهمترین وجهِ این تمایز میان دو گروه یاد شده، میزان مقاومتِ تجربه شده است؛ دخترانی که خواستار تغییر جنسیت به پسر هستند، به مراتب با فشار اجتماعی کمتری نسبت به پسرانی که خواستار تغییر جنسیتشان به دختر هستند، مواجه میشوند. این پژوهش ضمن پرداختن به ابعاد جامعهشناختی این تفاوت، به دنبال بسط مفهوم سیطرهی جنسیتی بر این گروه اجتماعی است.
دشواریهای فردی و اجتماعی «دوگانگی ذهن و بدن» است: ذهنی مردانه در اندامی زنانه یا ذهنی زنانه در اندامی مردانه. این شرایط موجب کاهش سرمایه اجتماعی تبدیلخواهان میگردد. منظور از سرمایه اجتماعی به تعبیر بوردیو، مجموعهی پیوندها، تکالیف و تعهدات اجتماعی است که حاصل شبکه بادوام روابط کمابیش نهادینه شده، آشنایی و شناخت متقابل یا عضویت در یک گروه است. شبکه ای که هر یک از اعضای خود را از پشتیبانی سرمایه جمعی برخوردار میسازد.
از سویِ دیگر تغییر جنس، نقشهای اجتماعی کنشگران را تغییر میدهد؛ زنی که به دنیای مردانه قدم میگذارد از آزادی، قدرت و منزلت بیشتری برخوردار خواهد شد، در حالی که زن شدن یک مرد احتمالا به معنای آسیبپذیری و محدودیت بیشتر اوست. جامعه نیز در برابر زنی که مرد شده و رفتاری مردانه دارد در مقایسه با مردی که رفتاری زنانه دارد به شیوه انعطافپذیرتری برخورد می کند. اگر چه ایندو گروه از تبدیلخواهان، در بسیاری از مشکلات در مسیر تبدیلخواهی و حتی پس از آن، اشتراکاتی دارند اما، هر یک بر حسب مراحل و فرایند طولانی و طاقتفرسای تبدیلخواهی، با مسایل متفاوتی مواجه میگردند. هدف نگارندهی این پایان نامه ، دستیابی به دلایل اجتماعیِ این تفاوتهاست.
قرارگیری در وضعیت ناخواستهی تبدیلخواهی جنسیتی، شرایطی لاجَرم برای این اشخاص ایجاد می کند: تجربهی «هویت دوگانه». بنابراین، آنچه تبدیلخواهان جنسی را با وجود تمامی موانع پیشرو مجاب به تغییر جنسیت می کند آن است که وضعیتِ پیش از تغییر، آنچنان غیر قابل تحمل مینماید که تحمل آن برای تبدیلخواهان، به مراتب دشوارتر از عوارض جراحی تغییر جنسیت و نیز فشارهای اجتماعی ناشی از آن است. به بیان دیگر، عمل تغییر جنسیت برای تبدیلخواهان، راهی است برای رهایی از برساختِ الزامات هژمونیک بدن. ولو آنکه این مسیر پر مخاطره و سراسر فشار جسمی و اجتماعی، طاقتفرسا بنماید، این راهی است که برای «تصحیح» اشتباهِ رخ داده در بدنشان، آنان را به سویِ عمل تغییر جنسیت سوق میدهد. پرسش بنیادین این پژوهش که با روش گرندد تئوری صورت پذیرفته است، بررسی ابعاد سیطرهی حاصل از برساخت جنسیت بر زندگی تبدیلخواهان جنسی است.
1 Sex
2 Gender
[3] Transsexuality
[4] Yorburg
[5] Gender Identity Disorder(GID)
[6] kaplan
[7] Sadock
[8] Rowland
[9] Incrocci
[10] Green
[11] Loseke
[12] World Health Organization(WHO)
[13] Borgatta
[14] Montgomery
[15] DSM-IV-TR
[16] Grounded Theory
[17] Approach
17 Transsexual
[19] Parola
[20] Lwees
[21] Brown
هدف اصلی مسئله برنامه ریزی بهره برداری در ساختار سنتی مدیریت صنعت برق، کمینه کردن
هزینه های برنامه ریزی و بهره برداری با در نظر گرفتن سطح تعریفشدهای از پایایی بود.در محیطهای سنتی دارای ساختار متمرکز، بیشتر مدلهای برنامه ریزی بهره برداری بلندمدت بر اساس روشهای بهینهسازی یا روشهای تحلیل ریسک trade-offچند معیاره بوده است. این روشها، روشهای مفید و مناسبی بودند؛ چراکه برنامه ریزی بهصورتمتمرکز و با عدم قطعیتهای کمتری صورت میگرفت[1و2]. تنها عدم قطعیتهایی که وجود داشت مربوط به قیمتهای سوخت، شرایط بار و تولیدات برخی از منابع تولید از قبیل نیروگاههای آبی بود. اما آنچه باعث شد تا اكثر كشورهای دنیا به بازنگری در تئوریهای انحصار طبیعی صنعت برق متمایل شوند، بحرانهای نفتی دهه 70 بود[3].
پسازآن دولتها با این واقعیت انكارناپذیر مواجه شدند كه انحصار صنعت برق در دست دولت، منابع مالی را برای سرمایهگذاری در زیرساختها برای پاسخگویی به رشد مصرف انرژی الكتریكی با مشكل مواجه میسازد.
تجدید ساختار در صنعت برق علاوه بر تغییر در اهداف و محدودیتهای حاكم بر بهرهبرداری سیستم قدرت، برنامهریزی بهره برداری را نیز متحول ساخته است[10-4]. بهطوریکه تولیدكنندگان برق و سرمایه گذاران بخشهای خصوصی برای ورود به بازارهای رقابتی باید استراتژی های خود را برمبنای ملاحظات اقتصادی و زیستمحیطی بالحاظ عدم قطعیتهای فراوانی كه در سیستم اقتصادی حاكم است، تدوین نمایند.در این ساختار، روشهای مربوط به برنامه ریزی سنتی دیگر جوابگو بودند، چراکه بازیگران تصمیمات مربوط به سرمایه گذاری خود را در یک محیط بیثبات[1] میگرفتند[12-11]. در مورد تحولات صورت گرفته در سیستم قدرت و ورود به عرصه رقابتی میتوان به دو عامل و محرک اصلی اشاره کرد؛ یکی گرایش به کارآیی هزینه و تأکید بیشتر به ایجاد فضای رقابتی و دیگری آگاهی جامعه و دولت از پیامدهای زیستمحیطی ناشی از افزایش مصرف انرژی در جهان میباشد. افزایش نگرانیهای زیستمحیطی نیز به وضع مقرراتی بهمنظور کنترل آلودگیهای ناشی از تولید برق توسط نیروگاهها منجر شده است. فراهم نمودن زمینه برای تجارت مجوز تولید برق توسط انرژیهای تجدیدپذیر و مالیات بر آلودگی نمونههایی از این مقررات به شمار میآیند. درحالیکه محرک اول که تأکید بیشتری به ایجاد فضای رقابتی در بازار دارد و باعث پیچیدهتر شدن مسئله برنامه ریزی بهره برداری میگردد، محرک دوم یعنی نگرانیهای زیستمحیطی نیز مقررات دیگری را به سیستم اضافه نموده است که خود می تواند منجر به افزایش عدم قطعیتها در مسئله برنامه ریزی بهره برداری تولید گردد[13].
از یک نقطهنظر دیگر میتوان گفت که مسئله برنامه ریزی بهره برداری از دو دیدگاه قابلبررسی است. از نگاه قانونگذار سیستم، كه مهمترین مأموریت آن برقراری بازاری پایدار در بلندمدت است. به این منظور، ضمن هدفگذاری در شاخص های مهم پایداری بازار، برنامهریزی بهره برداری باهدف بهینهسازی رفاه اجتماعی، قابلیت اطمینان مطلوب، در نظر گرفتن مسائل و مباحث زیستمحیطی و وضع مقررات حمایتی و تشویقی برای سرمایهگذاری در این بخش و راهنمایی شركتهای تولید برای توسعه توسط قانونگذار ضروری است.
بعلاوه، باوجود عدم قطعیتهای متنوع و هزینه بالای سرمایهگذاری و غیرقابلبازگشت بودن تصمیمگیری در این حوزه، باید از رویكردها و چارچوبهای معتبری استفاده گردد تا دستیابی به اهداف بلندمدت و میانمدت را در كنترل سیستم قدرت و بازار برق محقق نماید[12].
از طرف دیگر چنانچه بحث برنامه ریزی بهره برداری از نگاه سرمایهگذاران مورد بررسی قرار گیرد، ملاحظه میشود كه سرمایه گذاران همانند تمام سازمانها برای بقای خود در بازار باید برنامه ریزی بهینهای را در میانمدت و بلندمدت در دستور كار خود قرار دهند. برخورداری از سهم بازار و تركیب بهینه فناوریهای تولید تحت مالكیت از مهمترین اهداف كلان شركتهای تولید در بازارهای برق به شمار میروند. در بحث برنامه ریزی بهره برداری در محیط رقابتی که در این پایان نامه مدنظر است، چند نكته بسیار مهم وجود دارد:
در نظر گرفتن یک فرایند برنامه ریزی كه عدمقطعیتها را نیز بهحساب آورد، جهت برنامه ریزی بهره برداری از منابع بسیار ضروری است. در مورد تنوع منابع نیز در این پایان نامه منابع سنتی در کنار منابع بادی، ذخیرهسازهای انرژی در کنار اجرای راهکارهای مدیریت مصرف مدنظر میباشد.
به این منظور لازم است شركتهای تولید برنامه ریزی بهره برداری را براساس دستیابی به اهداف میانمدت و بلندمدت، انجام دهند. باوجود محدودیتها و عدم قطعیتهای زیادی كه شركتهای تولید در كوتاهمدت و بلندمدت با آن ها مواجهاند، ارائه چارچوبها و روشهای توانمند برای برنامهریزی بهره برداری از نیازهای ضروری سیستم قدرت میباشد.
عدم قطعیتهای بار پیشبینیشده، بهای سوخت واحدهای تولیدی و عدم قطعیت استراتژیک رقبا ازجمله موارد مهمی هستند كه بازیگران در برنامه ریزی بهره برداری با آن ها مواجهاند. همانطور که بیان شد، عدم قطعیت استراتژیک بازیگران از اهمیت زیادی برخوردار میباشد؛ چراکه نوسانات قیمت ناشی از رفتار استراتژیک بازیگران بازار در میانمدت تأثیرقابلتوجهی بر سودهای عملیاتی این شركتها دارد. لذا ضروری است از روشهای مناسبی برای مدلسازی این عدم قطعیتها در برنامهریزی بهره برداری استفاده گردد.
در این پایان نامه که هدف برنامه ریزی بهره برداری منابع تولید پراکنده، ذخیرهسازها و راهکارهای مدیریت مصرف در محیط رقابتی میباشد، باید منابعی در نظر گرفته شوند که ضمن اینکه تکنولوژی نوین و بهروزی در سیستم قدرت هستند، مباحث جالبی را از لحاظ آکادمیک و علمی ایجاد کنند. یکی از این منابع، منابع تجدیدپذیر میباشد که در بین منابع تجدیدپذیر نیز منابع بادی ازنظر رشد تکنولوژی و قابل رقابت بودن با منابع سنتی از اهمیت بیشتری برخوردار میباشد. با در نظر گرفتن منابع بادی به خاطر اهمیت مسائل زیستمحیطی و با توجه به عدم قطعیت در تولید این منابع و فقدان سیاستهای حمایتی جامع، ریسک مسئله برنامه ریزی بهره برداری افزایش مییابد. بدین منظور در کنار این منابع از ذخیرهسازهای انرژی نیز استفاده شده است. خودروهای برقده قابل اتصال به شبکه یکی از انواع ذخیرهسازهایی هستند که طی سالیان اخیر در مطالعات سیستم قدرت رقابتی و شبکه های هوشمند قدرت بهوفور از آنها صحبت شده و کارهای متنوعی در این زمینه صورت گرفته است.
در این پایان نامه نیز تأثیر این منابع یعنی خودروهای برقده در نظر گرفته شده است. بهطورکلی خودروهای الکتریکی با قابلیت اتصال به شبکه خودروهایی هستند که قابلیت اتصال به شبکهی قدرت در نقاط تعریف شده معینی را دارا هستند و از این طریق میتوانند در تبادل توان الکتریکی با شبکهی قدرت شرکت نمایند. زیرساختهای فنی و مخابرات لازم بهمنظور بهرهبرداری بهینه از این خودروها میبایست فراهم باشد. این خودروها دارای این قابلیت هستند که در بعضی از ساعات شارژ و در ساعاتی دشارژ گردند. بنابراین این خودروها میتوانند در یک بازی همکارانه در کنار منابع بادی مورد بهره برداری قرار گیرند[17-14].
در این پایان نامه این مسئله مدلسازی شده و بهعنوان یکی از نوآوریهای این پایان نامه مطرح
میباشد. در این حالت خودروها بهصورت یکپارچه با منابع بادی عمل کرده و در صورت برنامه ریزی بهینه میتوانند باعث افزایش ضریب ظرفیت منابع بادی گردند. علاوه بر این و با توجه به اینکه در سیستم قدرت هوشمند، علاوه بر منابع سمت تولید، منابع سمت مصرف نیز این قابلیت را دارند که در بازار برق شرکت کرده و در تسویه قیمت بازار سهیم باشند، لذا در این پایان نامه نیز تأثیر راهکارهای مدیریت مصرف نیز در نظر گرفته شده است.
برای اجرایی کردن این راهکار بار مشترکین بهصورت الاستیک در نظر گرفته شده و بار تابعی خطی از قیمت برق میباشد. یکی دیگر از راهکارهای مدیریت مصرف که در این پایان نامه توسعه یافته و اجرا شده است، جابجایی پیک میباشد. این کار از طریق توسعه یک بازی همکارانه بین خودروهای برقده قابل اتصال به شبکه (که نقش ذخیرهساز را دارند) و بار مشترکین صورت گرفته است. این مسئله نیز بهعنوان یکی از نوآوریهای دیگر این پایان نامه مطرح میباشد.
اهمیت انرژی الكتریكی امروزه بر كسی پوشیده نیست. به دلیل سادگی تبدیل به سایر انواع انرژی، سهولت انتقال، كنترل آسان و ملاحظات زیست محیطی انرژی الكتریكی بیش از سایر انواع انرژی كاربرد پیدا كرده است. تامین انرژی الكتریكی مورد نیاز مشتریان با كمترین قیمت و بهترین كیفیت ممكن هدف اصلی یک سیستم قدرت می باشد. در شبکه های الکتریکی، تلفات یکی از بزرگترین معضلات است که گریبانگیر تولید،انتقال و توزیع نیرو میباشد. از این رو کاهش تلفات و بهبود پروفیل ولتاژ از اهداف اصلی طراحان سیستمهای قدرت بوده است و یکی از راهکارهای پیشنهادی جهت نیل به این اهداف،استفاده از خازنهای موازی و تغییر نسبت Tap Changerها در شبکه است ]1[.
توان حقیقی در نیروگاهها تولید می شود در حالی که توان راکتیو در نیروگاه (کندانسورهای سنکرون) و یا توسط نصب خازن ها و تغییر نسبت Tap Changerها تامین می شود. استفاده از خازن های موازی و تغییر نسبت Tap Changerها از اقتصادی ترین روشها جهت تامین بار راکتیو محسوب می شوند. خازن ها با کاستن تقاضای بار راکتیو ژنراتورها می توانند سایز و اندازه آنها را کوچک کنند. همچنین خازن ها می توانند جریان خطوط از محل خازن تا نیروگاه را کمتر کرده و در نتیجه تلفات و بارگذاری روی خطوط، ترانسفورماتورها و خطوط انتقال را کاهش دهند. بکارگیری خازن به صورت همزمان با تغییر نسبت Tap Changer علاوه بر موارد مذکور باعث به تاخیر انداختن یا حذف سرمایه جهت توسعه شبکه قدرت می شوند. در این پایان نامه با بهره گرفتن از خازنگذاری در نقش ادمیتانس های موازی و تغییر نسبت TapChanger اهداف فوق میسر می گردد]2-4[ .
– طرح موضوع
در صنعت برق طراحی و بهره برداری بهینه و مؤثر اقتصادی همواره مورد توجه بوده است از این رو کاهش هزینه های سالانه در شبکه امری ضروری می باشد. لذا جهت کنترل ولتاژ باسها در محدوده حداقل و حداکثر مقدار مجاز، در شرایط تغذیه بارهای مختلف از خازن های موازی و با تغییر نسبت Tap استفاده می شود ]5[.
به رغم مطالعات گسترده جایابای خازن در شبکه های قدرت، فقدان بررسی عمیق در ارتباط با دو مسئله اساسی به چشم میخورد. اول آنکه بررسی همزمان سایر متغیرهای در اختیار بهرهبردار همچون تنظیم تپ ترانس و خازنگذاری در سیستمهای قدرت و ارتباط این فعالیتها با سایر پارامترهای در اختیار بهرهبردار سیستم در خور توجه بیشتری میباشد. دوم آنکه بررسی اقتصادی و تحلیلهای مبتنی بر آن به عنوان حلقه پیوند دهنده تصمیمات فنی با اقتصادی توجه بیشتری را میطلبد. علاوه بر این لحاظ نمودن عدم قطعیت در پارامترها تاثیر گذار بر خارنگذاری نیز عاملی است که لحاظ نمون آن طیف گستردهتر و کاملتری از انتخابها را پیش روی تصمیمسازان شبکه مینهد. بدین منظور سوال اساسی این تحقیق چگونگی برنامه ریزی توان راکتیو با در نظر گرفتن سایر متغیرها و پارامترهای در اختیار تصمیمساز شبکه میباشد. در این راستا لحاظ نمودن اثر عدم قطعیت بار با رعایت قیود محدوده توان راکتیو ژنراتورها، محدوده ولتاژ باس ها، محدوده تغییرات Tap و محدوده تغییرات اندازه ادمیتانس شنت مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
با لحاظ نمودن عدم قطعیت در پارامترهای تاثیرگذار بر فعالیتهای تصمیمسازی شبکه، ساختار برنامه ریزی توان راکتیو شمایلی تصادفی به خودگرفته و بررسیهای مبتنی بر فاکتورهای اقتصادی ریسک و سناریو سازی را میطلبد. در اینجا لازم به ذکر است که برای در اختیار داشتن تحلیلی مناسب، ساختار برنامه ریزی نیازمند راهکار حل مسئله مناسب میباشد. بنابراین کاهش ابعاد مسئله و در عین حال داشتن پاسخهای دقیق با بهره گرفتن از تکنیکهای رایج در ادبیات موضوع کاهش ابعاد مسئله همچون تکنیکهای کاهش سناریو در طرح موضوع این تحقیق لحاظ شده اند. در ادبیات موضوع، استفاده از روشهای بهینهسازی هوشمند برای حل مسائلی با چنین ابعادی پیشنهاد شده است. بدین منظور در این تحقیق از الگوریتم ازدحام ذرات به منظور حل مسئله و در اختیار داشتن پاسخ بهینه فعالیتهای تصمیمسازی شبکه استفاده شده است.
1-3 ساختار گزارش
در فصل دوم کلیاتی در رابطه با تجهیزات قدرت راکتیو و پیشینه تحقیق پیش رو پرداخته شده است. فصل سوم الگوریتم تجمع ذرات باینری به عنوان یک روش هوشمند ابتکاری در حل مسائل بهینه سازی معرفی شده است. در فصل چهارم به موضوع کاهش سناریو و مدلسازی برنامه ریزی توان راکتیو پرداخته شده است. در ادامه این فصل نتایج شبیه سازی به همراه تحلیلهای اقتصادی و فنی تصمیمساز شبکه ارائه شده است. در فصل پنجم نتیجه گیری و پیشنهاد ادامه کار ارائه شده است.
1-1- اهمیت موضوع
توسعه، که به تعبیری میتوان به گرایش بشر به تغییر و دستیابی به سطوح بالاتر و کیفیت بهتر زندگی اتلاق کرد، قدمتی به عمر بشر دارد. از میان زمینه های متعدد توسعه، توسعهی روستایی یکی از عمده مباحث در این میان بوده و در بسیاری از کشورهای جهان بهویژه در کشورهای در حال توسعه که بخش زیادی از جمعیت آنها در روستاها زندگی می کنند، مورد تأکید است (قلیپور، 1385). با وجود این، توسعه روستایی در چند دهه اخیر همواره یکی از دغدغههای اصلی توسعه در ایران و اکثر کشورهای در حال توسعه بوده و در بسیاری از کشورها، توسعه روستایی راهبردی با اهمیت برای تأمین نیازهای اساسی از جمله غذا است؛ با این وجود هنوز سهم جوامع روستایی جهان سوم از توسعه و پیشرفت بسیار اندک است (یدقار، 1383).
در این راستا، رشد و توسعه از سوی اقتصاددانان، جامعهشناسان و محققان برخی از علوم به عنوان یک مقوله اجتماعی- اقتصادی مورد توجه قرار گرفته است. از جمله دشواری در بررسی توسعه اقتصادی و دگرگونی اجتماعی، مشخص کردن مفهوم توسعه و رشد بود. توسعه همان رشد اقتصادی نیست، توسعه جریانی چند بُعدی است که خود تجدید سازمان و سمتگیری متفاوت کل نظام اقتصادی و اجتماعی را بر عهده دارد. به عبارت ساده میتوان گفت با توجه به اینکه هدف اصلی توسعه حذف نابرابریهاست، بهترین مفهوم توسعه، رشد همراه با عدالت اجتماعی است (قرخلو و حبیبی به نقل از هادر، 1375). بنا به تعریف بانک جهانی، توسعه روستایی راهبردی است که برای بهبود زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم فقیر روستایی طراحی شده است. از اینرو، باید به نحو مناسبی برای افزایش تولید و بالا بردن بهرهوری تلاش شود (مختاریحصاری و زارعیدستگردی، 1386). توسعه و توسعهروستایی به معنا و مفهومی که امروزه از آن استفاده می شود، مفهومی با سابقه است، هر چند که از لحاظ محتوا و کارکرد، به طور مداوم تغییر کرده است (فاضلنیا و همکاران به نقل از یوان، 1389). فرایند بهبود زندگی انسان به وسیله دانشهای گوناگون همچون روانشناسی، بهداشت، اقتصاد محیط زیست و جامعه شناسی مورد توجه و
بررسی بوده است. در ادبیات اقتصادی، بهبود در کیفیت زندگی به عنوان توسعه تلقی می شود (کاستانزا و همکاران، 2007). توسعه اجتماعی و به اصطلاح متداولتر، عمران جامعه روستایی بر ایجاد تحول و توسعه در تمام سطوح و اقشار اجتماعی و بر عموم زمینه های عملیاتی مرتبط تأکید دارد و تغییر و تکامل در نظامهای اجتماعی و سازماندهی امور جامعه را ضروری میداند. این توسعه به منظور اصلاح و پیشرفت همهجانبه و یکپارچه منطقه، نیازمندیها و تأمین اهداف و آرمانهای آنی و آتی مردم جهتگیری و پیریزی می شود (شهبازی، 1388). بنابراین، رشد و توسعه بسیاری از کشورها در گرو ساماندهی عرصه های مناطق روستایی است (سعیدی، 1387). همچنین، امروزه از جغرافیای روستایی به عنوان اهرمی در برنامهریزیهای ملی، منطقهای و محلی به منظور توسعه روستایی و در نهایت توسعه کشور استفاده میشود (مهدوی، 1377). توجه به رهیافتها و تعادل منطقهای، کاهش ناهمگونی و نابرابری منطقهای و بخشی سیاستگذاری و برنامه ریزی منطقهای برای توزیع هدفها که بر حسب ویژگیهای ساختاری امکانات و محدودیتهای هر منطقه تغییر می کند، مستلزم مطالعه و شناخت خصوصیات هر منطقه با توجه به جایگاه آن در کل نظام منطقهای میباشد (روزبهان، 1390).
قرن بیست یکم در شرایطی آغاز شد که رشد فزاینده جمعیت و تأمین غذا یکی از دل مشغولیهای جهان به شمار میرفت. بر اساس برآورد انجام شده تا سال 2025 جهان باید جمعیت 3/8 ملیارد نفری را تغذیه کند. اگرچه در حال حاضر غذای کافی برای تغذیه تمام افراد تولید میگردد، اما حدود 800 میلیون نفر به غذای کافی دسترسی ندارند. در چنین شرایطی توسعهی روستایی و کشاورزی با مسائل و مشکلات و چالشهای متعددی مواجه گردیده که باید برای آنها پاسخ مناسب جستجو شود. همچنین، آمار سرشماری سال 1390 نشان میدهد، جمعیت کشور به 75 میلیون و 149 هزار و 669 نفر رسیده که این تعداد جمعیت در 21 میلیون و 185 هزار خانوار قرار دارند و نسبت زندگی شهری به روستایی هم به این ترتیب است که 71 درصد جمعیت کشور شهری و 29 درصد در روستاها زندگی می کنند، که این نشانگر افزایش جمعیت شهری در کشور است. در این میان، استان کهگیلویه و بویراحمد نیز دارای جمعیت 658629 نفر میباشد که 310518 نفر در روستاهای استان زندگی می کنند و 121236 نفر از این جمعیت روستایی در روستاهای شهرستان بویراحمد سکونت دارند (مرکز آمار ایران، 1391).
از طرف دیگر روستاها مرکز تولیدات کشاورزی، دامی، صنایع دستی و کانون تأمین مایحتاج خوراکی جمعیت 75 میلیون نفری کشور به شمار میآیند. به اعتباری میتوان آنها را کانون تولید ثروت و ارزش افزوده در کشور برشمرد، زیرا به رغم سرمایه گذاری اندک در مقایسه با شهرها، حدود یک سوم تولید ناخالص ملی کشور از آنها به دست می آید (سرتیپیپور، 1385).