«روایتهای جهان بیرون از شمار است… این روایتها به هر زبانی بازگو میشوند: زبان شفاهی یا مکتوب، تصاویر ثابت یا متحرّک، ایماها و اشارهها و غیره. روایت، همه جا حضور دارد: در اسطوره، افسانه، قصّه، مَثَل، رمان کوتاه، حماسه، تاریخ، درام، کمدی، پانتومیم، نقّاشی، سینما، گزارشهای خبری، مکالمه و غیره. روایت از آغاز زندگی همراه و همنشین بشر بوده است و نیست و نبوده است مردمانی که با روایت آشنا نباشند…روایت در یک کلام، همه جا حضور دارد مثل خود زندگی»(آبوت،1391: 92). «روایت نه تنها در داستان، بلکه در اسطوره، افسانه، حکایت اخلاقی، قصّه، تراژدی، کمدی، حماسه، تاریخ، پانتومیم، نقاشی، کتاب مصور، خبر و مکالمه حضور دارد» (آسابرگر، 1380 :32).
هر انسانی از نخستین لحظهی زندگی تا واپسین دقایق آن، به نوعی با روایت سر و کار دارد. از قصههای سادهی کودکانه گرفته تا پیچیدهترین رمانها، فیلمهای سینمایی و حتّی آگهیهای تبلیغاتی نیز به نوعی روایت به شمار میآیند.
یکی از این روایتها، به صورت خاطره بیان می شود. خاطره در زندگی همه ما وجود دارد. بعضیها خاطرات خوش یا تلخ خود را برای دیگران تعریف می کنند و بعضی هم آنها را در دفتر خاطرات خود مکتوب می کنند. در ادبیّات نیز خاطره به صورت مستقل نوع ادبی محسوب نمی شود اما گونه ادبی با عنوان خاطره و خاطره گفتار امروز به دیگر گونه های ادبی پیوسته است. از این رو جای خالی تحقیق درباره خاطره را مهم دانستیم و به اهمیّت آن و تأثیر آن در داستان و برعکس تأثیر داستاننویسی بر خاطرهگویی را بررسی میکنیم.
اگر بخواهیم به طور اجمالی به اهمیت خاطره پی ببریم، اندک توجهی کافیست که بدانیم هیچ انسانی خالی از «خاطره» و دور از تأثیرات شگفت و شگرف آن نیست. فردی که هیچ خاطرهای ندارد یا ذهن و حافظهای ندارد، و یا در ظرف زمان و مکان و حوادث ایام نبوده است و در هر دو صورت «هویّت و شخصیّت» ندارد و این ممکن نیست. همچنین همگان به شنیدن و خواندن و داشتن «خاطرات» علاقهمندند و هر کس به نوعی تحت تأثیر خاطرات خود و بستگان خود و یا دیگران قرار دارد. خاطرات هر کس نه تنها بخشی از شخصیت و هستی او را تشکیل میدهد بلکه میتوان گفت که اساساً زندگی و سرگذشت هر فرد، مجموعهی به هم پیوستهای از خاطراتش میباشد.
با اینکه خاطره مانند ذرّات هوا در پیرامون ما و همچنین خون در رگهای فرد و اجتماع، ساری و جاریست، ولی با این همه، متأسفانه هنوز در زبان فارسی و آثار مطبوعه و منتشر شدهی آن، کتاب و نوشتهی مستقلی که بحث و بررسی درباره خاطره و خاطرهنویسی را عهدهدار باشد، فراهم نیامده است. بدین ترتیب فقر و کمبود عجیبی درباره این شاخه مهم از معارف تاریخی و ادبی – بهخصوص درمیان مسلمانان-
وجود دارد که باید بهشایستگی برطرف گردد.
1-2. بیان مسأله
«گلی ترقی در سال 1318 در تهران در خانوادهای مرفّه زاده شد. تحصیلات متوسطهی خود را در تهران و تحصیلات عالیاش را در رشته فلسفه در آمریکا گذراند. مدتی به عنوان استاد اسطورهشناسی در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران تدریس کرد. اولین مجموعه داستانهایش را با عنوان «من هم چه گوارا هستم» در سال 1348 و رمان کوتاهش، «خواب زمستانی»، را در سال1352 منتشر کرد. بعد از انقلاب، مجموعه داستانهای «خاطرههای پراکنده»(1371) و «جایی دیگر»(1379) را انتشار داد» (میرصادقی،1381: 285).
آثار وی عبارتاند از: «من چه گوارا هستم»(1348)، «خواب زمستانی»(1351)، «خاطرههای پراکنده»(1371)، «جایی دیگر»(1379) و «دو دنیا»(1381). همچنین کتاب «بزرگبانوی هستی» را درباره فروغ و اسطوره، نماد و صورتهای ازلی نوشته است. ترقی در 1358 به فرانسه مهاجرت کرد. در آنجا داستانهایی نوشت که یا ریشه در خاطرات غربتناک دوره کودکی دارند و یا تصویری از دشواریهای زندگی در غربت و سرگردانیهای روحی مهاجران هستند. «خاطرههای پراکنده» و «دو دنیا» از این دسته آثارند. او با آثاری چون خاطرات پراکنده، دو دنیا و جایی دیگر، توانست خود را به عنوان نویسندهای صاحب سبک و زبان معرفی کند. در داستانهاى این نویسنده نشانههایى از گذشته و یادآوری خاطرات همراه با حسرت و اندوه دورهی کودکی به چشم میخورد و در واقع نوستالژیها در آثارش به وضوح دیده میشوند. ترقی به گذشته احساسی دارد که عموماً به دوران کودکی او باز میگردد. ترقی بیشترداستانهایش را به شیوه خاطرهنویسی، با روش برگشت به گذشته و مرور خاطرهها، در طرحی منسجم و از پیش تعیین شده مینویسد.
درباره تعریف داستان اینگونه گفتهاند: «داستان روایتی است منثور از بازآفرینی وقایعی درباره اشخاص به گونه ای که موجد انتظار و صمیمیت باشد» (مستور،1379 :7). «داستان تصویری است عینی از چشمانداز و برداشت نویسنده از زندگی» (میرصادقی،1376: 17).
«بنیادیترین عنصر داستان روایت است. روایت به مفهوم بازگویی پیدرپی واقعه، کاشف توالی، تسلسل و زنجیرهوار بودن گفتاری است که راوی آن را بازگو می کند»(مستور،1379 :7). روایت در اندیشه آدمی کاوش می کند و چگونگی تعاملات و کنش واکنشهای او را شرح میدهد. تفّکرات و بینش هر نویسنده یا شاعر، از خلال روایت یا شعر او، مشخص می شود. به تعبیر ریمونکنان «روایت داستانی زنجیرهای از رخدادهای داستانی است و عمل روایت/روایتگری به دو مقوله اشاره دارد: 1- فرایند ارتباط که در آن فرستنده، روایت را در قالب پیام برای گیرنده میفرستد؛ 2- ماهیت کلامی رسانه که پیام را انتقال میدهد و همین ماهیت کلامی است که روایت داستانی را از روایت در دیگر رسانه ها مثل فیلم، رقص یا پانتومیم متمایز میسازد» (ریمونکنان، 1387: 11).
«خاطره، یعنی اتفاقی که در گذشته روی داده و در یاد شخص باقی مانده است»(فرهنگ سخن،ذیل واژه). خاطرات از آن رو که احساسات و عواطف نویسنده را بیان می کند و ممکن است باعث تحریک عواطف خواننده شود در ذیل آثار غنایی جای میگیرند. زبان ادبی و دیگر ویژگیهای ادبی موجود در متن خاطرهنگاشته ها آنها را به سمت یک اثر ادبی سوق میدهد و در شمار آثار ادبی قرار میدهد.
درباره خاطره تعریفهای زیادی ارائه شده است: «شرححال یا شرح قسمتی از زندگی فرد» (فراگنر،1377: 27). «تصویری ماندنی در ذهن که آیینهی واقعیت است، ولی تمامنما نیست و رنگ و خیال عاطفه پذیرفته است»(حسینینژاد، 1388: 18).
اتوبیوگرافی، تذکرهها، یادنامهها، حبسیهها، شکواییهها، منشآت و … که حاوی زندگی و خاطرات نویسندگان آنها میباشند، از دیگر اقسام ادبیات خاطرهنویسی به شمار میآیند. غلامحسین یوسفی اتوبیوگرافی را نوعی از خاطرات میداند و مینویسد: «خاطره عبارت از هر چیزی که از روی قصد و آگاهی نوشته شده و مقصود از آن، معرفی عمل و اندیشهی صاحب اثر بوده است» (یوسفی،1380: 361). «هیچیک از گونه های سرگذشتنویسی، همچون حدیثنفس (زندگینامهی خودنوشت) به درونیترین لایه های وجود انسان نمی پردازد؛ زیرا هیچکس مانند خودزندگینامه نویس به همهی واقعیتهای زندگی او، احساسات درونی، تردیدها، نهان کردههای او آگاهی ندارد؛ از همین روست که تاریخ حدیثنفس را تاریخ خودآگاهی انسان دانسته اند»(رضوانیان،1388: 88).
در ایران، شرح زندگینویسی به ویژه از نوع اتوبیوگرافی به دلایل مختلف چندان مرسوم نبوده است. اما در سالهای اخیر، اقبالی به این گونه نوشتاری صورت گرفته است که گاه داستانی و گاه گزارشی است. در این عرصه زنان نیز فعالیت چشمگیری را آغاز کرده اند. یکی از این نویسندگان گلی ترقی است.
در این پژوهش، سعی بر آن است که شیوه روایت گلیترقی در داستانهایش از منظر خاطرهگویی و داستاننویسی مورد بررسی قرار گیرد. بر مبنای این مباحث مطرح شده، داستانهای گلی ترقی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته و موارد و شواهد استخراج شده و معرفی میشوند.
زبان هر ملت نشان دهندهی فرهنگ آن ملت است و فرهنگ هر ملت هویت آن قوم را میسازد. فرهنگ ما گنجینهی ارزندهیپیشینیان ونیاکان ما است که اگر چه گرد و غبار قرنها را با خود همراه دارد، اما آن قدر غنی است که تازگی و رنگ و لعاب تمدنهای جدید نه تنها از ارزش آن نمیکاهد بلکه برای هر ایرانی به مثابهیپشتوانههای قوی و محکم در مواجه و رویارویی با پدیدههایجدید محسوب میشود. ملتی که فرهنگ و گذشتهی خود را میکاود، میتواند در افق گسترده؛ آن را به سوی آینده درخشان در پیشگیرد و شناخت فرهنگ امکانپذیرنیست، مگر از طریق مطالعه و پژوهش در ابعاد گسترده آن از جمله پژوهشهای زبانی.
در طول قرنهای متمادی سرزمینایران محل سکونت اقوام مختلفی بوده است که هر کدام از آن ها با خود زبان متفاوتی را به اینسرزمین آوردهاند.پس ایران دارای تنوع زبانی و گویشیبسیار گسترده بوده و هست و برخی کتیبههای چند زبانه شاهد این مدعاست که در اینسرزمین اقوامی با زبانهای متفاوت میزیستهاند. شناخت و مطالعهیاینزبانها ما را در شناخت آداب و رسوم و هویت اقوام متعلق به آن هایاریبیشتریمیرساند و از آنجا که گذشته، در معرض خطر فراموشی است،این تنوع های گویشی و زبانی نیز از این امر مستثنی نیست، به طوری که با مرگ آخرینگویشور از یکگویش محلی آن گویش برای همیشه از بینمیرود بدون آنکه با بهره گرفتن از روشهای علمی ثبت و ضبط شود و اثری از آن بجای مانده باشد.
پیشینگیزبانشناسی میدانی بر زبان شناسی نظری در حال حاضر بر کمتر کسی پوشیده است. همگان در این خصوص اتفاق نظر دارند که ادعاهای نظری در حوزهیزبان تنها و تنها زمانی معتبر است که با محک دادههای واقعی از کاربرد عادی نظامهای زبانی نزد گویشوران به آن ها آزموده شوند.
از این رو به منظور دستیابی به اهداف یاد شده ( ماندگاری هر گویش محلی) گفتار گویشوران آن زبان و یاگویش را میبایست ثبت و ضبط کرد و سپس در دسترس زبانشناسان قرار داد تا آن را مورد مطالعه قرار دهند.
در زبانشناسی عملی به طور کلی کار بر روی زبانها به دو گونه تصور شده است، کار روی زبانهایی که قبلاً مطالعه نشدهاند و یا به طور ناقص مورد مطالعه قرار گرفتهاند.(سامارین 1346: 8)گویشهای ایرانی غالباً از آن دسته محسوب میشوند که کاری بر روی آن ها انجام نشده است.ایران دارای چنان تنوع گسترهیزبانی است که در یک گسترهی اداری از یک روستا به یک روستای دیگر میتوان گونههای متفاوت زبانی پیدا کرد. این گونههای محلی متاسفانه آن گونه که در خور علم زبانشناسی است مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفته اند.
گویش انارکی، رایج در روستای انارک از شهرستان نایین در استان اصفهان،گویشی متفاوت از گویشهای منطقه است که دارای ویژگیهای آوایی،صرفی، نحوی و واژگانی خاص خود میباشد.این گویش متعلق به زیر شاخهی جنوب شرقی گویشهای مرکزی ایران است.
بررسی علمی این گویش که در حوزه زبان شناسی کمتر به آن پرداخته شده میتواند مدارک و شواهدی را برای دست اندرکاران حوزهی گویششناسی ایران فراهم کند تا با تکیه به آن، به شناخت هرچه بیشتر گویشهای ایرانی بپردازند.
به علت تأثیری که رسانههای گروهی مانند تلویزیون، رادیو،اینترنت و … بر روی گویشهای ایرانی گذاشتهاند، باعث نابودی و انقراض بسیاری از این گویشها شده اند.
از این رو پژوهشگر بر آن شد تا به معرفی و تحلیل این گونهیزبانی بپردازد.
علی بن احمد الاسدیالطوسی الشاعر: تاریخ تولد وی دقیقاً معلوم نیست، اما آنچه تذکرهنویسان و سایر پژوهندگان درباره او نوشتهاند این است که از شاعران بزرگ حماسه سرای ایران درقرن پنجم است که در اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم ولادت یافته است. سال وفاتش را بیشتر 465 هجری دانسته اند بی شک مولد و موطن اصلی اسدی شهر طوس می باشد چنانچه خود در سبب گفتن قصه در آغاز گرشاسب نامه چنین می گوید :
زهر گونه رأیی فکندند بن | پس آنگه گشادند بند سخن |
که فردوسی طوسی پاک مغز | بدادست داد سخن های نغز |
به شهنامه گیتی بیاراستست | بدان نامه نام نکو خواستست |
تو همشهری او را و همپیشهای | هم اندر سخن چابک اندیشهای(اسدی،1389: 39) |
اما از آنجا که طوس و خراسان پر از آشوب و غوغای ترکان شده بود درحدود نیمهی قرن پنجم به نخجوان سفر می کند و در آنجا از مهر و محبت شاه ارّانی ملک بودلف بهرهها مییابد به طوریکه گرشاسب نامه را به نام او میسراید :
مجوی اندرین کار جز کام اوی | منه مهر بر وی بجز نام اوی |
که تا جایگه یافتی نخجوان | بدین شاه شد بخت پیرت جوان ( همان،40 ) |
« دولتشاه سمرقندی در تذکرۀ الشعرا گفته است که او استاد فردوسی طوسی بود و به دنبال این ادعا افسانهی کودکانهای نقل کرده است. در اینکه اسدی در روزگار سلطان محمود استاد فرقهی شعرای خراسان بود و او را بکرات تکلیف نظم شاهنامه کردند، نپذیرفت و فردوسی را که شاگرد او بود شایسته این کار دانست و به نظم شاهنامه تشویق کرد و بعد از آنکه فردوسی از غزنین گریخت و به مازندران رفت و پس از چندی به طوس بازگشت. در مرض موت باستاد خود (یعنی اسدی !) گفت که قسمتی از نظم شاهنامه باقی مانده است، اسدی گفت:ای فرزند غمگین مباش و از پیش فردوسی برفت و تا نماز دیگر چهارهزار بیت! باقی شاهنامه را به نظم آورد و هنوز فردوسی درحال حیات بود که سواد آن ابیات مطالعه نمود ! … ) (صفا،1383، 255 )
گروهی دیگر از پژوهندگان نیز به وجود دو اسدی قائل شده اند. نخستین « ابوالنصر احمدبنمنصور و اسدی دوم پسر او «علی» بوده است. که اسدی پدر یعنی ابونصراحمدبنمنصور گویندهی مناظرات و استاد فردوسی تصور شده و اسدی پسر علیبناحمد شاعر گرشاسبنامه و نویسندهی لغت فرس تصویر شده است .
به هر صورت این اقوال چون به مدرک و دلایل کافی استوار وابسته نیستند درخور و شایسته توجه نمیباشند. و باید گفت که علی بن احمد اسدیطوسی استاد فردوسی نبوده و اینان که قائل به دو اسدی پدر و پسری می باشند نیز راهی خطا را رفته اند.
1-امیر ابودلف پادشاه نخجوان که اسدی گرشاسب نامه را به نام او سروده است. اطلاع خاصی درباره ابودلف وجود ندارد. تنها اسدی در آغاز گرشاسب نامه در وصف اوچنین می گوید:
شه ارمن و پشت ایرانیان | مه تازیان، تاج شیبانیان |
ملک بودلف شهریار زمین | جهاندار ارّانی پاک دین |
بزرگی که با آسمان همبر است | زتخم براهیم پیغمبر است (اسدی،1389: 40) |
که دارای برادری است به اسم ابراهیم :
برادرش چون ماه آن پاکزاد | براهیم بن صفر با فر وداد (همان،43 ) |
و نام پسرش محمود است :
جهان خرم از فرو آورند اوی | هم از میرمحمود فرزند اوی ( همان، 43) |
امیر بودلف با توجه به گفتههای اسدی درگرشاسبنامه : پادشاهی ارّانی از نسل حضرت ابراهیم است که از خاندان شیبانی است و برسرزمین ارمنستان حکمرانی می کند .از آنجا که فردی مسلمان و معتقد است غزوههای زیادی با کفار دارد بودلف پادشاهی شجاع، عادل، بخشنده ومردمدار است.
2- امیر اجل شجاعالدوله:ابوالشجاع منوچهربن شاور از پادشاهان شدّادی که گویا ازسال 456 تا 503 یا 504 هجری در آنی از بلاد ارمنستان حکومت میکرده است اسدی مناظرهی قوس و رمح را در مدح این پادشاه سروده است:
نامور میراجل والا منوچهر اصل ملک | تاج شاهان و شجاع دولت و فخر و تبار |
3-ابوالوفا : که اطلاع دقیق درباره او نیست فقط میدانیم اسدی مناظرهی آسمان و زمین را درمدح او سروده است.
4- ابونصر خلیلبناحمد:از او نیز اطلاعی دردست نیست،اما اسدیطوسی دو مناظرهی مغ و مسلمان وهمینطور مناظرهی شب و روز را مدح ایشان سروده است.
1-لغت فرس : قدیمیترین لغتنامه فارسی است و چون اشعار زیادی از شاعران قرن چهارم و اوایل قرن پنجم در این لغتنامه آمده است ضمن اینکه شعرای ناشناختهای از این طریق نامشان به آیندگان رسیده است،در باب تحقیق در تاریخ شعر فارسی نیز کتاب مفیدی است.
لغت فرس از نمونههای بلیغ وشیوای نثر فارسی است.
2- مناظرات :که اسدی طوسی درهریک، مناظرهای را بین دو طرف تخیل کرده و دلایل هریک را بر ترجیح خود نسبت به دیگری بیان کرده است و در آخر یکی را مجیب و دیگری را مجاب ساخته و آنگاه به مدح ممدوح خود تخلص کرده است. اسدی دراین مناظرات خیلی موفق نبوده است و شعری ساده و معمولی را ارائه داده است. آنچه باعث باقی ماندن این مناظرات شده است تازگی کار اسدی دراین زمینه می باشد.از مناظرههای ذکر شدهی اسدی میتوان : مناظرهی آسمان و زمین، در مدح ابوالفا، مناظرهی مغ و مسلمان و مناظرهی شب و روز درمدح ابونصر خلیلبناحمد، مناظرهی نیزه و کمان در ستایش امیر منوچهر، مناظرهی شب و روز ، مناظرهی عرب و پارسی را نام برد.
3-کتابت نسخهای از کتاب « الابنیه عن حقایق الادویه » تألیف ابومنصور موفق الدین علیهروی. که در شوال سال 447 هجری قمری از استنساخ آن فارغ شده است.
4-گرشاسبنامه:داستان منظومی است که نسخهای متفاوت آن بین7تا11 هزار بیت دارند. این اثرحماسی بر وزن فعولن، فعولن، فعولن، فعل و در بحر متقارب مثمن محذوف یا گاهی مقصور سروده شده است. چنانچه اسدی خود در پایان کتاب ذکر کرده است:
شد این داستان بزرگ اسپری | به پیروزی و روز نیک اختری |
زهجرت بر او بر سپهری که گشت شده چارهصد سال و پنجاه و هشت (همان،414).
تاریخ پایان کتاب سال 458 هجری قمری است.
این اثر حماسی سرگذشت گرشاسب پهلوان بزرگ سیستان را بیان می کند.به طوریکه چون جمشید ازضحاک شکست میخورد به سیستان فرار می کند و در آنجا با دختر کورنگ، شاه آن سرزمین ازدواج می کند از آنان شیدسپ و از شیدسپ، طورگ و از طورگ، شم، و از شم، اثرط و از اثرط ، گرشاسپ متولد می شود.
گرشاسب بعد از اینکه در حضور ضحاک هنرنمایی می کند درجنگی اژدهایی هولناک را نابود می کند و سپس ببر ژیان را از پای در میآورد.در نبردی بهو حاکم سرندیب را شکست میدهد سپس درسیر و سیاحتی طولانی از مناطق عجیب و غریب هند از جمله:جزایرهرنج، رامنی، هردزور، اسکونه،کرگدن، هدکیر، دیومردمان،استرنگ،موران،مردم سربینی بریده،درخت واق واق، قالون،بند آب، رونده،تاملی ، درخت هفت میوه دیدن می کند و در همین سفر دخمهی سیامک را مییابد، سگسار را شکست میدهد، اژدهایی دیگر را می کشد، بتخانههای عجیب و غریبی را مشاهده می کند و سپس به ایران بر میگردد. چندی نمیگذرد که به کشور روم میرود با دخترشاه آن سرزمین ازدواج می کند.در مسیر بازگشت در بیابانی زنگی را شکست میدهد و شهر زرنج را بنیان مینهد .
چون اثرط از شاه کابل شکست میخورد، گرشاسب به کمک اثرط میآید، شاه کابل را شکست میدهد به بتخانهی سو بهار می آید سپس بر تخت سرزمین کابل به شاهی می نشیند . چندی نمیگذرد شهر سیستان را بنیان مینهد.
تا اینکه ضحاک به دیدارش می آید و گرشاسب دوباره نبردهای خود را در منطقه جغرافیایی آفریقا از سر میگیرد . ابتدا شاه لاقطه را شکست میدهد سپس منهراس
دیو را از پای درمیآورد، آنگاه شاه قیروان را شکست میدهد، به قرطبه میرسد، برهمن رومی از دنیای جان برای او سخن میگوید و شاه روم به استقبالش میرود تا اینکه درنهایت به ایران برمیگردد. اثرط دار فانی را وداع میگوید، فریدون با شکست ضحاک بر تخت پادشاهی مینشیند و گرشاسب را به همراه نریمان به جنگ تورانیان و چینیان میفرستد.چون تورانیان و چینیان را شکست میدهند به ایران بر میگردند .
چندی نمیگذردگرشاسب گنجی که به نزد شاه طنجه به امانت نهاده بود را درخواست می کند. چون شاه طنجه گنج را باز پس نمیدهد گرشاسب با شکست دادنش و آوردن چند شاهد گنج را باز پس میگیرد و با دیدن عجایبی دیگر به ایران بر میگردد و سپس دارفانی را وداع میگوید.
با توجه به آنچه اسدی طوسی خودبیان کرده است منبع اصلی گرشاسب نامه کتابی بوده باقی مانده از روزگاران کهن :
زکردار گرشاسب اندر جهان | یکی نامه بد یادگار از مهان |
پر از دانش و پند آموزگار | هم از راز چرخ و هم از روزگار |
زفرهنگ ونیرنگ وداد و ستم | زخوبی و زشتی و شادی و غم |
زنخجیر و گردن فرازی و رزم | زمهر دل و کین و شادی و بزم |
که چون خوانی از هردری اندکی | بسی دانش افزاید از هر یکی ( همان:44 ) |
و معلوم است که این کتاب مشحون بوده است از علوم و فنون مختلف، اخلاق و رفتار، آئین و آداب رزم و بزم، شکار ، خوب و بد روزگار و همین طور سرگذشت گرشاسب پهلوان سیستانی. که البته استاد ذبیح الله صفا بیان می دارد این کتاب همان گرشاسب نامه ی منثور ابوالمؤید بلخی است که اسدی درنظم خود از آن بهره برده است .
غیراز کتابی که از روزگاران کهن باقی مانده بوده منبع دیگر اسدی روایت موبدان و دهقانیان اصیل زاده بوده است:
سراینده دهقان موبد نژاد | زگفت دگر موبدان کردیاد ( همان: 45 ) |
یا در جایی دیگر می فرماید :
مغ ازهیربد مؤبدان کهن | زضحاک راندند زینسان سخن |
که بی جادویی روز نگذاشتی | زبابل بسی جادوان داشتی ( همان: 75 ) |
شاید اسدی در سرودن گرشاسب نامه ازمنابع دیگری مثل سنگ نبشته ها یا آوازها و ترانه های باقی مانده از ایام باستان نیز استفاده کرده است؛چرا که بعد از کشته شدن اژدهای مهیب به دست گرشاسب چنین می گوید:
مرین داستان راسرانجام کار | نبشتند هرکس در آن روزگار |
به رود وره جام برداشتند | به ایوان ها نیز بنگاشتند (همان:80 ) |
گرشاسبنامهی اسدی طوسی اثری است اسطورهای- حماسی که درآن از سرگذشت جهان پهلوان ایران زمین گرشاسب از زمان تولد تا هنگام مرگ سخن به میان آمده است. در این پژوهش به بررسی محتوایی و بلاغی گرشاسبنامه میپردازیم. محتوا به هر چه درون چیزی قرار گرفته باشد گفته می شود. در این جا مراد از محتوا مضمون سخن در گرشاسبنامه است. بلاغت آوردن کلام مطابق حال و مقام مخاطب است به گونه ای که دارای شیوایی و زیبایی دلپسندی برای مخاطب باشد. محتوای داستان علاوه بر بیان سرگذشت و چگونگی جنگهای گرشاسب و تعلیم تکنیکها و تاکتیکهای نظامی درخلال داستانها در برگیرندهی مسائل: فلسفی، مذهبی، تاریخی، و جغرافیایی است. اسدی طوسی با بیان موضوعاتی همچون: در شناخت یزدان، در شناخت خرد، در شناخت آفرینش، ستایش دین، شناخت جان و روان، چگونگی سفر، بی اعتباری دنیا، اهمیت نام نیک و همچنین آوردن پند و اندرزهای بهجا در جایجای کتاب خود موضوعات و مطالب متنوع و گستردهای در اختیار خواننده قرار میدهد. قهرمانان داستان مردانی هستندکه به جز خود گرشاسب خیلی به آنها پرداخته نمی شود. زنان جایگاه چندانی در داستان ندارند و فقط دختر شاه زابل است که در زاده شدن شیدسب از جمشید و شروع تسلسل خاندان گرشاسب نقش دارد. بیان شگفتیهای هندوستان گرشاسبنامه را وارد فضای افسانهای می کند.
عناصر و شخصیتهایی از قومها، فرهنگها و ادیان مختلف به گرشاسبنامه راه پیدا کرده اند به طوری که از عناصر سامی حضور حضرت هود در ازدواج جمشید با دختر شاه زابل را میبینیم. یا داستان طوفان حضرت نوح یا فرود آدم از بهشت بر کوهی در هند؛ از عناصر زرتشتی نیز میتوان از پل چینود یا فرشتهای به اسم سروش را نام برد .
بلاغت در گرشاسبنامه در حد مطلوبی است. اسدی طوسی مانند سایر معاصران خود توجهی خاص به تشبیه دارد. تشبیه محسوس به محسوس حجم عظیم و قابل ملاحظهای را به خود اختصاص داده است. تشبیه ساده از نظر ساختمان در مقام اول قرار دارد. کنایه از نوع فعل یا مصدر بیشتر از سایر کنایات است و استعارهها تقریباً به یک اندازه کاربرد دارند. انواع مجاز نیز به خوبی و با ظرافت تمام در جای جای گرشاسبنامه خودنمایی می کند. صنعتهای بدیعی هم هر کدام به کثرت و به وضوح جلوهگری مینمایند به طوری که کمتر بیتی از این اثر را میتوان دید که درآن صنعتهای بدیعی نباشد. قابل ذکر است که در گرشاسبنامه گرایش به صنایع لفظی بیش از صنایع معنوی است.و جناس جایگاه ویژهای در بین صنایع لفظی در این اثر دارد.
نیاز بشر به آگاهی از فرهنگ و ادبیات ملتهای دیگر، انسانها را بر آن داشت تا به ترجمهی کتب اقوام و ملتهای مختلف اهتمام ورزند. مترجمان شروع به ترجمهی کتاب در زمینه های مختلف نمودند و تلاش کردند که از هر خرمنی خوشهای بچینند اما اگر به صفحات تاریخ مراجعه کنیم میبینیم که مترجمان در سرتاسر دنیا، به ترجمهی متون ادبی خصوصا شعر توجه کمتری داشتند؛ زیرا آنان میدانستند که شعر از احساس شاعر سرچشمه میگیرد و مترجم قادر نخواهد بود همهی آنچه از احساسات شاعر نشات میگیرد را در قالب ترجمهی خویش بگنجاند.
در میان اشعاری که ترجمه شده اند، شعر عربی از اهمیت ویژهای برخوردار است، بخصوص اشعار جاهلی. زیرا معلومات زیادی از روزگاران گذشته اعراب، در بردارد تا جائی که آن را «دیوان العرب» نام نهادهاند. این اشعار یکی از ذخایر گرانسنگ معارف بشری است و با ترجمه نکردن آن، میراث ادبی را از گنجینههای عظیم محروم میکنیم (اقبالی، 1388: 15).
ترجمهی شعر عربی با پیچیدگیهای زیادی همراه است و برخی از فرایندهای نوشتاری دوران کهن، همچون حذف، تقدیم و تأخیر و فصل، موانع بسیاری را بر سر راه مترجم ایجاد می کند. علاوه بر این مترجم برای ترجمه اشعار معلقات و صعالیک با دشواریهای زیادی روبروست؛ از جمله معادل یابی واژگان، تفاوت فضای جاهلی با زمان حال، سبک زندگی جاهلی، امثال، حکمتها، تشبیهات و غیره.
این پژوهش بر آن است تا علاوه بر تعریف ترجمه، سابقه ترجمه، انواع ترجمه، دشواریها و پیچیدگیهای اشعار معلقات و صعالیک را از جنبه صرفی و نحوی مورد بررسی قرار دهد تا بخشی از دشواریهایی را که سر راه مترجم غیر عرب وجود دارد از میان بردارد.
جامعه آماری در این پژوهش، دانشجویان کارشناسی ارشد، ترم اول دانشگاه مازندران شهر بابلسر میباشند. حجم نمونه 15 نفر است که با بهره گرفتن از نمونه گیری خوشهای با بهره گرفتن از نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. 10 بیت از اشعار معلقات و صعالیک انتخاب شد و ابیات منتخب به همراه ترجمه واژه های دشوار آماده گردید. این ابیات برای ترجمه در اختیار دانشجویان قرار داده شد و برای ترجمه هر بیت چند دقیقه به دانشجویان فرصت داده میشد تا ترجمه خود را بنویسند. بعد از اتمام وقت دشواری که در ترجمه بود توسط محقق توضیح داده میشد و مجدداً از دانشجویان خواسته میشد تا ترجمههای خود را یادداشت کنند. این کار تا آخرین بیت انجام شد. ترجمههای اولیه و ثانویه دانشجویان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت و درصد پاسخهای صحیح و نادرست مشخص گردید که در پایان هر قسمت ذکر شده است.
این پایان نامه در چهار فصل تدوین شده است:
فصل اول مربوط به کلیات پژوهش می باشد که در آن به بیان مسأله، پرسشها، فرضیه پژوهش، پیشینه، حدود و اهداف پژوهش می پردازد.
در فصل دوم به ترجمه، سابقه تاریخی ترجمه، انواع آن و ترجمهی شعر پرداخته می شود.
فصل سوم به بررسی داده های تحقیق اختصاص دارد و پیچیدگیهای اشعار معلقات و صعالیک در دو حوزه فاصله و حذف مورد بررسی قرار میگیرد.
در فصل چهارم، نتیجه گیری، پینوشت و منابع و مآخذ بیان میگردد.
1ـ بیان مسأله
انتقال مجموعه میراثهای بشری، از ملتی به ملت دیگر و از زبانی به زبان دیگر، یکی از مهمترین ابزارهای توسعه تمدن جدید بشری به شمار می آید و ترجمه اساسیترین نقش را در این انتقال بر عهده دارد (حسن، 1376: 7). ترجمه از طرفی موجب کامل شدن معارف ملتها گردیده و نمیگذارد دانش آنها در یک مرز خاص توقف کرده راکد باقی بماند و به آنچه از علوم و دانستنیها که نزدشان است، بسنده کنند، و از طرفی دیگر با دستیابی به آثار دیگران از راه ترجمه، شخصیت علمی و معنوی خود را رشد داده و آن را بارور میسازند (همان: 11 و 12).
شناخت رهآوردهای فکری و هنری ملتها و فهم میراث ادبی که در قالب نظم و نثر به یادگار مانده- که در واقع حاصل تجربیات و یافته های فکری آنهاست و سازههای اصلی فرهنگ و تمدن آنان را تشکیل میدهد- تا حد زیادی در گرو ترجمهی متونشان میسر میگردد. ترجمه متون عربی از آن جهت مهم
مینماید که زبان این متون، زبان اسلام و تمدن اسلامی است و پیوند دیرینه با زبان فارسی دارد، و این که گذشتگان ما برخی از آثار ارزندهی خود را به این زبان ارائه دادهاند بر صحت این ادعا گواهی میدهد و مؤید آن است که این دو زبان رابطه تنگاتنگ با هم دارند و پویایی هریک از این دو در گرو شناخت دیگری است (اقبالی، 1388: 13).
ضرورت تفاهم بین المللی نیاز به ترجمهی شعر را پیش آورده است؛ زیرا شعر آیینهی فرهنگ
ملتهاست، به ویژه شعر عرب که دفتر دانش اعراب به شمار میرود و یکی از ذخایر گرانسنگ معارف بشری است و با ترجمه نکردن آن، میراث ادبی را از گنجینههایی عظیم محروم میکنیم. اگر رباعیات خیام از فارسی به انگلیسی ترجمه نمیشد، اگر منظومه ایلیاد هومر، آثار شکسپیر و سرودههای گوته یا مثنوی مولوی ترجمه نمیشد، جهان معرفت از رهآورد فکری و ذوقی پدیدآورندگان آثار ادبی و هنری شگفت محروم
میماند (همان: 15).
به تعداد روشهای ترجمه شعر، نظریهپردازانی وجود دارند که ترجمه شعر را غیرممکن میدانند. رابرت فراست [1]شاعر آمریکایی میگوید: «آنچه در ترجمه شعر، ترجمه نشده باقی میماند، خود شعر است» (همان: 58).
جاحظ میگوید: «شعر قابلیت ترجمه شدن را ندارد و درست نیست که از زبانی به زبان دیگر ترجمه شود و اگر چنین شود، نظمش بریده، وزنش باطل و زیباییاش از میان رفته و از مقام بداعت ساقط می شود، به دیگر بیان با ترجمه شعر اعجاز وزن شعر از بین میرود» (جاحظ، 1969: 75)؛ زیرا وزن یکی از ارکان چهارگانه (لفظ، معنی، وزن و قافیه) بنیان شعر به شمار میآید، به همین جهت نیز اگر شعر ترجمه شود دیگر شعر نخواهد بود. علاوه برآن، هنگام ترجمهی شعر صنایع و آرایههای لفظی از قبیل توریه، ایهام، مقابله، جناس، تضاد، مراعات نظیر، تجرید و …، که زاییدهی لفظ زبان مبدأ هستند، محو میشوند
(اقبالی، 1388: 16).
اما به رغم نظریات مخالف، دوستداران ادبیات، شعر را همیشه ترجمه کرده اند. علی عبداللهی یکی از شاعران و مترجمان ایرانی در بارهی ترجمهی شعر میگوید: «من به ترجمهناپذیری شعر اعتقادی ندارم. به دلیل آن که ترجمه شعر شاعران دنیا در هر زبانی به هر حال تأثیرگذار بوده است. مثلاً ترجمه نه چندان خوب آلمانیها در دوران قبل از گوته از شعرهای حافظ، باعث شده که گوته با حافظ آشنا شود و با آن که ترجمه خوبی از حافظ نداشته اما دیوان خود را تحت تأثیر حافظ بسراید. این آرمانگرایی است که بگوییم شعر غیر قابل ترجمه است. شعر ترجمه می شود اما نسبت به نثر، افت آن بیشتر است. نباید انتظار داشت که وقتی یک شعری را ترجمه میکنیم، بتوانیم مثل یک رمان، دقیقاً تمام مشخصههای آن را تا حد زیادی منتقل کنیم. چون در عرصه ترجمه شعر، پیوسته در نوسان هستی» (www.tebyan.net).
بنابراین با وجود تفاوتهای وزن و اختلاف هجا و ناهمگون بودن موسیقی و اختلاف آهنگ در زبانهای مختلف، نیاز شدیدی به ترجمه شعر از زبانی به زبان دیگر احساس می شود (حسن، 1376: 110).
، تعریف مسئله تحقیق، اهمیت و ضرورت تحقیق، پرسشهای اساسی پژوهشی، اهداف تحقیق، فرضیهها، روش تحقیق و تعریف واژه های کلیدی و حدود و قلمرو تحقیق است.
فصل دوم: در این فصل موضوع تحقیق، یعنی مفهوم حیا را از نظر لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار دادهایم و با مراجعه به آیات و احادیث و متون منثور و منظوم عرفانی، مهمترین ویژگی و آثار و مراتب آن را استخراج نمودهایم.
فصل سوم: زندگینامه مولوی، مرشدان و مریدان برجسته مولوی، جلوههای سهگانه زندگی مولوی، دوران طلبگی مولوی، مولوی و سلوک عملی، مولوی و ملاقاتش با شمس تبریزی، جایگاه شعری مولوی، آثار مولوی، مثنوی معنوی، غزلیات شمس، فیه مافیه، مکتوبات، مجالس سبعه، آثار مکتوب در خصوص مولوی، خاستگاه، اندیشهها و باورهای مولوی، عشق، تجلی، وحدت وجود، فنا و بقا، انسان کامل، آثار و نتایج باورهای مولوی.
فصل چهارم: مهمترین فصل پژوهش است که به بررسی مفهوم حیا در مثنوی و غزلیات شمس اختصاص دارد. در این فصل ضمن تعریف حیا و مراتب آن از منظر مولانا، نخست حکایاتی را که با محوریت حیا بیان شدهاند مورد نقد و تفحص قرار دادهایم، سپس به تبیین مهمترین اشارات مولانا پیرامون مقولة حیا پرداختهایم و مواردی چون جایگاه حیا، ویژگیهای حیا، انواع حیا و جنبهه ای خاص حیا مورد نقد قرار دادهایم.
فصل پنجم: نتیجهگیری پژوهش و ارائه پیشنهادهایی برای پژوهشهای بعدی، مطالبی است که در این فصل مطرح شده است.
لازم به ذکر است که متن اصلی تحقیق در این پایان نامه، مثنوی معنوی (شش دفتر) به تصحیح توفیق سبحانی و غزلیات شمس، به اهتمام بدیعالزمان فروزانفر میباشد.
1-2 بیان مسأله
حیا در لغت به معنی شرم است و در اصطلاح انقباض نفس است از چیزی و ترک آن به علت ملامت و سرزنشی که در آن است. آن بر دو نوع است: اول نفسانی و آن شرم است که خدای تعالی در نفوس آفریده است مثل حیا از کشف عورت و جماع بین مردم. دوم ایمانی، و آن شرمی است که مؤمن را از ارتکاب معاصی باز میدارد.
مفهوم شرم و حیا در آثار منثور صوفیه تا قرن ششم، بسامد بالایی دارد و از آن پس رفته رفته در اشعار عارفان نیز وارد شده است.
مفهوم شرم و حیا در اشعار مولانا هم جنبههای اخلاقی و دینی را در بر میگیرد و هم جنبهها و گرایشهای عرفانی و شهودی را. آنچه مسلم است مولوی در رویکرد معرفتی خود در خصوص مفهوم شرم و حیا، از طرفی از برکات قرآن و سنت بهره جسته و از طرفی دیگر بر نظرگاههای عارفان پیش از خود عنایت داشته است.
بهطور کلی، مولوی در بیان مفهوم شرم، اتّصاف آن را هم بر خداوند و هم بر بنده جایز میداند. در این خصوص وی گاه شرم و حیای انسان را در مقام سالک و بنده حقجویی که مواجهه با عقبههای سهمناک سلوک است، معرفی میکند. و گاه به عنوان عاشق مفتون و سوخته زبون و مجنون غرق در خون. از اینرو جلوههای گوناگونی از شرم و حیای عاشقانه و عارفانه را به تصویر میکشد. حیایی که متصّف بدان، در نسبت و ارتباطی که با معشوق دارد متجلی گردیده است و بدان سبب دچار آزرم میگردد. گاه نیز از جنبهه ای دیگر به ترک شرم و آزرم عاشق در مواجهه با ساحت عشق و جهت نیل به وصال معشوق نظر میکند. با این اوصاف از نظرگاه مولوی ارتباط عمیقی و مستحکمی بین شرم و ترک آن با مفهوم عشق وجود دارد.
بنابراین با بررسی نسبت بین شرم و عشق و همچنین گرایشهای دوگانه حیا و ترک حیا در اشعار مولوی به لحاظ پژوهش بسیار حائز اهمیت بوده و گویای مبانی بکر و ناب عرفانی و مبیّن مدل معرفتی مولوی در این خصوص است.
همچنین بررسی جامع این اصطلاح در اشعار مولوی و تحلیل تفاوتهای معنایی و تناقصهای آن، میتواند نقاب ابهام را از رخسار معانی این لطیفه سترگ عرفانی برگشاید و فهم جامع و درستتر مفهوم شرم و حیا را معروض گردد.