مدیران با توجه به اختیاری که به خصوص در بهکارگیری اقلام معوق دارند، به دنبال آگاهی از نحوه تاثیر این عوامل بر ثروت خود میباشند تا با بهکارگیری آنها در جهت منافع خود، ثروت خود را تا حد ممکن افزایش دهند. بنابراین مدیران بنگاههای اقتصادی از انگیزه لازم برای دستکاری سود با هدف حداکثرسازی ثروت خود برخوردارند. البته در بعضی مواقع منافع مدیران موقعی تضمین خواهد بود که منافع سهامداران تضمین شده باشد. در نتیجه مدیران انگیزه قوی برای افزایش ثروت سهامداران دارند، چون منافع خود را در گرو افزایش رفاه سهامداران میبینند. بنابراین مدیران اقدام به مدیریت سود و افزایش ثروت سهامداران میکنند؛ نه به خاطر این موضوع که ثروت سهامداران زیاد شود، بلکه به این خاطر که منافع خود آنها تضمین شود. مخصوصا زمانی این رویداد رخ میدهد که حقوق و مزایای مدیران تابعی از افزایش ثروت سهامداران باشد. در این حالت مدیران با انگیزه بیشتری اقدام به مدیریت سود خواهند کرد. از سوی دیگر، مالکان واحدهای تجاری نیز ممکن است در جهت منافع خود، محرک مدیران به منظور اعمال مدیریت سود باشند(بهارمقدم، 1385 ، ص 45).
گزارشهای مالی، منابع مهم اطلاعاتی برای تصمیم گیریهای اقتصادی به شمار میروند که مدیران، سرمایهگذاران، اعتباردهندگان و سایر استفادهکنندگان برای رفع نیازهای اطلاعاتی خود از آنها استفاده می کنند. از آنجایی که اطلاعات به صورت یکسان در اختیار استفادهکنندگان قرار نمیگیرد، بین مدیران و سرمایه گذاران عدمتقارن اطلاعاتی ایجاد می شود. عدمتقارن اطلاعاتی، وضعیتی است که مدیران در مقایسه با سرمایهگذاران، دارای اطلاعات افشا نشده بیشتری در مورد عملیات و جوانب مختلف شرکت در آینده میباشند. همین امر سبب می شود که مدیران انگیزه و فرصت مدیریت سود را داشته باشند(ابراهیمیکردلر و حسنی آذرداریانی، 1385، ص 488-500).
1-2 بیان مسئله
اطلاعات در بازار سرمایه، پایه اولیهی معاملات، تلقی میگردد به طوری كه قیمت اوراق بهادار، رابطهایی مستقیم با اطلاعات در اختیار سرمایهگذاران، دارند. در دهه 1970 میلادی، سه دانشمند به نامهای مایكل اسپنس، جورج آكرلروف و جوزف استیلیتز در زمینه اقتصاد اطلاعات نظریهای را پایهگذاری كردند كه به نظریهی عدمتقارن اطلاعاتی موسوم شد. عدمتقارن اطلاعاتی به وضعیتی اطلاق می شود كه در آن، یكی از دو طرف مبادله، اطلاعات بیشتری را نسبت به طرف مقابل در اختیار داشته باشد. این امر به علل مختلف از جمله وجود معاملات و اطلاعات محرمانه، به وقوع میپیوندد. اسكات در كتاب ایتالیک حسابداری مالی خود، عدمتقارن اطلاعاتی مزیت اطلاعاتی برخی از طرفهای معامله نسبت به دیگران در یک داد و ستد بازرگانی تعریف میكند. مقاله آكرلوف[5](1970) به عنوان “بازار سرمایه” تحقیقی با اهمیت در ادبیات اقتصاد اطلاعات محسوب می شود و توجه صاحبنظران حوزه های مختلف اقتصادی را به مسأله عدمتقارن اطلاعاتی و تبعات آن جلب نموده است. ریشه و پایه نظریهی مذكور بر این اصل استوار است كه در یک معامله، چنانچه یكی از دو طرف از شرایط واقعی كالاهای مورد نظر آگاهی نداشته باشد، طرف دوم می تواند سود بیشتری حاصل نماید. در چنین شرایطی، گونهای از نبود اطمینان و عدم قطعیت بر فضای معامله حاكم خواهد بود كه در نهایت، به تضعیف جریان بازار و به عبارت دیگر، شكست بازار میانجامد(آکرلوف، 1970، ص 488-500).
مداخله هدفمند در فرایند گزارشگری مالی خارجی كه به قصد كسب منافع شخصی صورت میگیرد را “مدیریت سود” گویند. مدیریت سود زمانی واقع می شود كه مدیر ارقام متفاوتی از سودهای واقعی را به سهامداران گزارش نماید. در واقع مدیریت سود، اقدامی آگاهانه
و عامدانه جهت كاهش نوسانهای سود گزارش شده در طول دوره های متوالی در حول سطحی از سود، كه سطح عادی (نرمال) سود شركت نامیده می شود، تعریف شده است. به طور کلی مدیریت سود از دو طریق انجام می شود:1) دستکاری در اقلام تعهدی اختیاری و یا 2)دستکاری در فعالیتهای واقعی(ملانظری و کریمیفرد، 1386، ص 85).
جونز (1991) تفاوت سود و وجوه نقد حاصل از عملیات را به عنوان اقلام تعهدی تعریف میكند و آن را به دو قسمت اقلام تعهدی اختیاری و اقلام تعهدی غیراختیاری تقسیم میكند كه در برخی از پژوهشهای مرتبط با اقلام تعهدی(مانند دچو[7]، 1994. نوروش و همكاران، 1385. مدرس و عباسزاده، 1387 و كانگ و همكاران، 2006) از این تقسیم بندی استفاده شده است. در این تحقیق بر اقلام تعهدی اختیاری به عنوان منشاء اولیهی مدیریت سود تمركز شده است. زیرا تغییر در روشهای حسابداری و یا زمانبندی تصمیمات مالی و یا سرمایه گذاری، روشهای مفیدی برای جلوگیری از دعاوی حقوقی نبوده و باعث میشوند كه به شدت مشهود بوده و احتمالا خیلی سریع توسط سرمایه گذاران شناسایی میشوند(گارسیالارا و همكاران[9]، 2008، ص 16).
دستکاری فعالیتهای واقعی شرکت زمانی روی میدهد که مدیران فعالیتهایی انجام می دهند که آنها را از بهترین عملکرد منحرف کند تا بتواند سودهای بالاتری گزارش کند(ولیزادهلاریجانی، 1385، ص 2). رویچودهری[10](2006)به منظور شناسایی در فعالیتهای واقعی، الگوهای فروش غیرعادی، هزینه های اختیاری و هزینه های تولید را برای شرکتها مورد بررسی قرار داد. در این تحقیق مشابه تحقیقات انجام شده اخیر، جریانهای نقدی غیرعادی، تولید غیرعادی و هزینه های اختیاری غیرعادی به عنوان معیارهای مدیریت سود مبتنی بر فعالیتهای واقعی در نظر گرفته می شود.
مدلهای تحلیلی متعددی روشن ساختهاند كه میزان مدیریت سود فرصت طلبانه به تناسب سطح عدمتقارن اطلاعاتی افزایش مییابد. برای مثال دی و همكاران به صورت تحلیلی نشان دادند كه وجود عدمتقارن اطلاعاتی بین مدیریت و سهامداران یک شرط اساسی برای مدیریت سود است. دی فرض كرد كه بین گروههای سهامداران همپوشانی وجود دارد. سهامداران فروشنده به مدیریت اجازه می دهند كه به منظور القای یک تصویر مناسب به گروه خریداران، از یک سیاست مشخص مدیریت سود پیروی نماید. در این مدل، مدیر از یک مزیت اطلاعاتی نسبت به سهامداران برخوردار است. در نتیجه عدمتقارن اطلاعاتی یک شرط ضروری برای مدیریت سود در این وضعیت است. همچنین ریچاردسون[12](1998) شواهدی تجری را مطابق با این استدلالها فراهم ساخته است. او دریافت كه میزان عدمتقارن اطلاعاتی كه از طریق دامنه خرید و فروش و پراكندگی پیشبینیهای تحلیلگران اندازه گیری شده، با درجه مدیریت سود رابطه مثبت دارد، یعنی با افزایش میزان عدمتقارن اطلاعات، مدیریت سود هم افزایش و با کاهش عدمتقارن ، مدیران کمتر یه مدیریت سود میپردازند. و یا ایمهوف و توماس(1997) شواهدی را فراهم كردند كه نشان میدهد ارزیابی تحلیلگران از كیفیت افشا با سطح محافظهكارانه بودن برآوردها و روشهای حسابداری و میزان افشای جزئیات اساسی ارقام گزارش شده ارتباط مثبت دارد. كاربرد یافته های آنها این است كه شركتهای دارای برآوردها و روشهای محافظهكارانه (شركتهایی كه كمتر به مدیریت سود مبادرت مینمایند)، اطلاعات بیشتری را افشا مینمایند. بر اساس این تحقیق، اگر شركتهایی كه در گزارشگری محافظهكارترند، كمتر به مدیریت سود مبادرت نمایند، میتوان نتیجه گرفت كه بین افشای شركتی و مدیریت سود رابطه منفی وجود دارد. به عبارت دیگر، شركتهایی كه كمتر به مدیریت سود مبادرت میورزند، اطلاعات بیشتری را افشا میكنند و شركتهایی كه اطلاعات بیشتری را افشا مینمایند، كمتر به مدیریت سود اقدام میكنند و یا دمسکی وفریمور[14](1999) در تحقیق خود به این نتجه رسیدند که که مدیران موقعی به هموارسازی سود میپردازند که:
الف) مدیران در شرایطی تضعیف شده و در معرض لغزشهای اخلاقی قرار گرفتهاند و
ب) عدمتقارن اطلاعاتی بین سهامداران و مدیران وجود داشته باشد(حسینی،1390، ص 7-8).
بنابراین در این تحقیق بر اساس تحقیقات انجام شده، شواهدی در ارتباط با چهار موضوع مهم در بورس اوراق تهران ارائه خواهد شد که توسط سایر تحقیقها با چنین جزئیاتی مورد بررسی قرار نگرفته است. ابتدا تاثیر عدمتقارن اطلاعات بر روی دستکاری اقلام تعهدی اختیاری، دوم تاثیر عدمتقارن اطلاعاتی بر روی دستکاری فروش، سوم تاثیر عدمتقارن اطلاعاتی بر روی دستکاری تولید و چهارم تاثیر عدمتقارن اطلاعاتی بر روی دستکاری هزینه های اختیاری که توسط مدیران انجام می شود، مورد بررسی قرار میگیرد و در نهایت میزان این نوع دستکاریها را در دو سطح بالا و پایین از عدمتقارن اطلاعاتی مقایسه کردهایم.
فرم در حال بارگذاری ...