سالهای پایانی سده بیستم و سالهای آغازین هزاره سوم میلادی با بحثهای داغ و مناقشه بر انگیزجهانی شدن همراه بوده است.
آنچه مسلم است آن است که جهانی سازی پدیدهای تک بعدی نبوده و فرایندی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی… میباشد. هر چه جهان به سوی انسجام پیش میرود اهمیت و درک صحیح تفاوتهای فرهنگی افزایش مییابد. توجه به فرهنگهای مختلف و توصیه به شناخت نظامهای فرهنگی و چارچوبهای ادراکی مختلف در این فرهنگها صرفاً در تحقیقات آکادمیک مورد توجه قرار نگرفته است.
اعضاء هیأت علمی دانشگاههای امروزی اساتیدی خواهند بود که علاوه بر، برخوردار بودن از مهارتهای فردی و تکنیکی و علمی بالا باید از هوش فرهنگی و عاطفی مناسبی نیز برخوردار باشند. ازطرفی از احساسات، عواطـف و علائـم و نشانههای شفاهی و غیرشفاهی در فرهنگهای مختلف تفاوتهای قابل ملاحظه ایی با هم دارند.
به عبارت بهتر برای کسب توانایی درک بالای احساسی مؤثر بر خورداری از هوش فرهنگی مناسب از ضروریات است. این هوش قابلیت مهمی برای کارکنان، اساتید و مدیران سازمانها و دانشگاهها محسوب میشود. هوش فرهنگی در راستای هوش عاطفی و اجتماعی است. هوش عاطفی فرض میکند که افراد با فرهنگ خود آشنا هستند، بنابراین برای تعا مل و ارتباط با دیگران از روش های فرهنگی خود استفاده
میکنند، هوش فرهنگی جایی خود را نشان میدهد که هوش عاطفی ناتوان است. یعنی در جای که با افراد در محیطهای ناآشنا سر و کار داریم.
اهمیت توانایی و برقراری ارتباط و تعامل در تجارب انسانی تا حدی است که میتوان آن را شاخص تمام چیزهایی دانست که انسان را از سایر مخلوقات متمایز میکند. توانایی فرد برای برقـراری ارتباط متقابل با دیگری ازطریق تبادل افکار و عقاید، اولین گام در تمایز بیـن بشر و دیگرآفریدهها ست. همچنین قدرت انسان در ثبت افکـار و اطلاعات برای استفاده دیر یا زود دیگران و قدرت در یافت پاسخ آنان مبنای نیروی روز افزون تجارب و علوم است. به همین منوال قابلیت و توانایی یک فرد یا یک گروه برای اختلاط با گـروههای دیگر از طریق فرایندهای ارتباطی، ریشه تمـامی ماهیتهای اجتمـاعی نـژاد انسانی است . بنابـراین به سختـی میتـوان گفت که چیزی بنیادی تر از ارتباطات و درک تفاوتهای فرهنگی و اعمال فرایندهای انسانی و پیشبرد تلاشهای بشری وجود داشته باشد . با این حال تا این اواخر هیچ فعالیتی که نشان دهنده تحقیق و بررسی علمی در این زمینه باشد وجـود نداشته اسـت و تعریف اصـول اولیه این علم هنوز مراحل اولیه را طی میکند. اما شناخت قدرت ارتبـاطات اثربخش به دوران و روزگار باستان باز میگردد. بطوری که در زمان « افلاطون » نیز اهمیت این امر به خوبی تعریف شده بود او در خطابههای خود مینویسد، « چه چیزی والاتر و با ارزش تر از « کلمه » است که میتواند، قضـات را در محاکم، سناتورها را درمجلس و یا شهرونـدان را در اجتماعات و یا در گردهمایهای سیاسـی دیگر مجاب کند؟».
فرم در حال بارگذاری ...