:
نقش حیاتی دانش در دست یابی به برتری رقابتی در مبانی نظری مربوطه تاکید شده است. از این رو تمامی سازمان ها در پی یافتن روش هایی برای مدیریت بهترِ سرمایه های دانشی خود هستند (رنجبر فرد، اقدسی، البدوی و حسن زاده، 1392). پیتر دراکر معتقد است که راز موفقیت سازمان ها در قرن بیست و یکم، به کارگیری صحیح مدیریت دانش است. بنابراین در هزاره سوم، به کارگیری مدیریت دانش برای سازمان ها ضروری بوده و آن ها باید برای کاربرد عملی دانش، برنامه ریزی داشته باشند ((Azma & Mostafapour, 2011. پژوهش های انجام شده در مورد اشتراک دانش حاكی از پیچیدگی آن و ابعاد چندوجهی مؤثر بر این پدیده سازمانی دارند (, 2009 Azarbayjani). در واقع یکی از چالش های اساسی مدیریت دانش، واداشتن افراد برای به اشتراک گذاشتن آنچه که می دانند است. چرا افراد باید دانشی را که به سختی به دست آورده اند در اختیار دیگران قرار دهند در حالی که این دانش یکی از عوامل کلید مزیت فردی آن ها در سازمان تلقی می شود؟ در برخی از سازمان ها، به اشتراک گذاری دانش امری طبیعی است اما در برخی دیگر هنوز این نگرش قدیمی که دانش قدرت است حکمفرمایی می کند. در این راستا تحقیق حاضر به دنبال بررسی تاثیر اعتماد و خودآگاهی بر تمایل به اشتراک دانش با توجه به نقش میانجیگری امنیت روانشناختی در بین کارکنان سازمان علوم پزشکی استان گیلان است.
در فصل نخست تحقیق بعد از بیان مساله، به ضرورت و اهمیت تحقیق پرداخته خواهد شد. سپس به سوالات و اهداف تحقیق به همراه چارچوب نظری تحقیق اشاره شده و در نهایت با تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها و بیان قلمرو تحقیق فصل به پایان خواهد رسید.
1-2- بیان مساله:
از جمله مسایلی که در راستای پیاده سازی مدیریت دانش در سازمان ها وجود دارد، مسئله اشتراک دانش است (رضایی دولت آبادی و خزائی پول، 1392). اشتراک دانش یکی از حوزه های کلیدی در فرایند مدیریت دانش است. اشتراک دانش بین کارکنان و واحدها در یک سازمان برای تبدیل دانش فردی و گروهی به دانش سازمانی موثر است و منجر به مدیریت صحیح دانش می شود. زمانی که افراد اطلاعات
و تجارب مرتبط با سازمان را با یکدیگر در میان می گذارند، سازمان را در جهت رسیدن به اهداف یاری رسانده و اتلاف وقت از طریق آزمون و خطا را به حداقل می رسانند. اهمیت اشتراک دانش در سازمان ها به حدی است که عدم تمایل به آن در بین کارکنان، منجر به خطر افتادن بقا و قدرت رقابتی آن سازمان می شود (Zahidul Islam & et al., 2011). اما اشتراک دانش مستلزم تمایل افراد و گروه ها در سازمان به اشتراک دانش در راستاى رسیدن به منافع دوجانبه است و اشتراک دانش رخ نخواهد داد مگر اینكه كاركنان و گروه هاى كارى سازمان، تمایل به آن داشته باشند (Ryu, 2007). امروزه یکی از چالش های اساسی مدیریت دانش، واداشتن افراد برای به اشتراک گذاشتن آنچه که می دانند است. در واقع دانش فردی هنگامی برای سازمان قابل دسترس خواهد شد که کارکنان تمایل به اشتراک آن داشته باشند. تمایل به اشتراک دانش یعنی اینکه فرد قصد و نیت این را داشته باشد که دانش فردی خود را با دیگران به اشتراک بگذارد (zhang &et al., 2010). ولی چرا افراد باید دانشی را که به سختی به دست آورده اند در اختیار دیگران قرار دهند در حالی که این دانش یکی از عوامل کلیدی مزیت فردی آن ها در سازمان تلقی می شود؟ اشتراک گذاری دانش بین افراد و بخش های سازمان، می تواند منافع آموزشی و یادگیری قابل توجهی برای سازمان ایجاد کند و روش قدرتمندی برای بهبود بهره وری سازمان است و قادر است به بقای سازمان نیز کمک کند. از آنجا که سازمان علوم پزشكی و خدمات بهداشتی و درمانی گیلان، در راستای رسالت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكی متعهد به تعلیم و تربیت نیروی انسانی توانمند و تولید دانش و فناوری نوین در جهت تامین، حفظ و ارتقاء سلامت مردم استان گیلان است و با توجه به اینکه نقشی محوری در مبحث سلامت در سطح استان دارد، لذا باید با نیروی انسانی متعهد، دانش و فناوری های مناسب، در اجرای این امر خطیر گام بردارد. از آنجا که این سازمان کاملاً دانش محور است و اصلی ترین خروجی این سازمان دانش است، لذا بحث مدیریت دانش در این سازمان بسیار حیاتی است. اشتراک دانش یکی از اصلی ترین جنبه های مدیریت دانش است. اشتراک دانش می تواند باعث ایجاد نوآوری در سازمان گردد و قابلیت یادگیری را در سازمان افزایش دهد و اگر این فرایند به صورت صحیح صورت نپذیرد می تواند در نتایج عملکردی سازمان تاثیرگذار باشد. لذا در این راستا تحقیق حاضر به دنبال بررسی تمایل افراد به اشتراک دانش و عوامل موثر بر آن در سازمان علوم پزشکی گیلان است. همانگونه که بیان شد چالش اصلی مدیریت سازمان ها در مبحث مدیریت دانش، ایجاد تمایل در افراد برای اشتراک گذاری دانش، کاهش اتلاف وقت از طریق آزمون و خطا و کاهش هزینه ها است که سازمان علوم پزشکی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در تحقیق حاضر عوامل موثر بر تمایل به اشتراک دانش عبارتند از: خودآگاهی، اعتماد و امنیت روانشناختی کارکنان (zhang & et al., 2010). خودآگاهی، عبارت است از توانایی تشخیص و درک خلق و خو، عواطف و محرک های فرد و همچنین اثری که فرد بر دیگران دارد (مقیمی و رمضان، 1390). خودآگاهی به صورت غیر مستقیم واز طریق امنیت روانشناختی بر تمایل به اشتراک دانش تاثیرگذار است. خودآگاهی از آنجا شروع می شود که فرد رفتار خود را با توجه به خواسته های دیگران تنظیم می کند. افرادی که دارای خودآگاهی بالایی باشند بهتر می توانند بر رفتار خود تمرکز داشته وروابط خود را با دیگران کنترل نمایند (zhang & et al.,2010). متغیر دیگری که بر تمایل به اشتراک دانش تاثیرگذار است اعتماد می باشد. اعتماد هم به صورت مستقیم و هم از طریق ایجاد امنیت روانشناختی در فرد بر تمایل به اشتراک دانش تاثیرگذار است. اعتماد عبارت است از مجموعه ای از عقاید درباره طرف مقابل، که منجر به این می شود که شخص (اعتمادکننده) باور داشته باشد که اعمال طرف مقابل پیامدهای مثبتی برای اعتمادکننده به همراه دارد. مطالعات مختلف نشان داده اند که اعتماد بین همکاران یک ویژگی ضروری در فرهنگ سازمانی است و اعتقاد بر این است که تاثیر زیادی بر تمایل به اشتراک دانش دارد (Zahidul Islam & et al., 2011). امنیت روانشناختی حالتی است که فرد احساس خود را بدون ترس از پیامدهای منفی برای وضعیت شغلی و حرفه ای خود نشان دهد. تحقیقات مختلف نشان داده است که امنیت روانشناختی از عوامل تاثیرگذار بر رفتار های مشارکتی کارکنان در سازمان است. به طور مثال امنیت روانشناختی باعث می شود که مشارکت و تعهد شخص در محل کار بیشتر گردد. امنیت روانشناختی در فضای کار باعث کاهش نگرانی شده و فرایند یادگیری افراد را تسهیل می کند چرا که افراد از واکنش های منفی دیگران در برابر رفتار یادگیری خود نمی ترسند. به این ترتیب می توان گفت که امنیت روانشناختی افراد در محل کار تاثیر مثبتی بر یادگیری اجرای شیوه های جدید توسط کارکنان دارد (zhang & et al., 2010). با توجه به موارد فوق سوال اصلی تحقیق حاضر به شرح زیر است:
آیا اعتماد و خودآگاهی با نقش میانجیگری امنیت روانشناختی بر تمایل به اشتراک دانش در بین کارکنان علوم پزشکی گیلان تاثیر دارد؟
درعصرحاضر، باگذشت زمان نیازهای مدیران و مجریان در عرصه های مختلف حرفه ای، تخصصی و دانشگری جدیدتر شده و اهمیت توجه به این موضوع نمایان تر می گردد. سازمان های موفق با توجه به این نکته مهم، سعی دارند تا توانمندیهای منابع انسانی خود را در کلیه سطوح افزایش دهند و برای نیل به این هدف عالی باید هم در بعد خواستن(نظیر توجه به ضریب انگیزشی درك نیازها و علائق) و هم در بعد توانستن (توسعه مهارتها، تکنیک ها و روش های علمی ) به صورت همه جانبه برنامه آموزش و بهسازی منابع انسانی را در دستور کارخود قرارداده اند.
نگاهی تحلیلی-تاریخی به سیر تطور و مسیر حرکت آموزش های کارکنان، نشان دهنده وجود اصل اساسی به خدمت گرفته شدن فعالیت ها و فرایندهای آموزشی در راستای رفع نیازهای سازمانی بوده و مقوله آموزش به نحو بارزی با مقوله نیازهای سازمانی در ارتباط می باشد. رفع چنین نیازهایی توسط فعالیت های آموزشی می تواند در سطح خرد و سطوح کلان مورد بحث و بررسی قرار گیرد بطوریکه در بسیاری از کشورها، بویژه جوامع صنعتی، آموزش در جهت برآورده سازی نیازهای اقتصادی و اجتماعی بطور ویژه مورد استفاده قرار می گیرد.
در کلیه برنامه های سوم، چهارم و پنجم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به اهمیت و ضرورت آموزش ضمن خدمت پرداخته شده است پس ضروری است که آموزش ضمن خدمت به صورت برنامه ها و دوره های آموزشی سازماندهی شده و هماهنگ به مرحله اجرا درآید تا بتواند نتایج و پیامدهای مناسب، اثربخش و کارا داشته باشد. از جمله دوره هایی که نیاز به اجرای همسان آن در میان کلیه شاغلین یک دستگاه ضروری بوده و در آیین نامه ها و دستورالعمل ها نیز برگزاری آن مورد تاکید قرار گرفته است، دوره آموزشی توجیهی بدو خدمت می باشد. این دوره به دلیل نقش زیادی که در آشنا نمودن کارمند با محیط، قوانین و مقررات نظام اداری داراست شایسته توجه و اهتمام خاص می باشد (مبارکی،1391).
1-2- بیان مسأله
اهمیت ارضای شغلی از آنجا ناشی میشود که بیشتر افراد تقریبا نیمی از ساعات بیداری خود را در محیط کاری می گذرانند. از این رهاورد رضایت شغلی، احساسات مثبت یا لذت بخشی است که هر فرد از راه ارزیابی شغل خود یا تجربیات شغل خود بدان دست مییابد (مقیمی، 1390،ص383). همین طور رضایت شغلی احساس مطلوب، مثبت و خوشایندی است که افراد از شغل خود دارند(ساعتچی و همکاران،
1387،ص155) شناخت نیازها، خواسته ها، انگیزه ها، تأمین رضایت شغلی، بهبود روحیه و ارتقای بهداشت روانی كاركنان سازمان ها، باید بسیار مورد توجه قرار گیرد. توجه به این موارد به همراه ایجاد نگرش مطلوب در كاركنان نسبت به كار و مشتری و اتخاذ خط مشی های مناسب در ایجاد هماهنگی بین اهداف فردی (رضایت شغلی كاركنان) و اهداف سازمانی، مهم ترین گام در راستای كارایی و اثربخشی سازمان هاست. از این رو باید راه های مؤثر در رضایت شغلی كاركنان را شناخت تا با حرکت در راستای آن ها، انگیزة لازم در آنان ایجاد شود و ضمن احساس امنیت و آرامش از نهایت توان و تلاش، دانش و تخصص خود برای دستیابی به هدف های سازمان استفاده كنند .(Spagnoli,2012,p611)
از طرف دیگر مساله شناخت نیازها و عوامل انگیزشی افراد در سازمان به شرایط خاص آن سازمان بستگی دارد و باید توجه خاصی به آن مبذول داشت؛ به ویژه در محیط های بهداشتی و درمانی و بالاخص بیمارستان ها كه نیروی انسانی با ارزش ترین دارایی سازمان به شمار می رود و عملكرد افراد مستقیماً با جان بیماران مرتبط است. با وجود این، در بیمارستان ها انگیزه های كاری، تشویق، تنبیه و ارج نهادن به كار خوب چندان مدنظر نیست. مدیران یا آنقدر خود را در مسائل مختلف گرفتار كرده اند كه فرصتی برای این كار ندارند یا اصلاً توجهی به این موضوع نمی كنند(نصیری پور و همکاران،1392،ص355).
افزایش رضایت با رشد کارکنان کاتالیزور نیرومندی در ایجاد رضایت شغلی می باشد. تحقیق شکوفایی کارکنان را به عنوان عاملی احتمالی برای رضایت شغلی در نظر می گیرد. مقیاس های جدید می تواند به درک کمی روابط بین آموزش و تاثیرات آن بر شکوفایی کارکنان کمک کند که در نهایت می تواند به کارمندان متعهد تر و راضی تر منتهی شود Kauffeld, & Lehmann,2010)).
منابع انسانی راضی و پر انگیزه در پیشبرد سیاستها و برنامه های تنظیمی نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند. شناخت میزان رضایت شغلی کارکنان می تواند مدیران را در پیشرفت و بهبود بهره وری منابع انسانی یاری رساند. عوامل رضایت شغلی در هر سازمانی می تواند به اقتضای شرایط آن سازمان متفاوت باشد. در دستگاه های دولتی که به دنبال تأمین آسایش و آرامش مردم و تحقق آرمانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مدون می باشند، رضایت منابع انسانی نقش بسزایی دارد. بی شک کارمندان راضی تر، اثربخشی بیشتری دارند و بهتر می توانند سازمان را در رسیدن به اهداف سازمانی یاری رسانند. هر چه کارکنان راضی تر باشند، با انگیزه بیشتری به فعالیتهای روزمره خود می پردازند. از همین روست که کارایی بیشتری نیز دارند (اشراقی،1391).
آموزش کارکنان نه تنها به بهبود نتایج شغلی مربوط است بلکه عامل نیرومندی در شکل دادن به نگرش کارکنان می باشد. آموزش انگیزه ای برای افزایش رفتار اختیاری و رضایت از توسعه ی شغلی ایجاد می کند که در نهایت به افزایش انگیزه رضایت شغلی کاری منجر می شود. تحقیق حاضر به دنبال تشخیص و طراحی مکانیسمی درباره ی چگونگی اندازه گیری توانمند سازی های بالقوه ی آموزش موفق می باشد. مطالعه همچنین مقیاس اندازه گیری را تدوین می کند تا رضایت را با بهره گرفتن از مداخله ی” رشد کارکنان ” سازمان اندازه بگیرد(Latif,2012,p212).
آموزش ضمن خدمت، یكی از مؤثرترین روش های آموزشی در بهسازی پرستاران در جهت رشد حرفه ای و افزایش صلاحیت آنها است. اما باید توجه داشت برنامه های آموزشی در صورتی می تواند موجب به سازی و پیشرفت نیروی انسانی شود كه صحیح، اصولی و مبتنی بر نیاز كاركنان ارائه گردد. از آنجایی كه در ایران برنامه های آموزش ضمن خدمت پرستاران از سال 1335 آغاز گردیده و تا كنون به اشكال مختلف در بیمارستان ها به اجرا در آمده است، چنین انتظار می رود كه كیفیت خدمات پرستاری هر ساله بهبود یافته و سیر صعودی را طی كرده باشد، اما متأسفانه، علی رغم سابقه طولانی اجرا و بكارگیری برنامه های آموزش ضمن خدمت و آموزش های مداوم برای پرستاران، نتوانسته ایم شاهد تأثیرات مثبت این آموزش ها بر عملكرد حرفه ای آنان و درنهایت، ارتقای كیفیت مراقبت های پرستاری باشیم شاید یكی از دلایل آن، عدم اجرای صحیح و اصولی برنامه های آموزشی پرسنل پرستاری باشد. بطوریكه براساس تحقیق انجام شده، برنامه های آموزشی پرستاران تنها پاسخگوی 18 درصد از نیازهای آموزشی آنان بوده و كیفیت ارائه برنامه ها در سطحی ضعیف قرار داشته اند. از طرفی، كمبودها و كاستی های فراوان در امكانات و تجهیزات آموزشی و همچنین كمبود نیروی انسانی متخصص برای اداره و سرپرستی این برنامه های آموزشی، امكان اجرای اصولی و صحیح آنها را فراهم ننموده است (امامزاده قاسمی، ونکی، معماریان، 1392، ص 13).
از طرفی؛ مطالعات مرتبط با پرستاران ایرانی نشان داده است كه شرایط كاری نامناسب (كمبود پرسنل، بار كاری زیاد، مشخص نبودن شرح شغل، كمبود تجهیزات، آزادی عمل بالینی محدود، تعارض با پزشكان، مسایل مدیریتی و فقدان شرایط كاری حمایت كننده) در میان پرستاران ایرانی منجر به نارضایتی شغلی می شود (باقری، کوشا، جنتی، 1391، ص 137).
حال مسأله اصلی این است که اثربخشی دوره های آموزشی ضمن خدمت چه تاثیری بر رضایت شغلی پرستاران در بیمارستان های دولتی دارد؟
جامعه مهندسی ارزش آمریکا مهندسی ارزش را بهعنوان کاربرد سیستماتیک روشهای شناختهشده که عملکرد یک محصول یا خدمات را مشخص نموده، ارزشی پولی برای آن عملکرد تعیین و قابلیت اطمینان از عملکرد را با کمترین هزینه فراهم می کند، معرفی می کند.
مهندسی ارزش توسط لارنس مایلز[1] عضو شورای مهندسی برق توسعهیافته است. پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از مواد مورداستفاده توسط صنعت دچار کمبود بوده و بهدشواری تهیه می شود. شرکتهایی نظیر جنرال الکتریک[2] مجبور به جستجوی مواد جایگزین شدند. در بسیاری از موارد مواد جایگزین بهخوبی کار میکردند. این یافته ها منجر شد که روسای جنرال الکتریک به این نتیجه برسند که در برخی از موارد، میتوانند بهرهوری را با تعویض مواد بهبود دهند. از آقای مایلز خواسته شد تا بر روی روشهایی کار کند که امکان این تعویض را فراهم مینمود. در سال 1946 او یک فرایند سیستماتیک، مرحله ای، گامبهگام برای یافتن مواد جایگزین، محصولات، اجزا و خدمات ارائه نمود. این فرایند بعدها تحلیل ارزش نامیده شد. جنرال الکتریک موفقیت بزرگی را با بهره گرفتن ازاینرویش به دست آورد. این موفقیت، منجر به توسعه بیشازپیش مهندسی ارزش[3] در صنایع خصوصی گردید. دولت در استفاده از مزایای تحلیل ارزش بسیار سریع بود. در سال 1954، شرکت کشتیسازی نظامی آمریکا اولین آژانس فدرال برای استفاده ازاینرویش بود. قبل از سال 1961 مهندسی ارزش بهصورت رسمی در وزارت دفاع مورداستفاده بود. سایر سازمانهای فدرال، نظیر وزارت داخلی، خدمات پستی، ناسا[4] و سایر ارگانها نیز از این سیستم پیروی نمودند. اگرچه این روش در ابتدا در تولید محصولات مورداستفاده قرار گرفت، اما افراد دریافتند که این روش می تواند در فرایند طراحی و خدمات نیز مؤثر باشد. وزارت دفاع اولین مرکزی بود که برنامهای رسمی برای استفاده از مهندسی ارزش در طراحی و ساخت پروژه های خود اجرا نمود. قبل از سال 1956 سه سرویس ایجادشده و از مهندسان ارزش تماموقت استفاده نمودند. در ابتدا این روش تحلیل ارزش نامیده میشد. بعدها نامهای دیگری مانند مدیریت ارزش، ارتقا ارزش، کنترل ارزش و خرید ارزش مورداستفاده قرار گرفت. نیروی دریایی آمریکا این نام را به مهندسی ارزش تغییر داد تا بر روی بعد مهندسی آن تأکید داشته باشد. این نام، مهندسی ارزش، بهصورت گسترده مورداستفاده قرار میگیرد. باوجود تغییرات صورت گرفته در نام، هدف مهندسی ارزش یکسان باقیمانده است و آن تأمین ابزاری برای کنترل هزینه کل در هر جا در حین تولید محصول یا خدمات بدون تحت تأثیر قرار دادن کیفیت یا قابلیت اطمینان محصول یا خدمات میباشد. حقیقت این است که هزینهها بهطورکلی در محصولات و فرایندها غیرقابلاجتناب میباشند. مایلز اینگونه نتیجه گرفت که هزینه های غیرضروری ممکن است به دلیل عادات و عقاید، فقدان زمان کافی برای طراحی، نبود اطلاعات، نبود ایدهها، غرور، شرایط موقت، نبود تجربه، عدم موفقیت در استفاده از متخصصان، نبود ارتباطات، معانی متعدد، تمایل به ثبات و یا ترس از دست دادن کارکنان باشند. موضوع یافتن برنامه کاهش هزینه مؤثر بود تا در کشف هزینه های غیرضروری مفید باشد. مهندسی ارزش دارای یک ویژگی دیگر نیز میباشد، که آن را از سایر روشهای کاهش هزینه متمایز می کند. این
ویژگی تحلیل کارکرد[5] میباشد. مهندسی ارزش کارکرد را عنوان وسیله شناخت همهچیز درباره محصول تحلیل می کند. بهعبارتدیگر، با در نظر گرفتن این موضوع به محصول بهجای شیء باید بهصورت کارکرد نگاه کرد، گزینه های دیگری (برای طراحی، مهندسی و تولید) ممکن است به دست آیند که علاوه بر بهبود بهرهوری، هزینهها را کاهش داده و کارکرد را افرایش میدهند. لذا با بهره گرفتن از روش پرسشگر، فرایندها و موادی که پیشنهاد میشوند، میتوانند منجر به کاهش هزینهها شوند. لذا، شناخت کارکرد و ارزش آن تمایز اصلی بین مهندسی ارزش و سایر برنامه های کاهش هزینه میباشد.
[1] Larry Milles
[2] General Electric Company
[3] Value Engineering
[4] N.A.S.A
[5] Function analysis
مهندسی ارزش تکنیکی مدیریتی است که کارایی خود را بهعنوان ابزار مدیریتی مؤثر برای بهبود طراحی، ساخت و صرفهجویی در هزینهها در عمل به اثبات رسانده است. به کارگیری مهندسی ارزش منافعی بیش از بهبود طرح و صرفهجوییها در پی داشته است. در ایران نیز پس از بحث و تبادلنظرهای فراوان این موضوع موردتوجه سازمان مدیریت و برنامه ریزی قرار گرفت. حیطه کاربرد مهندسی ارزش در سالهای اخیر از اجرای بهینه طرحها فراتر رفته و درزمینهٔ راهبری کلان نیز کاربرد پیداکرده است و با رویکرد مدیریت ارزش و برنامه ریزی ارزش (ارکان مهم روششناسی ارزش) درزمینهٔ پیچیده و متعدد از برنامه ریزی منابع، بازنگری و ارزیابی برنامه های در دست اجرا تا افزایش در مسائل اقتصادی و اجتماعی به کار گرفته می شود. از طرف دیگر تحولات عظیمی که بهواسطه فناوری اطلاعات و ارتباطات در همه عرصه ها در سرتاسر جهان صورت گرفته نیز قابلانکار نبوده و کشور ما ایران نیز از این قاعده مستثنای نخواهد بود و می تواند از مزایا و قابلیتهای زیادی که فناوری اطلاعات و ارتباطات در اختیار کاربران میگذارد بهره کافی را برده و آن را در بهروزرسانی روشها و فرایندهای کاری و بالأخص مدیریتی مورداستفاده قرار گیرد. ازاینرو با توجه به اهمیت دو موضوع فوق، چگونگی استفاده از مزایای فناوری اطلاعات و ارتباطات در گامهای مهندسی ارزش حائز اهمیت بوده و نیازمند توجه بیشازپیش میباشد. با تلفیق فناوری اطلاعات و ارتباطات با مهندسی ارزش میتوان به دنبال این موضوع بود که از امکانات و تواناییهای علوم و ابزارهای امروزی در مهندسی ارزش نیز استفاده نمود. مهندسی ارزش با بهره گرفتن از فناوری اطلاعات و ارتباطات می تواند به نحو مؤثرتر و کارآمدتری عمل نماید و بدین شکل میتوان در طراحی جلسات و متدولوژی مهندسی ارزش، طراحی و تهیه فرمها، بانکهای اطلاعاتی و نیز جلسات مهندسی ارزش از فناوری اطلاعات و ارتباطات بهره برده و کیفیت کار را با تهیه الگویی تلفیقی افزایش داد. پروژه ها به لحاظ خاص و پیچیده بودن نیازمند متخصصین در رشتهها و زمینه های مختلف میباشند. متخصصین خبره با ارائه ایدهها و خلاقیت خود در پروژه ها باعث تسهیل درروند و اجرای پروژه میشوند. مهندسی ارزش سازوکاری را فراهم میسازد که بتوان تأثیر قابلملاحظه کارشناسان خبره را در کاهش هزینهها و افزایش کارکردها محقق نماید ولی مسئله اصلی که ایجاد هماهنگی و زمان مشترک برای چنین افرادی میباشد برای این منظور میتوان از ویژگیهای فناوری اطلاعات و ارتباطات در تسهیل چنین مسائلی استفاده کرد
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
در این فصل از گزارش تحقیق ، به تفصیل مطالبی در خصوص بیان مسئله ،اهمیت موضوع ، مدل مفهومی، سوالات تحقیق و اهداف تحقیق حاضر و قلمروزمانی، مکانی و موضوعی تحقیق ارائه میگردد و در نهایت با تعریف متغیرهای تحقیق مطالب فصل به پایان می رسد.
پیچیدگی محیط رقابتی كسب و كار و افزایش انتظارات مشتریان، ضرورت آگاهی از نقاط قوت و ضعف سازمان و بهبود مستمر عملکرد آن را بیش از پیش آشكار نموده است . از این رو یكی از دغدغه های اساسی سازمان های امروز دستیابی به یک شیوه ارزیابی عملكرد جامع، قابل اعتماد و انعطاف پذیر است تا با توسل به آن اطلاعات دقیق و كافی از جایگاه امروز خویش به دست آورند و با نگاه به آینده، از خطاهای گذشته درس بگیرند.از كاملترین و جامع ترین روش های موجود ارزیابی عملکرد كه در عصر حاضر بسیار مورد استقبال قرارگرفته و شركتهای معتبر جهان آنرا پیاده سازی و از دستاوردهای آن استفاده مینمایند ، روش كارت امتیازی متوازن[1] می باشد که برای اولین بار توسط “رابرت كاپلان ” و “دیوید نورتون ” در بازنگری فعالیتهای بازرگانی ارائه گردیده است .
1ـ2 بیان کلی مساله
ارزیابی عملكرد، یكی از وظایف اصلی هر سازمان و یكی از وجوه مدیریت عملكرد می باشد كه در گذشته بیشتر از طریق به كارگیری شاخص های مالی اجرا شده است. در دو دهه اخیر موضوعاتی مانند یادگیری سازمانی،خلق دانش و ظرفیت نوآوری، بعنوان عوامل تعیین
كننده مزیت رقابتی مورد توجه قرار گرفته اند واین تمركز به دلیل ظهور جهانی سازی،تشدید رقابت،و پیشرفت بی سابقه تكنولوژی بخصوص در زمینه ارتباطات واطلاعات بوده است. در مورد روش های ارزیابی عملكرد كاركنان یک سازمان و فرایندهای آن، از طریق اندازه گیری، مهارگری و مدیریت به منظور هدایت برنامه ها و اهداف سازمانی در راستای حفظ و افزایش مشتری، افزایش كیفیت در خدمات و محصولات و باقی ماندن در بازار رقابت جهانی و دریک جمله تغییر و بهبود، بسیار گفته شده است(ساجدی نژاد، 1385).
پیچیدگی روز افزون عرصه رقابت كسب و كار از یک سو وافزایش انتظارات مشتریان از سویی دیگر، ضرورت آگاهی ازنقاط قوت وضعف سازمان وبهبود مستمر بهره وری را بیش ازپیش آشكار نموده است . از این رو مدیران امروز در جستجوی دستیابی به یک راه حل جامع ، قابل اعتماد وانعطاف پذیر جهت ارزیابی عملكرد سازمان خود هستند تا ضمن حصول اطمینان از اجرای راهبرد های خود ، بتوانند اطلاعات دقیق وكافی از جایگاه خویش به دست آوردند و بانگاه به آینده ، موجبات ارتقاء و بهبود سازمان خود را فراهم نمایند. در این ارتباط روش هایی چون “جایزه دمینگ”، “مالكوم بالدریچ”، “برتری سازمانی”، “منشور عملكرد”، “كارت امتیازی متوازن” وغیره بررسی و مزایا و معایب و مولف های پیاده سازی آنها بیان شده است(ابراهیمی، 1384).با یک روش ارزیابی خوب می توان وضعیت كلی سازمان را نسبت به اهداف سازمانی به لحاظ فاصله تا هدف در هر لحظه مشخص نمود و جایگاه سازمان را در ارتباط با محیط پیرامون بازار ، رقبا و سازمان های دیگر مشخص كرد . ازكاملترین وجامع ترین روش های موجود كه در عصر حاضر بسیار مورد استقبال قرار گرفته و شركتهای معتبر جهان از قبیل ای ام دی[2] ، شل[3]و اچ پی[4] آنرا پیاده سازی و از دستاورد های آن استفاده مینمایند ، روش كارت امتیازی متوازن می باشد. با این روش می توان بر مبنای راهبرد، عملكرد كلیه اجزاء سازمان را لحظه به لحظه تحت نظارت درآورد و آن را با برنامه ها و اهداف سازمان مقایسه نمود و میزان موفقیت، خروجی كار و پیشرفت در دستیابی به اهداف راهبردی را اندازه گیری و ارزیابی كرد. در روش مزبور با تاكید و تمركز بر چهار جنبه كلیدی و محوری “مالی”،مشتری”،”فرایندها” و “رشد و یادگیری سازمانی”، كه تمامی فرایندها و انتظارات سازمانها را شامل میشود، نسبت به تهیه معیارها و شاخص های مورد نیاز و ارزیابی سازمان بر مبنای تحقق مقادیر آنها و براساس برنامه های عملیاتی مصوب اقدام می شود(جزایری، 1387). در این تحقیق بر آن هستیم تا ضمن بررسی اجمالی ادبیات موجود در خصوص روش كارت امتیازی متوازن، بعنوان یک روش ارزیابی عملكرد برتر، عملكرد شرکت داداش برادر ( آیدین ) را از منظر مشتری،طبق این روش ارزیابی كنیم.
:
در بازاریابی پیچیده و رقابتی فعلی، شرکتها دریافتهاند که کسب شهرت و اعتبار بسیار دشوار و از دست دادن آن بسیار آسان است. شرکتهای درون گرا، نسبت به تحولات سریع بازار، رقبا، نظام توزیع، رسانههای جمعی و فن آوری های جدید، علایق و سلیقههای مشتریان و انتظارات آن ها از محصولات شرکت بینش و آگاهی لازم را بدست نمیآورند و از تحولات موجود در جهت رسیدن به اهداف خود استفاده نمیکنند. این تحولات حتی منجر میشود که بازارهای انبوه به بازارهای کوچک تبدیل شوند و کانالهای توزیع و عناصر موجود در زنجیره توزیع دچار تحول گردند.
آلودگیهای زیست محیطی كه در نتیجه تولیدات و مصارف انسانی پدید آمده، از جمله مسائلی هستند كه بارها توسط سازمانهای فعال در این زمینه به عنوان تهدیدی برای بشر شناخته شدهاند. در این میان برخی از صنایع با به کار گیری اقداماتی، گامهای لازم را جهت كاهش اثرات نهایی كه بر محیط زیست میتوانند داشته باشند برداشتهاند. از جمله این اقدامات بازاریابی سبز یا محیط زیست دوستانه است، یعنی؛ توسعه زیست محیطی و طبیعی فعالیتهای بازاریابی، با بهکارگیری نقش مسئولیت پذیری زیست محیطی/ اجتماعی شرکتها به منظور توسعه پایدار (كیو، 2011، ص 4).
در این اقدامات شرکتها باید فعالیتهای خود را در تولید، توزیع، ترفیع و قیمت گذاری محصولات به گونهای انجام دهند كه ضمن حداقل نمودن زیانهای زیست محیطی، مصرف كنندگان را نیز به سوی رفتاری محیط زیست دوستانه سوق دهند. این اقدامات و پیامدهای آن، در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است.
1-2- بیان مسأله تحقیق:
در قرن جدید چالش اصلی بشر، یافتن روشی منصفانه و پایدار برای تولید، مصرف وزندگی کردن است. در این میان دغدغههای مصرف کنندگان در برابر پاسخگویی زیست محیطی که با قوانین زیست محیطی نیز هم راستا شده، تعداد روبه رشد شرکتها را به منظور طراحی و ایجاد برنامههای محیط زیست دوستانه تحت فشار قرار داده است (مین وگیل،2001). در سال 1970، در روز زمین، جنبشی جدید برای حفظ محیط زیست به وجود آمد که برای آموزش دادن به افراد درباره خطرهای ناشی از آلودگی، آموزشهایی در سطح وسیع بدهد. در آن
زمان، بیشتر مردم علاقهای به مسأله حفظ محیط زیست نداشتند. ولی در سال 1990 در روز زمین در سراسر آمریکا مردم به این موضوع توجه کردند و مقالههایی در مجلههای مشهور و روزنامهها منتشر شد. چنین به نظر میرسد که آن روز به عنوان یک نقطه آغاز برای دهه زمین به وجود آمد که طرفداران حفظ محیط زیست دارای نیروهای تودهای و جهانی شدند (کاتلر[2]، 1386). از آن جا که منابع محدود بوده و خواستههای بشر نامحدود است، برای بازاریابان مهم است که بدون نقصان در دستیابی به اهداف سازمانی، منابع را به طور کارآمد به مصرف رسانند. بازاریابی سبز یک استراتژی بازاریابی است که به بازاریابان در دستیابی به این هدف کمک میکند. این نوع بازاریابی، از طریق ایجاد مزایای قابل تشخیص زیست محیطی بر اساس آنچه که مشتری انتظار آن را دارد از محیط زیست حمایت میکند (دعایی، 1385). از این رو شرکتها باید تأثیرات منفی زیست محیطی خود را در تولید، توزیع، تأمین مواد اولیه و مصرف انرژی به طرز قابل توجهی کاهش دهند. در غیر این صورت به وسیله قوانین و تقاضای سرسختانه مشتریان به عقب رانده خواهند شد (گرانت[3]، 2008 ). بنابراین بهترین استراتژی برای بازاریابان ارائه اطلاعات مشروح در مورد اعتبار زیست محیطی محصولاتشان به مشتریان است (هارتمن وآپولازا[4]، 2006). در این راستا شرکت باید با اطلاع رسانی اقداماتی که در زمینه سبز نمودن فعالیتهای خود نموده نظر مشتریان را جلب نماید. بازاریابی سبز فرایندی اجتماعی است که افراد گروهها از طریق مبادله محصولات و ارزش آن ها، نیاز و خواسته خود را از طریق روش اخلاقی که آثار منفی بر محیط زیست را حداقل کند، برآورده میکنند. به عبارت دیگر، به گفته ‘پولونسکی’ بازاریابی سبز شامل تمام فعالیتهایی است که برای ایجاد و تسهیل مبادلات به منظور ارضای نیازها و خواستههای بشری طراحی میشود به طوری که این ارضای نیازها و خواستهها، حداقل آثار مضر و مخرب روی محیط زیست را داشته باشند (کندی[5]، 2008). برای مثال شرکت مکدونالد با تبلیغ پیامد اقداماتی که در جهت کاهش میزان اتلاف در حین فعالیتهای بازاریابی انجام داده، سبز نمودن فعالیتهای خود را به اطلاع مصرف کنندگان رسانده است (گراو و همکاران[6]، 1996). از سوی دیگر از آنجا که مشکلات زیست محیطی که مردم با آن ها مواجه هستند، روزبه روز در حال افزایش است، باید آگاهی زیست محیطی آن ها ارتقاء یابد (جهری و ساهاساکمونتری[7]،1998). زیرا مشتریان برای خرید آگاهانه نیازمند اطلاعات هستند و فقدان اطلاعات میتواند مانع از بهکارگیری معیارها و ویژگیهای سبز در هنگام تصمیم به خریدشان گردد. (پراکاش[8]،2002).
در دنیای امروز محیط زیست و دغدغههای حفظ آن روز به روز در حال رشد است. در این راستا عواملی وجود دارد که از لحاظ قانونی بازدارندهای برای از بین بردن محیط زیست است، برای مثال در سال 1992 ISO 14700که مربوط به مدیریت محیط زیست میباشد تصویب شد که شامل ISO 147001, 147004, 14010, 14011, 1470012, 1470013, 14020, 14030, 14040 می باشد. (موسسه استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران،1386). از این رو شرکتهای تولیدی برای حفظ بازار خود باید این استانداردها را رعایت کنند. از طرفی مصرف کنندگان هم دغدغهی آینده محیط زیست را دارند بنابراین به سمت خرید محصولاتی میروند که کمترین اثرات منفی بر محیط را دارد. بر همین اساس این تحقیق چگونگی پیاده کردن آمیخته بازاریابی سبز برای فروش محصول و باقی ماندن در بازار را بررسی میکند و همچنین دیدگاه مشتریان محصولات لبنی صالح را نسبت به محیط زیست تشخیص داده و از آن در جهت افزایش فروش محصولات استفاده کنیم.
[1] Cao
[2] Kotler
[3] Grant
[4] Hartmann & Apaolaza
[5] Kennedy
[6] Grove
[7] johri & Sahasakmontri
[8] Prakash