1-1- پیشگفتار
تصمیمگیری چندمعیاره یا به اختصار MCDM، یکی از شاخههای علم تصمیمگیری است که امروزه کاربرد بسیار وسیعی پیدا کرده است. انجمن بین المللی تصمیمگیری چندمعیاره، MCDM را اینگونه تعریف میکند[[i]]:
” مطالعه روشها و رویههایی که از طریق آن میتوان معیارهای متضاد چندگانه را در فرایند برنامهریزی مدیریت دخیل نمود.”
حوزه مسائل تصمیمگیری چندمعیاره بسیار گسترده است، به گونهای که از مسائل زندگی شخصی مانند خرید خودرو یا انتخاب شغل گرفته تا مسائل سازمانی همانند انتخاب استراتژی تا مسائل کلان کشوری همانند سرمایهگذاریهای صنعتی، میتواند در این حوزه مورد بررسی قرار گیرد. در تمامی موارد فوق میتوان گزینههای مختلفی را فرض نمود که میبایست آن ها را بر اساس مجموعهای از معیارهای مشخص ارزیابی کرده، در نهایت یک یا چند مورد از آن ها را انتخاب نمود.
مسایل MCDM در همه زمانها بصورت گسترده وجود داشته است، اما ایجاد یک زمینه جدید در این خصوص نسبتاً عمر کوتاهی داشته و به سه یا چهار دهه اخیر باز میگردد.
توسعه و ایجاد این زمینه جدید به میزان زیادی به پیشرفت بدست آمده در فناوری کامپیوتر پیوند خورده است. از یک سو، توسعه این فناوری در سالهای اخیر تجزیه و تحلیل سیستماتیک مسایلMCDM را ممکن کرده است. از سوی دیگر، بکارگیری کامپیوتر و فناوری اطلاعات موجب تولید حجم زیادی از اطلاعات شده است که نیاز به پردازش چنین حجم زیادی از اطلاعات، بدون بکارگیری روشهایی همچون روشهای MCDM تقریباً غیرممکن به نظر میرسد[[ii]].
2-1- طرح مسئله، ضرورت و هدف تحقیق
تصمیمگیری چندمعیاره، امروزه به عنوان یکی از شاخههای پر طرفدار علم تصمیمگیری به حساب میآید. بِراگ و همکاران[[i]] مطالعهای گسترده پیرامون مقالات منتشرشده در پایگاه مجلات علمی ISI در حوزه MCDM انجام دادهاند که نتایج آن در قالب مقالهای در نوزدهمین کنفرانس بین المللی تصمیمگیری چندمعیاره ارائه گردید. در این مطالعه تعداد مقالاتی که در حوزه MCDM در سالهای مختلف در پایگاهISI منتشر گردیده، به صورت شکل 1‑1 نمایش داده شده است.
همانگونه که در این شکل مشاهده میشود تعداد مقالات منتشر شده در حوزه MCDM در ده سال اخیر رشد چشمگیری داشته است که این امر بیانگر استقبال فزاینده محققین از این حوزه میباشد.
یکی از مهمترین دلایل روآوری گسترده محققین به این حوزه را میتوان پیچیدهتر شدن مسائل تصمیمگیری از یک سو و عدم پاسخگویی مناسب سایر روشهای تصمیمگیری از سوی دیگر دانست. وجود معیارهای متعدد تصمیمگیری از جمله مهمترین پیچیدگیهای مسائل واقعی تصمیمگیری است و روشهای MCDM نیز دقیقاً بر اساس همین نیاز توسعه یافتهاند.
جذابیت مسائلMCDM موجب شده است که روشهای متعددی در این حوزه ابداع گردد. رُمان و همکاران[[i]] در بررسی خود تعداد روشهای موجود در حوزه MCDM را بالغ بر 70 روش برآورد نمودهاند. این در حالی است که این بررسی در سال 2004 انجام گرفته و با توجه به اقبال فزاینده محققین به این حوزه، این روشها به سرعت در حال افزایش است. همچنین باید در نظر گرفت که تعداد مورد اشاره در این بررسی صرفنظر از نسخههای متعددی است که برای برخی از این روشها ارائه گردیده است.
تعدد روشهای موجود بهجای اینکه تسهیلکننده امر انتخاب روش باشد، فرایند انتخاب روش را برای تصمیمگیرندگان مشکل کرده است. این مشکل از آنجا ناشی میشود که تصمیمگیرندگان با لیست بلندی از روشهای مختلف MCDM روبرو هستند که لزوماً این روشها جوابهای یکسانی نخواهند داد. متفاوت بودن نتایج این روشها تصمیمگیرندگان را با تردید مواجه کرده است، چرا که قابل اطمینان بودن نتایج،که مهمترین ویژگی یک روش تصمیمگیری است، با ابهام همراه خواهد بود. واضح است که اگر تصمیمگیرندهای از صحت نتایج حاصل از یک روش اطمینان کافی نداشته باشد، در عمل نیز یا از این نتایج استفاده نخواهد نمود و یا در استفاده از آن ریسک دستیابی به جوابهای نامناسب را خواهد پذیرفت.
فراتر از مشکل فوق، مشکل زیر سوال رفتن حوزه MCDM میباشد. چراکه اگر روشهای موجود در حوزه MCDM قابل اعتماد نباشند، پس کل این مجموعه با مشکل عدم اطمینان مواجه خواهد شد. این عدم اطمینان موجب میگردد که تصمیمگیرندگان واقعی جهت حل مسائل خود کمتر به این حوزه رجوع کنند. در منابع [[ii]،[iii]] مهمترین دلیل تردید تصمیمگیرندگان- به ویژه تصمیمگیرندگانی که در این حوزه متخصص نیستند- در استفاده از روشهای این حوزه، همین عدم اطمینان ذکر شده است. از این رو جلب اعتماد تصمیمگیرندگان به صحت نتایج روشهای MCDM امری کاملاً ضروری است و لازم است برای آن چاره اندیشی شود.
به منظور برطرف کردن عدم اطمینان تصمیمگیرندگان در استفاده از روشهای MCDM، سه راهکار کلی را میتوان متصور شد:
– راهکار اول: ابداع یا انتخاب روشی جامع جهت حل تمامی مسائل چندمعیاره.
– راهکار دوم: طراحی یک روش چندمعیاره با توجه به نوع مسئله تصمیمگیری.
– راهکار سوم: انتخاب یک روش چندمعیاره از بین روشهای موجود با توجه به شرایط مسئله تصمیمگیری.
به دلیل تنوع مسائل تصمیمگیری و با توجه به این که هر مسئله تصمیمگیری، ویژگیها و مفروضات خاص خود را دارد، ابداع یا انتخاب یک روش که بتواند تمام این فرضیات و ویژگیها را پوشش دهد، عملاً غیرممکن است. حتی در صورت امکانپذیر بودن این کار، روشی بسیار پیچیده پدیدار خواهد شد که استفاده کنندگان از آن را با مشکل مواجه میسازد. وجود روشهای متعدد و مختلف در حوزه MCDM بیانگر آن است که یک روش خاص نمیتواند پاسخگوی تمام مسائل تصمیمگیری باشد. از این رو راهکار اول عملاً امکان پذیر نیست.
در خصوص راهکار دوم باید گفت که توسعه یک روش جدید متناسب با شرایط مسئله تصمیمگیری، اولاً بسیار سخت و پیچیده است؛ ثانیاً نیاز به یک زمان نسبتاً طولانی دارد؛ و ثالثاً مستلزم صرف هزینههای سنگین میباشد. این شرایط شاید تنها برای آن دسته از تصمیمگیریهای کلان و حساسی توجیهپذیر باشد که ممکن است عدم تصمیمگیری درست ضررهای فراوانی را به همراه داشته باشد. لذا راهکار دوم نیز در اغلب مواقع غیر منطقی است.
هر روش MCDM دارای فرضیات و ویژگیهایی مختص به خود است. چرا که یک فرد طراح بر اساس مجموعهای از فرضیات، یک روش را ابداع میکند. لذا اگر بتوان با تحلیل و ارزیابی هر روش به فرضیات و ویژگیهای آن پی برد، به راحتی میتوان گفت که این روش برای تمامی مسائلی که متناسب با این فرضیات و ویژگیها باشد، قابل استفاده است. به عبارت دیگر اگر فرد تصمیمگیرنده[1](DM) فرضیات و ویژگیهای یک روش را بپذیرد، و آن را با شرایط مسئله خود مطابق ببیند، میتواند از صحت نتایج آن نیز اطمینان حاصل نماید. از آنجا که دستیابی به فرضیات و ویژگیهای روشهای MCDM با بهره گرفتن از تکنیکهای مختلفی امکان پذیر است، لذا راهکار سوم منطقی به نظر میرسد. ضمناً این راهکار به مراتب سادهتر از دو راهکار قبلی است.
از اینرو هدف تحقیق حاضر، با درنظرگرفتن راهکار سوم به عنوان یک راهکار منطقی، دستیابی به رویکردی مناسب جهت تسهیل فرایند انتخاب روش میباشد.
3-1- پرسش های تحقیق
تحقیق حاضر در راستای دستیابی به رویکردی مناسب جهت تسهیل فرایند انتخاب روش، به دنبال پاسخگویی به پرسشهای زیر است:
1- چه رویکردهایی تاکنون جهت انتخاب مناسبترین روش تصمیمگیری چندمعیاره اتخاذ گردیده است؟ نقاط قوت و ضعف هر یک از این رویکردها چیست؟
2- یک رویکرد مناسب جهت انتخاب مناسبترین روش تصمیمگیری چندمعیاره چه نیازمندیهایی را میبایست برآورده سازد؟
3- آیا استفاده از یک سیستم خبره میتواند رویکردی مناسب جهت انتخاب مناسبترین روش تصمیمگیری چندمعیاره باشد؟ در این صورت این سیستم چه ساختاری باید داشته باشد؟
4- یک تصمیمگیرنده چگونه میتواند با سیستم ارتباط برقرار کرده و سیستم بر چه اساسی مناسبترین روش تصمیمگیری چندمعیاره را به او معرفی خواهد کرد؟
4-1- کاربرد نتایج تحقیق
بسیاری از مسائلی که تصمیمگیرندگان در محیطهای مختلف با آن مواجه هستند، در حوزه مسائل تصمیمگیری چندمعیاره قرار میگیرد و استفاده از یک روش تصمیمگیری چندمعیاره مستلزم جلب اعتماد تصمیمگیرنده از صحت و اعتبار نتایج حاصل از آن میباشد. از این رو تهیه یک سیستم قابل اعتماد جهت کمک به تصمیمگیرنده در انتخاب مناسبترین روش تصمیمگیری چندمعیاره موجب خواهد شد که تصمیمگیرندگان در موضوعات مختلف از این سیستم جهت دستیابی به نتایج مطمئن استفاده نمایند.
5-1- ساختار تحقیق
ساختار این تحقیق از پنج فصل تشکیل گردیده است. در فصل دوم فعالیتهای انجام شده در زمینه مقایسه و انتخاب مناسبترین روش تصمیمگیری چندمعیاره مرور میگردد. در فصل سوم مفاهیم اساسی تصمیمگیری چندمعیاره و همچنین سیستمهای خبره معرفی میگردد. همچنین در این فصل روشهای تصمیمگیری چندمعیارهای که در سیستم خبره موردنظر، روش پیشنهادی از بین آن ها پیشنهاد داده خواهد شد، انتخاب گردیده و به اختصار معرفی خواهند شد. فصل چهارم بخش اصلی این تحقیق را تشکیل میدهد. در این فصل یک سیستم خبره جهت انتخاب مناسبترین روش تصمیمگیری چندمعیاره با توجه به ویژگیهای مسئله تصمیمگیری ارائه میشود. در فصل آخر نیز برخی نتایج بدست آمده از این تحقیق به اختصار بررسی شده و پیشنهاداتی جهت توسعه فعالیتهای این تحقیق ارائه میگردد.
[1] – Decision Maker
[[i]] Roman, F., Rolander, N., Fernandez, G. M., Bras, B., Allen, J., Mistree, F.,Chastang, P., Depince, P. and Bennis, F., “Selection without Reflection Is a Risky Business…” , 10th AIAA/ISSMO Multidisciplinary Analysis and Optimization Conference, AIAA 2004-4429, 2004.
[[ii]] Eom, H. B., “The Current State of Multiple Criteria Decision Support Systems”, Human Systems Management, Vol. 8, pp. 113-119, 1989.
[[iii]] Eom, S. B. and Min, H., “The Changing Role of Multiple Criteria in Decision Support Systems”, Human Systems Management, Vol. 11, pp. 137-144, 1992.
[[i]] Bragge, J. , Korhonen, P. , Wallenius, J. and Wallenius, H., “ Bibliometric analysis of multiple criteria decision making/multiattribute utility theory”, 19th International Conference on MCDM, Auckland, New Zealand, 2008.
[1] – Multiple Criteria Decision Making
[2] – International Society on Multiple Criteria Decision Making
[[i]] http://www.mcdmsociety.org
[[ii]] Xu, L. and Yang, J.-B., “Introduction to Multi-Criteria Decision Making and the Evidential Reasoning Approach”, Manchester School of Management, University of Manchester Institute and Technology, Manchester, Working Paper, No. 0106, 2001.
رقابتی بودن بازارها، معرفی و وجود محصولاتی با عمر کوتاه و بالا بودن انتظارات مشتریان در ارتباط با کیفیت و زمان تحویل محصولات، ایجاب میكنند كه محصولات در مقدار، مكان، زمان و قیمت مناسب عرضه شوند كه این خود ضرورت ایجاد هماهنگی تولیدکنندگان با تأمینکنندگان مواد اولیه و توزیعکنندگان محصولات را ایجاب می کند.
زنجیره تأمین به عنوان یک ساختار یکپارچه شامل تعدادی از فعالیتها به طور مثال فعالیت خرید، تولید، نگهداری و توزیع می شود. این فعالیتها به منظور تهیه مواد اولیه، تبدیل مواد اولیه به محصولات نهایی و تحویل محصولات به مشتریان انجام میشوند. مدیریت صحیح این فعالیتها موجب بهبود عملكرد زنجیره خواهد شد از این رو مدیریت زنجیره تأمین را میتوان به عنوان مدیریت جریان اطلاعات، محصولات و منابع مالی در زنجیره تعریف کرد [1]. فرایند برنامه ریزی زنجیره تأمین به عنوان یكی از مهمترین فرایندهای مدیریت زنجیره تأمین به منظور یكپارچه و هماهنگ كردن فعالیتهای مذكور در بین اعضای مختلف زنجیره انجام می شود [2]. برنامه ریزی زنجیره تأمین بسته به افق برنامه ریزی به سه دسته تقسیم بندی می شود:
– برنامه ریزی استراتژیک: این فاز از برنامه ریزی به طراحی ساختار زنجیره تأمین مربوط بوده و افق زمانی مورد بررسی در این فاز بین پنج تا ده سال میباشد.
– برنامه ریزی تاکتیکی (افق زمانی میان مدت): در این سطح از برنامه ریزی در ارتباط با استفاده بهینه از ظرفیت منابع مختلف از جمله تأمین کنندگان، تولیدکنندگان و مراکز توزیع تصمیم گیری می شود. افق زمانی مورد بررسی در برنامه ریزی تاكتیكی یک تا دو سال است.
– برنامه ریزی عملیاتی: افق زمانی مربوط به این سطح از برنامه ریزی هفتگی بوده و در ارتباط با مسائلی از قبیل مسیریابی وسایل نقلیه، برنامه ریزی تولید و توزیع روزانه تصمیم گیری می شود [1].
هدف هر زنجیره تأمین افزایش سودآوری زنجیره از طریق كاهش هزینهها و افزایش سطح
خدمتدهی است. طرح توزیع به عنوان یكی از عوامل ایجاد هزینه در زنجیره تأمین، عملكرد زنجیره را تحت تأثیر قرار داده و تقریبا 30 درصد از قیمت محصول نهایی را شامل می شود [3]. بنابراین استفاده از استراتژی های مناسب توزیع به منظور كاهش هزینه های حمل و نقل و افزایش سطح
خدمتدهی می تواند باعث افزایش سودآوری زنجیره شود. در میان استراتژی های مختلف توزیع استراتژی فرابارانداز[1] به عنوان یک تكنیک لجستیک موثر محصولات ارسال شده از تأمینكنندگان مختلف را دریافت کرده و بدون نگهداری موجودی آنها را مطابق با مقصدهایشان به گروههای مشخصی دستهبندی و ارسال می کند. این استراتژی با دستهبندی كردن محصولات و در نتیجه تكمیل ظرفیت وسایل نقلیه باعث كاهش هزینه های حمل و نقل می شود.
از آنجاییكه قرار دادن محصولات مختلف در یک گروه مشخص مستلزم ورود همزمان آنها به بارانداز میانی و منتج به ملاقات مشتریهای مختلف (سفارش دهندگان محصولات) می شود، لذا مسیریابی و زمانبندی وسایل نقلیه ورودی و خروجی به منظور بهینه كردن عملیات استراتژی فرابارانداز ضروری است.
از طرفی دیگر، در نظر گرفتن شرایط دنیای واقعی از جمله غیر قابل پیش بینی بودن انتظارات مشتریان و همچنین وجود روابط پیچیده بین
اعضای زنجیره، باعث ایجاد یک درجه مهمی از عدم قطعیت در زنجیره تأمین می شود. نادیده گرفتن عدم قطعیت موجود در زنجیره تأمین باعث ضعف در عملكرد زنجیره خواهد شد. بنابراین شناخت منابع ایجاد عدم قطعیت و استفاده از رویكردهای مناسب برای برطرف كردن این عدم قطعیت به منظور افزایش سودآوری زنجیره ضروری است. سه منبع ایجاد عدم قطعیت در زنجیره تامین عبارتند از:
– عدم قطعیت در عرضه: این عدم قطعیت در اثر تغییر در عملکرد تأمینکنندگان به علت تأخیر در تحویلها به وجود میآید.
– عدم قطعیت در فرایند: این عدم قطعیت از غیر قابل اعتماد بودن فرایند تولید به دلیل خرابی ناگهانی ماشین آلات، تغییر در عملکرد نیروی انسانی و غیره ناشی می شود.
– عدم قطعیت در تقاضا: این عدم قطعیت مهمترین عامل ایجاد عدم قطعیت در زنجیره تأمین بوده و از نوسانات موجود در تقاضا و پیش بینی نادرست ناشی می شود [4].
رویكردهای تحلیلی (احتمالی)، رویکردهای شبیهسازی و رویکردهای پیوندی بر اساس ترکیبی از مدلهای تحلیلی و شبیهسازی، از جمله رویكردهای مورد استفاده برای برطرف كردن عدم قطعیت موجود در زنجیره تأمین میباشند. مدلهای تعیین شده در این رویکردها، عدم قطعیت موجود در زنجیره تأمین را به وسیله توزیعهای احتمالی به دست آمده از داده های آماری نمایش میدهند. از آنجایی كه استفاده از این رویكردها با مشكلاتی نظیر عدم دسترسی به داده های آماری قابل اعتماد همراه است استفاده از رویكردهای دیگر ضروری به نظر میرسد. یكی دیگر از رویكردهای مورد استفاده برای برطرف كردن عدم قطعیت موجود در زنجیره تأمین، استفاده از تئوری
مجموعههای فازی است [5]. قابل ذكر است كه تئوری مجموعههای فازی علاوه بر برطرف كردن مشكل فوق، دارای تطابق بیشتری با مسائل دنیای واقعی است.
با توجه به توضیحات بالا، واضح است كه یكپارچه و هماهنگ كردن طرحهای تهیه مواد اولیه، تولید و توزیع، بررسی منابع ایجاد عدم قطعیت در زنجیره تأمین و استفاده از یک رویكرد مناسب برای برطرف كردن این منابع و همچنین انتخاب استراتژی های مناسب برای توزیع محصولات از عوامل مهم بقای زنجیره تأمین در بازارهای امروزی هستند.
از این رو در این تحقیق ، یكپارچه كردن طرحهای تهیه مواد اولیه، تولید و توزیع در یک افق زمانی میان مدت در یک زنجیره تأمین پنج سطحی، چند محصولی و چند دورهای با در نظر گرفتن عرضه، تولید و تقاضای فازی با هدف حداقل كردن هزینهها و طراحی یک سیستم توزیع به موقع مورد بررسی قرار میگیرد. در زنجیره تأمین مورد بررسی از استراتژی های فرابارانداز و ارسال مستقیم برای توزیع محصولات استفاده می شود. استفاده از استراتژی فرابارانداز مستلزم بررسی همزمان مسیریابی و زمانبندی وسایل نقلیه ورودی و خروجی میباشد. اما از آنجایی كه یكپارچه كردن مسیریابی و زمانبندی وسائل نقلیه و استراتژی فرابارانداز در مسئله مذكور باعث افزایش پیچیدگی خواهد شد، لذا به منظور كاهش پیچیدگی مسئله، زنجیرهای با سطوح کمتر مورد بررسی قرار میگیرد. بنابراین، در این تحقیق دو مسأله مذكور یعنی یكپارچه كردن طرحهای تهیه مواد اولیه، تولید و توزیع و یكپارچه كردن مسیریابی و زمانبندی وسائل نقلیه و استراتژی فرابارانداز به ترتیب تحت عنوانهای مسأله اول و مسأله دوم مورد بررسی قرار میگیرند.
2-1- مسأله اول
مسأله اول عبارت از یکپارچه کردن طرحهای تامین مواد اولیه، تولید و توزیع محصولات در یک افق زمانی میان مدت در یک زنجیره تأمین پنج سطحی (شامل تأمینکنندگان، تولیدکنندگان، مراکز توزیع، باراندازهای میانی[1] و خرده فروشها)، چند محصولی و چند دورهای با در نظر گرفتن پارامترهای فازی (شامل ظرفیت تأمین مواد اولیه، سطح نیروی انسانی در دسترس و ظرفیت ماشین آلات تولیدکنندگان و نیز تقاضای خرده فروشها) و با هدف حداقل کردن هزینهها و طراحی یک سیستم توزیع به موقع[2] است. در این زنجیره برای توزیع محصولات از استراتژی های فربارانداز و ارسال مستقیم (از تولیدکننده به خرده فروش) استفاده می شود.
مفروضات این مسأله به شرح زیر میباشند.
– زنجیره تأمین پنج سطحی (شامل تأمین کنندگان، تولیدکنندگان، مراکز توزیع، باراندازهای میانی و خرده فروشها)، چند محصولی و چند دورهای میباشد.
– برای توزیع محصولات از باراندازهای میانی و ارسال مستقیم استفاده می شود.
– سطح برنامه ریزی میان مدت است.
– در صورتی که تقاضای یک خرده فروش برای یک کالای مشخص از طریق یک بارانداز میانی تأمین شود، باید کل تقاضای آن خرده فروش به ازای آن محصول از طریق همان بارانداز میانی برآورده شود. این فرض از رویكرد تك منبعی[1] [8-6] نشأت میگیرد.
– هر یک از تولیدکنندگان توانایی تولید همه محصولات را دارند.
– کمبود مجاز بوده و به صورت پس افت در نظر گرفته می شود.
– هزینه نگهداری مواد اولیه و محصولات در پایان هر دوره در نظر گرفته می شود.
– تولیدكنندگان محصولات را به سه طریق تولید میكنند: تولید در زمان عادی، تولید به صورت اضافه کاری و یا از طریق پیمانکاری.
– تقاضا، ظرفیت تولید و نیز ظرفیت تأمین مواد اولیه اعداد فازی مثلثی هستند.
از آنجایی كه مهمترین هدف استراتژی فرابارانداز كاهش هزینه های نگهداری و حمل و نقل میباشد، لذا بررسی همزمان مسیریابی و زمانبندی وسایل نقلیه و استراتژی فرابارانداز امری ضروری است. اما همان طوری كه قبلا نیز ذكر شد به دلیل كاهش پیچیدگی مسأله مورد بررسی، یكپارچه كردن مسیریابی و زمانبندی وسایل نقلیه ورودی و خروجی و استراتژی فرابارانداز در یک زنجیره سه سطحی مورد بررسی قرار میگیرد.
[1] Single sourcing
[1] Cross docks
[2] Just in time
[1] Cross docking
سابقه مسائل مرتبط با طرح ریزی واحد های صنعتی را باید به قدمت تجارت و تولید دانست، به موازات پیشرفت و توسعه سیستمهای تولیدی و تجار ی، توجه بیشتری به بهره گیری از فضاها معطوف شده است .
سوال بسیاری از مدیران این است كه ” چرا باید جانمایی یا طراحی چیدمان را انجام دهیم ؟ ” در ساده ترین حالت این كار مانندآوردن اثاث و لوازم به خانه و چیدن و مرتب كردن آنها است به طوری است كه رضایت خریدار جلب شود. این موضوع جهت تغییرات چیدمان تسهیلات و واحد های سازمان های غیر تولیدی نیز صادق است؛ جا به جایی تجهیزات و ملزومات در یک واحد تولیدی یا خدماتی می تواند باعث از دست رفتن زمان، نارضایتی كاركنان و معطل ماندن تجهیزات می شود.
با صرف زمان كوتاهی جهت طراحی نحوه چیدمان تجهیزات و فضاها قبل از استقرار آن ها، میتوان از بروز بسیاری از خسارتها و نارضایتیها جلوگیری كرد .بسیاری از مشكلات واحد های تولیدی، مانند زمان طولانی فرایند تولید، وجود گلوگاه ها در واحد تولیدی و نارضایتی كاركنان و … با طراحی مجدد چیدمان تجهیزات و واحد های تولیدی قابل رفع می باشند. مسلما جا به جایی و ایجاد تغییرات در چیدمان فضاها و تجهیزات بر روی كاغذ به مراتب ساده تر و كم هزینه تر از انتقال و جابه جایی واقعی آنها است. به همین دلیل محققان در جریان این مسائل، به دنبال یافتن الگوریتم ها و روش های تصمیم گیری هستند كه در عین حال كه به جواب خوبی در مورد نحوه چیدمان تجهیزات و واحد ها می رسند، پاسخی قابل اجرا در محیط عملیاتی داشته و با شرایط محیط كار سازگار باشد. از این رو، باید الزامات، نیازمندی ها و محدودیت های محیط كار و كاركنان و … را در فرایند تصمیم گیری در نظر گرفته و اهدافی برای تصمیم گیری فرض شود كه میزان
دستیابی به آنها، معیار سنجش میزان كارایی و مقبولیت جواب حاصل از فرایند تصمیم گیری باشد. در این مورد ضرورت وجود روش های قوی كه بتواند تصمیم گیرنده را در این زمینه یاری كند، كاملا محسوس است.
برای تصمیم گیری های پیچیده، اغلب از مدل های ریاضی برای ساده كردن و خلاصه كردن مسائل واقعی استفاده می شود تا تجزیه و تحلیل سیستماتیک را ممكن سازد.
مسأله جانمایی تسهیلات به عنوان مسائل بدون ساختار شناخته شده است. مسائل بدون ساختار به راحتی قابل فرموله كردن با مدل های ریاضی نیستند و علی رغم توانایی تكنیک های كمی كه توسط رایانه ها اجرا می شوند،مسأله جانمایی تسهیلات، هنوز نیازمند تفكر انسانی، دانش تجربی و قضاوت ذهنی هستند (اشلقی ومجریان 1387). علیرغم وجود چنین مشكلات و موانع در زمینه مسائل جانمایی تسهیلات، می توان با وجود مقالات فراوانی كه در این زمینه منتشر شده اند؛ به وجود ویژگی های مهم مسائل جانمایی اشاره كرد، از منظر دیگر، اكثر مطالبی كه در مورد مسائل طراحی جانمایی بیان شده اند در دو دسته مهم جای می گیرند :رویكرد های الگوریتمی، رویكرد های فرایندی. رویكرد های الگوریتمی، معمولا محدودیت های طراحی و هدف ها را ساده تر می كند، تا تابع هدف محدودتری را مطرح كنند. رویكرد های فرایندی، می توانند همزمان هدف های كیفی و كمی در فرایند طراحی را در نظر بگیرند . برای این رویكرد ها، فرایند طراحی به چندین مرحله تقسیم می شوند، كه به صورت متوالی مورد بررسی قرار می گیرند . موفقیت رویكرد فرایندی به تولید گزینه های تصمیم گیری متعدد بستگی دارد؛ كه معمولا توسط یک طراح با تجربه صورت می گیرد.بنا بر این، چنین رویكردی ممكن است غیر عینی باشد و به علت فقدان اطلاعات پایه ای ، جواب نامطولبی به دست آید.
تسهیلات، یک موجودیت است كه عملكرد هر كاری را آسان می كند. تسهیلات ممكن است یک ماشین افزار، مركز خدمت دهی، سلول تولیدی، كارگاه ماشینی، دپارتمان، انبار و … باشد. جانمایی تسهیلات یک ترتیب و آرایش از هر چیزی است كه برای تولید كالاها یا ارائه خدمات الزامی و ضروری است[22]. جانمایی تسهیلات نشان دهنده ترتیب خاص تسهیلات فیزیكی می باشد در واقع هدف از مطالعه جانمایی تسهیلات عبارت است از: حداقل كردن تأخیرها در جابجائی مواد، تأمین انعطاف پذیری، استفاده مؤثرتر از فضا و نیروی كار و افزایش روحیه كاركنان است. جانمایی تسهیلات در فضای كارخانه غالبا به ” مسائل جایابی تسهیلات ” منتهی می گردد؛ این مسائل اهمیت خاصی در هزینه های تولید، جریان ساخت، زمان های تأخیر و بهره وری دارند . جانمایی مناسب تسهیلات در كارآیی عملیات تأثیر دارد و می تواند مقدار محصولات و خدمات یک سازمان را افزایش بدهد.
[1] – Layouts
[1] – Facility Layouts Problem
[1] – Geographic Information Systems
[2] – Multiple Criterial Decision
[3] – Multiple objective Decision