و طرح مسئله
در بحثهای جامعه شناسی سیاسی بخش اصلی مردم هستند و به همین دلیل نحوه اداره و حکومت کردن بر مردم مهم است . ایده آلی ترین شکل حکومتی که امروزه مطرح است ،تحت عنوان دموکراسی نامیده می شود بدون شک مطلوب (همگان) می باشد.
دموکراسی جز لغتهای محبوبی است که اکثر دولتهای امروزی سعی بر آن دارند خود را مدافع آن نشان بدهند.چراجاذبه دموکراسی به یک ویژگی تقریباً عام دولتهای امروزی تبدیل شده است ؟پاسخ را بی گمان می توان تا اندازه ای در جذابیتهای طبیعی آرمانهای دموکراتیک یافت که مژده رهایی ازقیدوبند قدرت مستبدانه را می دهد . دولتهای امروزی نظامی هستند که از وحدت دورنی برخوردارند،کسانی که در چنین دولتهایی حکومت می کنند بجز جلب رضایت فعال اکثریت جمعیت نمی توانند فرمان برانند.آرمانهای دموکراتیک،شیوه ابراز و نیز جلب آن رضایت را ارائه می کنند(گیدنز1373ص 332) و به این دلایل در کشورهای جهان سوم نیز تمایل قابل مشاهده ای در گرایش به دموکراسی به چشم می خورد.
باتوجه به پذیرش جهانی دموکراسی،این تحقیق به جستجوی آن هست که به بررسی تطبیقی دموکراسی ازدو نگاه،یکی دینی واسلامی مصباح یزدی که مدافع نظریه مردم سالاری دینی امام خمینی است و دومی نگاه سکولارملکیان و مجتهدی شبستری که مدافع سکولاریزم اسلامی و لیبرال دموکراسی غربی می باشند.
در این پژوهش بررسی تطبیقی مبانی، اصول و شاخصههای اصلی نظریههای مردمسالاری دینی از منظر امام خمینی(ره)و مصباح یزدی و لیبرال دموكراسی از منظرمصطفی ملکیان ومجتهدی شبستری و متفكرین اصلی آن ، به عنوان مهمترین الگوهای نظری رقیب برای حكومت در جهان معاصر است. این کار در سه گام دنبال میشود: معرفی مؤلفههای اصلی نظریهی لیبرال دموكراسی و معرفی دموکراسی فرهنگی و شاخصه های آن از منظر مصطفی ملکیان، معرفی مؤلفههای اساسی نظریهی مردمسالاری دینی با ارجاع به آرای امام خمینی(ره) و مصباح یزدی ونهایتاً بررسی تطبیقی دو نظریهی سیاسی رقیب از زوایای گوناگون، جهت تشخیص نقاط تلافی و تضاد آنها با یكدیگر.
سئوال ؟اصلی آیا در باب دموکراسی، بین اندیشه دینی اسلامی مصباح واندیشه سکولارملکیان تفاوتی هست؟
پرسش اصلی پژوهش
تشابه و تفاوت در اندیشه سیاسی آیت اله مصباح یزدی و مصطفی ملکیان درباب دموکراسی چگونه است ؟دموکراسی دینی(اسلامی) و سکولاریسم اسلام(لیبرال دموکراسی) نطقه تلاقی و تشابه و تضاد در کجا دارند؟
پرسش فرعی
کارل کوهن ؛کتاب دموکراسی ،هر نظریه دموکراسی باید به این پرسشها پاسخ بدهد؟
1-ماهیت دموکراسی چیست؟ 2- پیش فرض های دموکراسی کدامند؟3 ابزارهای دموکراسی کدامند؟4- شرایط لازم برای کامیابی دموکراسی چیست ؟5- در دفاع از دموکراسی چه دلایلی باید عرضه کرد ؟ 6- چشم انداز های دموکراسی کدام است؟کوهن 1373 ص15،م فریبرزمجیدی چاب اول تهران نشر خوارزمی (دموکراسی)
سوال: 1: ماهیت دموکراسی ؛2. پیش فرض های دموکراسی ؛3. ابزارهای دموکراسی ؛4. شرایط لازم برای کامیابی دموکراسی ؛5.دلایل دفاع از دموکراسی ؛6. چشم اندازهای دموکراسی دینی و لیبرال دموکراسی (دموکراسی در سکولاریسم اسلامی) چیست ؟
بررسی سوابق و ادبیات موضوع «پیشینه موضوع» مرور ادبیات .و آثار این دو و آثار در غرب نوشته شده در 3ص ،مفاهیم اصلی را بیاورید .
در 12ص منظور از دموکراسی در این پایانامه مهم است
هدف پژوهش.
هدف اصلی در این مقاله بررسی تطبیقی مبانی، اصول و شاخصههای اصلی نظریههای مردمسالاری دینی از منظر امام خمینی(ره)و مصباح یزدی و لیبرال دموكراسی از منظرمصطفی ملکیان ومجتهدی شبستری و متفكرین اصلی آن ، به عنوان مهمترین الگوهای نظری رقیب برای حكومت در جهان معاصر است.
پرسش اصلی پژوهش
در بررسی تطبیقی بین دموکراسی که مصباح و امام تحت عنوان دموکراسی اسلامی یا همان دینی مطرح میکنندبا دموکراسی که ملیکیان ومجتهدی شبستری تحت عنوان لیبرال دموکراسی یاهمان سکولاریزم اسلامی مطرح می کنند نقاط تلاقی وتضاد از زوایای گوناگون چگونه تبیین می شود؟
تشابه و تفاوت در اندیشه سیاسی آیت اله مصباح یزدی و مصطفی ملکیان درباب دموکراسی چگونه است ؟(آیاتفاوتی بین اندیشه سیاسی مصباح یزدی و مصطفی ملکیان در باب دموکراسی وجود دارد؟ )
فرضیه ها
احتمالا نگرش ملکیان به دموکراسی مبتنی بر دموکراسی سیاسی- اجتماعی و مشروعیت مردمی و پذیرش ماهوی دموکراسی می باشد ولی نگرش آیت اله مصباح یزدی مبتنی بر دموکراسی اسلامی متعهد و مشروعیت الهی و نگرشی شکلی و یا ابزاری به دموکراسی است
فر ضیه (به نظر میرسد که احتمالا تفاوتی در اندیشه سیاسی مصباح وملکیان در مورد دموکراسی وجود دارد!)
تعاریف نظری و عملیاتی مفاهیم و متغیرها
روش تحقیق و گردآوری داده ها
حدود قلمرو پژوهش
موانع، مشکلات و محدودیتهای تحقیق
سازماندهی پژوهش
متغیر اصلی نظریه امام و متغیر وابسته نظریه مجتهدی و ملکیان(فقط بعدا نگاه کن اشتباه نشده باشد از استاد بپرس)
فصل دوم: مباحث نظری و تئوریک تحقیق ،دموکراسی (چارچوب نظری تحقیق )
الف: دموکراسی در اندیشه غرب (در سده ی بیستم 15ص پوپر. ایزابرلین ، دیوید هیلد. بشیری
ب: دموکراسی در اندیشه اسلامی (امام علامه نائینی ؛ مجتهد تهرانی )
در انتها مدل مناسب دموکراسی و نظریه مادر که باید این دو نظریه با آن مقایسه شوند و تحت بررسی و تطبیق قرار گیرندکه کدام یک یه نظریه مادر نزدیک تر می باشد
(نظریه مورد استفاده در این پژوهش مبتنی بردموکراسی دینی امام خمینی و سکولاریسم اسلامی ملکیان و مجتهد شبستری خواهد بود در این راستا موضوعاتی از قبیل اسلام سیاسی مشروعیت الهی – مردمی ،ماهیت دولت دینی جایگاه مردم ،انتخابات و کارکرد دوگانه دولت دینی مورد بررسی قرار خواهد گرفت) .
فصل سوم
خاستگاه های معرفتی آیت الله مصباح یزدی
الف زندگینامه و آثار
ب مبانی معرفتی ؛هستی شناسی ؛انسان شناسی ،مفهوم سعادت ؛حاکمیت ؛حکومت
فصل چهارم
خاستگاه های معرفتی مصطفی ملکیان
الف زندگینامه و آثار
ب مبانی معرفتی ؛هستی شناسی ؛انسان شناسی ،مفهوم سعادت ؛حاکمیت ؛حکومت
فصل پنجم
مقایسه تطبیقی دموکراسی در اندیشه مصباح و ملکیان
الف مصباح – دموکراسی عناصر آن
حقوق سیاسی – جایگاه رای مردم =انتخابات – مشروعیت
ب- ملکیان
نتیجه گیری
تشابهات و تمایزات
نتیجه مشخص و مستدل باشد چون واو به واو خوانده می شود
توضیح
اگر نیاز شد جدول
و بیان مساله
مشغولیت های زندگی مکانیکی باعث شد تا انسان از حقیقت وجودی خود دور و به سمت ناکجا آباد طی طریق کند و این مهم به خاطر تغییر در ایدئولوژی های علمی و فلسفی است که بعد از رنسانس توسط دانشمندانی مانند دکارت، بیکن، گالیله و نیوتن و …انجام گرفت. با گسترش ریاضیات و حاکمیت کمیت در تمام علوم درک مفاهیم دینی کمرنگ تر شد، به گونه ای که وجه کمیت فربه و فربه تر گردید و به همان اندازه باور به امر مقدس کم رنگ تر شد، تاحدی که تنها وجه واقعی بعد کمیت و دانش نوین، تنها دانش ریاضی و تجربی شد. سلحشوری (1390) از همین رو رابطه انسان با خودش و خدا قطع شد و همانطور که کار می گوید “اخیرا انقلاب فوق العاده ای از علاقه و کشش در بین مربیان در باب موضوعات معنوی و تربیت معنوی به وجود آمده است ” (1996) و این امر زمینه ساز حضوری دیگر بعد از عصر طلایی یونان و جستار های آنان در باب فضیلت ها توسط سقراط، افلاطون و بویژه ارسطو شد و از طرفی تربیت معنوی با مورد توجه قرار دادن ساحت روحانی انسان برای رویکرد تربیت معنوی که در پیوند با ساحت ربوبی است، باب مناسبی برای گفت و گو در عصر جهانی شدن فرهنگ هاست و میتواند پیروان ادیان توحیدی را به وحدت نظر در تربیت انسان رهنمون سازد.( اشعری، باقری و حسینی،1391)
هنگامی که ماهیت انسان را بررسی می کنیم ، در می یابیم که مهم ترین بعد انسان ، بعد روحی اوست که بیش ترین قدرت و نفوذ را در اعمال و رفتارش دارد زیرا این روح خود قدرتش را از خداوند گرفته است . از آن جایی که ماهیت تمام انسان ها مشترک است ، پس روح در تمام آنها وجود دارد ، اما این قدرت به صورت بالقوه و نهفته است و از راه آموزش (کنترل محسوسات ) می توان بخش هایی از این قدرت را بالفعل کرد . بهترین شکلی که می توان به تمام فعلیت های قدرت های روحی رسید ،دین است . پس می توان گفت که دو نوع معنویت وجود دارد :معنویت غیر دینی که فقط تا حدی می تواند به قدرت های روح از راه کنترل و تهذیب نفس و کم کردن نقش محسوسات که پایین ترین مرحله ی تربیت دینی است (حداکثر به عالم ملکوت) دسترسی یابدو معنویت دینی و بویژه دین اسلام که اگر فرد براساس راهکارهای آن عمل کند می تواند به کمال و فعلیت قدرت های روح و عوالم دیگر مانند عالم جبروت و عالم اسماء الهی برسد .
طرح بازگشت به معنویت در دنیای پست مدرن ،نه تنها الزاما به معنای به رسمیت شناختن ادیان نیست ، بلکه بیشتر به مفهوم تلاش برای پر کردن خلاء معنویت انسانی با معنویت هایی است که مشکلات ادیان تاریخی و سنتی را نداشته باشند.
1-2- اهمیت و ضرورت پژوهش
تربیت انسان کامل همواره به عنوان یک هدف ، آرمان و غایت تربیتی مورد توجه بوده است و کار تعلیم و تربیت در بین همه امور زندگی حساسیت و اهمیت خاصی دارد و پرداختن و مورد توجه واقع شدن آن یک کار مهم ، اساسی و زیر بنایی تلقی می شود . در آغاز هزاره سوم و باتوجه به رویکرد های جهانی شدن انسان با چالش هی چون بحران معنویت ، اخلاق، هویت و بحران محیط زیست و اسارت و بندگی تکنولوژی مواجه است .حال اینکه چگونه می توان انسان امروزی را برای مواجه با این بحران ها و در راس آنها معنویت تجهیز و آماده کرد و بی شک توجه به بعد معنوی تربیت یا همان تربیت معنوی کار بسیار مهم و خطیر نظام آموزش و پرورش است در قدم نخست می بایست معنویت را که یک کلمه قابل بحث و مجادله آمیز است را مورد بررسی قرار داد .
تعریف واژه معنویت [1]ظاهراً کمی دشوار است . شاید این دشواری از آنچه که در قلب معنوی همان چیزی است که ازنظر فطری از آن طفره می رویم و کمی اسرار آمیز است ، نباید ما را شگفت زده کند (رایت ،2000،ص7). این امر از آن جهت است که با پاسخ ها و احساسات عمیق شخصی رابطه دارد و منحصر به فرد است، با وجود این، حیات بخش و پویاست. معنویت از ریشه یونانی و عبری spirit به معنی نفس، باد و روح و لاتین آن spirateبه معنای نفس کشیدن است که تعریف آن در فرهنگ آکسفورد در مقابل ماده قرار می گیرد که در اصل تقابل روح و جسم را نشان می دهد : “به معنای حیات بخشی است که می توان گفت که با این باور که خداوند روح خودش را در بشر دمیده، سازگار است. (روح حیات) معنای قدیمی آن گرایش به تمركز در مذهب دارد و حال آنکه امروزه دارای ابعاد فردی، اجتمایی، شناختی و عاطفی نیز می باشد. (سلحشوری، 1390، ص44 ).
مفهوم معنویت از ارتباط با مهارت های تفکر و تامل و تنها وابسته به ارتباط با خدا،گسترده تر است. (بیگر، 2003، ص16) اگر تربیت را از ریشه (ر ب ب) به معنای اصلاح و تدبیر و سرپرستی کردن، به تمام رساندن و کامل کردن و همچنین از ریشه دیگر آن یعنی (ر ب و ) به معنای رشد و نمو، افزودن و پرورش جسم بدانیم، (باقری ،1390 ، ص52) تربیت معنوی را می توان اینگونه تعریف کرد: کوششی است برای رشد و شکوفایی و رسیدن به یک معنا و حقیقت متعالی.و همچنین تربیت معنوی آموزش برای زندگی است . اگر به بچه ها چگونه زندگی کردن و چگونه عشق ورزیدن را آموخت آنهادر زندگی مادی هنگامی که با فعالیت های منفی از قبیل نفرت ، جنگ ، جنایت و … برخورد می کنند آنها قادر به کنترل اوضاع می باشند . انسان های کامل در چنین چالش های دنیوی عملکرد موفق تری دارند و تربیت معنوی می تواند موفقیت بیشتری ر ا برای انسان ها- فارغ از دین و مذهب – حتی در امور دنیوی تضمین کند.
همچنین مطالعه مفهوم معنویت در دنیای معاصر حکایت می کند که در رویارویی با مفهوم معنویت طیفی از دین باوری تا معنویت باوری فارغ از دین وجود دارد. در یک سوی این طیف ،متفکران دینی قرار دارند که معتقدند اصولا مفهوم معنویت تنها در چارچوب گفتمان دینی معنا پیدا می کند و غیر از ادیان آسمانی (حتی ادیان زمینی) نمی توانند از معنویت – به مفهومی معنادار-سخن به مبان آورند(باغگلی و همکاران، 1392) در سوی دیگر این طیف متفکران سکولار قرار دارند که معنویت را نیاز عاطفی و روانشناختی انسان تلقی می کنند و الزامی به هویت بخشی دینی برای حل نیاز های معنوی نمی بینند . گرایش به سوی معنویت به عنوان گرایش نو در عرصه های تربیتی و فرهنگی به دو دلیل اتفاق افتاده است: نخست آنکه حوزه تربیت بهترین موقعیت و فرصت را برای تبلور معنویت در انسان فراهم می کند، دوم آنکه موضوع معنویت ذاتاً موضوعی تربیتی است. هدف از این پژوهش بررسی اهمیت و جایگاه چالش برانگیز و مغفول تربیت معنوی و سپس بررسی مفهوم و جایگاه تربیت معنوی و رابطه ی آن با دین است از این روست که در این پایان نامه به بررسی تطبیقی مفهوم و اهداف تربیت معنوی علامه محمد حسین طباطبایی به عنوان فیلسوف و دانشمند مسلمان و با دیوید کار که یک فیلسوف تربیتی غربی و صاحب نظر در موضوع اخلاق و تربیت معنوی و استاد دانشگاه ادینبورگ اسکاتلند است ، می پردازیم.
1-3- اهداف پژوهش
الف: هدف کلی
مقایسه کلی( تبیین شباهت ها و تفاوت ها) تربیت معنوی از دیدگاه علامه طباطبایی و دیوید کار ب: اهداف جزئی:
1-مفهوم تربیت معنوی از دیدگاه علامه طباطبایی و دیویدکار.
2-اهداف تربیت معنوی از دیدگاه علامه طباطبایی و دیویدکار.
3-اصول تربیت معنوی از دیدگاه علامه طباطبایی و دیوید کار .
4-روش های تربیت معنوی از دیدگاه علامه طباطبایی و دیوید کار .
این پژوهش در صدد پاسخگویی به سوال های زیر می باشد:
1-مفهوم تربیت معنوی از دیدگاه علامه طباطبایی و دیویدکار چیست؟
2-اهداف تربیت معنوی از دیدگاه علامه طباطبایی و دیویدکار كدامند؟
3-اصول تربیت معنوی از دیدگاه علامه طباطبایی و دیویدکار كدامند؟
4-روش های تربیت معنوی از دیدگاه علامه طباطبایی و دیویدکار چه می باشد؟
1-5- تعریف مفاهیم و اصطلاحات
تربیت:
تربیت عبارت است از فراهم كردن زمینهها و عوامل براى به فعلیّت رساندن همهاستعدادهاى بالقوّه انسان (تقى پور ظهیر، 1373،ص28).
معنویت:
معنویت نیاز ذاتی(فطری و درونی) انسان برای ارتباط باچیزی فراتر از ماست ،( ویگل فورس به نقل از محمد نژاد و همکاران ،1388،ص98) و همچنین معنویت بیانگر تلاش همیشگی بشر برای پاسخ دادن به چرا های زندگی است (صمدی ،1385). شهیدی معنویت را ناظر براستفاده از قوه ی خلاقیت و کنجکاوی برای یافتن دلایل موجود و مرتبط با زنده ماندن و زندگی کردن دانسته اند . بنابراین آن را برای زندگی فرد لازم و ضروری می داند .(شهیدی ، 1379)
تربیت معنوی[5]
فرایند کمک رسانی و یاری رسانی به متربی برای ایجاد تغییر تدریجی در گستره زمان در یکی از ساحت های بدنی ، روحی و رفتاری که به واسطه عامل انسانی دیگر به منظور دستیابی وی به کمال انسانی و شکوفا سازی استعداد های او یا بازدارندگی و اصلاح صفات و رفتار های او صورت گیرد (اعرافی ،1387،ص27).
1-6-روش پژوهش
این پژوهش یک مطالعه کیفی با روش تطبیقی است که تقریبا به کمک الگوی بردی انجام شده است. الگوی بردی شامل چهار مرحله ی توصیف، تفسیر، همجواری و مقایسه است. (یمینی، 1389،ص31) که از طریق فیش برداری و یادداشت برداری ابتدا اطلاعات و داده های لازم گردآوری و سپس به تفسیر داده ها پرداخته می شود. در مرحله ی بعد، داده های گردآوری شده جهت ایجاد چهارچوبی برای مقایسه ی شباهت ها و تفاوت ها، طبقه بندی و خلاصه می شوند. آنگاه تشابهات و تفاوت ها مورد بررسی قرار گرفته و با توجه به آن ها به پرسش های پژوهش پاسخ داده می شود.
خاورمیانه که مهمترین منطقه جهان عرب در قرن 21 لقب گرفته است در دهه های اول این قرن شاهد تحولاتی شد که چشم جهان را به خود خیره کرد. سال 2011 نقطه عطف این تحولات بود که به طور پیش بینی ناپذیری جنبش هایی مردمی سرتاسر جهان عرب را فرا گرفته و حکومت های دیکتاتوری کشورهای این منطقه را سرنگون کرد که یقیناً این تحولات در تاریخ عربی خاورمیانه فراموش شدنی نخواهد بود.
جنبش های اجتماعی که به یک باره کشورهای عربی خاورمیانه را در بر گرفت، در حقیقت پاسخی به انباشت مطالبات و بحرانهای طولانی مدت در این کشورها بود. بحرانهای اقتصادی و معیشتی در این کشورها که ناشی از ضعف و سوء مدیریت نخبگان حاکم بود در دراز مدت منجر به پیدایش طبقه ای فقیر، تهی دست و حاشیه نشین شد و همراه با سایر عناصر بحران همچون بحران هویت و بحران مشروعیت و … زمینه ساز شکل گیری جنبش های منطقه گردید.
کشورهای منطقه عربی و خصوصاً تونس و مصر، همواره ظرفیت و قابلیت انقلابهای سیاسی و اجتماعی را داشتند و عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و تاریخی بر توسعه ظرفیت های انقلابی این کشورها کمک نموده است. آنچه که در این مناطق به وقوع پیوست یقیناً از انقلاب هایی که مارکس و دوتوکویل[1] ازآن سخن گفته اند متمایز بوده و دارای ماهیتی متفاوت است.
خودسوزی محمد بوعزیزی(دستفروش تونسی) در دسامبر 2010 که در اعتراض به توقیف کالاهایش صورت گرفت و به کناره گیری زین العابدین بن علی از قدرت منجر شد نقطه آغاز تحولات بوده و شعله این آتش مصر و دیگر کشورهای عربی را در بر گرفت. تحولات در مصر با الهام از رویداد تونس از 25 ژانویه 2011 و با فرخوان تجمع اعتراضی گروه جوانان حامی دموکراسی به نام جنبش 6 آوریل شروع و تا 18 روز استعفای حسنی مبارک را در پی داشت. اسلام خواهی، تغییر شیوه حکومتها، اصلاح ناکارآمدی دولت ها، مبارزه با فساد و توسعه فقر از جمله اعتراضات و خواسته های مردم انقلابی بود. در حقیقت این تحولات ریشه در خشم فروخفته مردم و ستم مداوم نظامهای اقتدارگرا در منطقه داشت که همراه با معضلات سنگین اقتصادی به تغییرات گسترده در سطح این جوامع انجامید.علی رغم وجود احزاب و گروه های شناخته شده در تونس و مصر و به رغم حضور مخالفان و منتقدان در این کشورها در جبهه مخالفان حاکمان دیکتاتور ،جرقه حرکت ضد دولتی به دست نوجوانان و جوانانی زده شد که از سوی نخبگان حاکم چندان جدی گرفته نمی شد.
بیش از پنجاه درصد از جمعیت این کشورها را افراد جوانی تشکیل می دهند که اکثراً از هواداران گروه های سیاسی مخالف می باشند. اکثر آنها تحصیلکرده بوده و روز به روز نیز تعدادشان در حال افزایش می باشد. عدم پاسخگویی بازار کار به انتظارات این گروه، وضعیت نامناسب اقتصادی، افزایش مهاجرت و رشد سریع شهرنشینی، موجب پیدایش پدیده ای به نام«طبقه متوسط فقیر»[2] در این کشورها شده که عاملان اصلی جنبش های اجتماعی خاورمیانه همین طبقه می باشند. افراد این طبقه که به انتظارت و حق مسلم شان از حکومت دست نیافته اند احساس خشم اخلاقی دارند که جرقه ای مانند خودسوزی بوعزیزی شعله های این آتش را فوران می کند.
پژوهش حاضر در پنج فصل سازمان داده شده است که فصل اول شامل مبانی تحقیق که در آن بیان مسئله، ضرورت انجام تحقیق، اهداف تحقیق، سوالات تحقیق، فرضیه ها و همچنین قلمرو زمانی و مکانی و مراحل انجام پژوهش معرفی شده است.
در فصل دوم به پیشینه و مبانی نظری تحقیق پرداخته شده است در این فصل سابقه مطالعاتی موضوع در ایران و جهان، نظریه های مرتبط و همچنین چهارچوب نظری تحقیق آورده شده است.
فصل سوم، روش شناسی تحقیق و تعریف مفاهیم را شامل می شود. در این فصل روش تحقیق، ابزار گردآوری اطلاعات، جامعه آماری، نحوه جمع آوری داده ها، روش های تجزیه و تحلیل داده ها و همچنین تعریف جنبش های اجتماعی و تقسیم بندی آنها معرفی شده است.
فصل چهارم یافته های تحقیق است. در این فصل یافته های تحقیق در دو بخش یافته های توصیفی و یافته های استنباطی به همراه جداول ،نمودارها و اطلاعات حاصل از آنها آورده شده است.فصل پنجم نیز شامل نتیجه گیری و همچنین پیشنهادات، محدودیت و منابع می باشد.
در انتها بر خود وظیفه می دانم از اساتید محترم که در انجام این رساله راهنما و مشوق بنده بودند خاضعانه تشکر نمایم. در همین راستا از
جناب آقای دکتر فیروز راد، جناب آقای دکتر محمد علی قاسمی و جناب آقای دکتر سرمست، که لطف بی دریغشان شامل حال این جانب شده صمیمانه تشکر نمایم.
همچنین از کمک ها و راهنمائیهای اساتید بزرگوار جناب آقای دکتر صمد عابدینی، جناب آقای دکتر صمد رسول زاده، جناب آقای دکتر جعفر ابراهیمی و خانم دکتر عزیزخانی تشکر و قدردانی نمایم. نهایتا از عوامل مرکز پژوهش های علمی و استراتژیک خاورمیانه و پژوهشکده مطالعات راهبردی که در گردآوری منابع این پژوهش کمال همکاری را با بنده داشتند صمیمانه سپاسگذارم.
1-2بیان مساله
خاورمیانه یکی از مهم ترین مناطق استراتژیک دنیا می باشد که در سال 2011 شاهد تحولات اساسی در کشورهای این منطقه بودیم. تحولاتی که ساختار سیاسی- اجتماعی کشورها را دگرگون کرده و حاکمان خود را از اریکه قدرت و تخت بر زمین انداختند. این کشورها همواره ظرفیت و قابلیت انقلاب های سیاسی را داشته اند و عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و تاریخی بروجود و توسعه ظرفیتهای انقلابی در این منطقه کمک نموده است.
به نظر میرسد آنچه که در مناطق عربی در حال وقوع است از انقلاب هایی که مارکس از آن ها سخن گفته متمایز و دارای ماهیت متفاوتی باشد. تحول و دگرگونی های این منطقه به گونه ای است که بسیاری از نویسندگان و تئوری پردازان در حوزه ی سیاسی و اجتماعی آن را تنها رویای خوش بینانه برای ملتهای خاورمیانه نمیدانستند و حتی خود مردمان این منطقه در سایه ی نظام های چندین و چند ساله ی خودکامه و دیکتاتوری، چنین بیداری و خیزش را سرابی بیش نمی پنداشتند. اما در دسامبر 2011 با خودسوزی جوان دست فروش تونسی به نام “محمد بو عزیزی” در اعتراض به توقیف کالاهایش و تحقیری که یک مأمور زن شهرداری به او روا داشته بود، جرقه های آتشی را که در دل مردمان آن منطقه به علت حکومت دیکتاتوری کشورهایشان بود را شعله ورتر کرد و این شعله ها به قدری گسترش یافت که در مدت زمان کوتاهی در سراسر خاورمیانه و کشورهای دیکتاتوری واقع در شمال آفریقا گسترش یافت. سرآغاز همه ی جنبش ها در خاورمیانه از کشور تونس بوده، اما شعله تحولات انقلاب تونس بدلیل فناوریهای ارتباطی اخیر به نقاط دیگر جهان هم کشیده شده و از طرف دیگر، زبان عربی مشترک بین اینها نقش مهمی را در ارتباط بین آن کشور ها ایفا میکند. مطالعات اولیه تحولات منطقه عربی نشان داده است که این انقلابها عمدتاً بدون رهبری و بدون ساختار متمرکز حرکت میکنند و محور تحولات بیشتر بر دوش جوانان منطقه میباشد، به طوری که این جوانان و تحصیل کرده های کشورهای مختلف عربی با یکدیگر ارتباط گسترده ای دارند.
اسلام خواهی، تغییر شیوه حکومت ها، اصلاح ناکارآمدی دولت ها و مبارزه با فساد و توسعه ی فقر از جمله اعتراضات و خواسته های مردم انقلابی بوده و همچنین بحران هویت عربی و تحقیر ملل عرب نیز میتواند از دیگر عوامل این اعتراضات باشد.
به هرحال قابل پیش بینی بود که اتفاقات تونس در نقاط دیگر هم تکرار شود، گرچه مشخص نبود کجا.اما ما دیدیم که در مصر رخداد و سپس در شمار دیگری از کشور ها از جمله عمان، الجزایر، یمن، اردن، بحرین و … در حال تکرار است. (Bayat, 2010)
گردانندگان اصلی این جنبشها مردم و به خصوص جوانان کشورهای خاورمیانه بودند که دیگر صبرشان لبریز شده بود و خواستار تغییرات ریشه ای در ساختارهای سیاسی و اجتماعی کشورهایشان بودند. مردم در اعتراض هایشان شعار استقلال فکری و سیاسی را فریاد میزدند.
در دو دهه ی اخیر تغییرات ساختاری مهمی در کشور های خاورمیانه صورت گرفته است.اینجوامع بشدت درحال شهری شدن هستند، بیشتر مردم در شهرها زندگی میکنند تا روستاها. شهرنشینی هم تعدادی نیاز به وجود می آورد و حقوق شهروندی ایجاد میکند. به علاوه، این کشورها به درجه ی بالایی، جمعیت جوان دارند وهمین ها هم در شهرها زندگی میکنند و بالاخره این که در دو دهه گذشته یک انقلاب آموزشی و یک انفجار آموزشی در این کشورها به وجود آمده است، یعنی مدارس و دانشگاه های مختلفی دایر شده که در هر سال هزاران نفر از این دانشگاه ها فارغ التحصیل میشوند، اما زمانی که وارد بازار کار میشوند شغلی را که می خواهند را به دست نمی آورند.
نتیجه این میشود که در این کشورها هزاران نفر تحصیل کرده، بیکار وجود دارد و این یک چالش جدید است، این وضعیت یک طبقه جدید به نام”طبقه متوسط فقیر” به وجود میآورد که همین ها مهم ترین بازیگران این نوع انقلابها هستند.(Bayat 2010)
مشارکت سیاسی جوانان، که البته ناکافی است، نشان دهنده ی یک تغییر برجسته در سطوح سیاسی و اجتماعی می باشد. در حیطه ی اجتماعی این نسل تحصیل کرده تر از نسل قبلی است، این نسل همچنین دارای نرخ زاد و ولد کمتر و به طور ضمنی پایبندتر به یکسان بودن حقوق جنسیتها میباشد.
حکومتهای عربی، حکوتهای استبدادی و فردی توام با فساد گسترده و به طور خلاصه حکوتهای غیر دموکراتیک اند و لذا فاقد خصوصیات حیاتی و مهمی چون آزادی و لوازم آن، شفافیت پاسخگویی و مشارکت سیاسی حقیقی اند. همچنین در این کشور ها نهادهای جامعه ی مدنی عمدتاً بسیار ضعیف اند.اغلب این حکومتها به صورت تک حزبی اداره میشدند و حکومت گران کوشیده اند با توسل به انواع ترفندها ، مانع ظهور و قدرت گیری سازمان های غیر حکومتی و مستقل شوند زیرا این امر به معنای قبول نقد حکومت و افشای عیوب آن میبود. اگر نقاط فوق را در نظر داشته باشیم، جای تعجب نخواهد بود که انتظار اعتراض و مخالفت داشته باشیم. اما ابزار مخالفت تنها بر بستر عینی و مشکلات صورت نمیگیرد بلکه به لحاظ ذهنی (راه حل مشکلات) هم باید زمینه های آن مهیا باشد.فساد گسترده باعث فقر و فلاکت میشود و از رشد و توسعه ممانعت به عمل آورده و عقب افتادگی پروژه ها را پیش می آورد؛ شکاف طبقاتی و نارضایتی هم از اثرات فساد گسترده است. امری که به جز معدود کشور های مرفه و کم جمعیت و با درآمد نفتی بسیار بالا، در اغلب مناطق جهان عرب مشهود است. فقدان آزادی موجب نارضایتی طبقات تحصیل کرده و بیکار میشود و آرزوی مشارکت سیاسی افرادی را که آصف بیات “طبقه متوسط فقیر” میخواند ناکام میگذارد؛ طبقه ای که از اوضاع طبقات متوسط در دیگر نقاط جهان مطلع است و با اتکا به تکنولوژی های جدید اطلاع رسانی و ارتباطاتی و مهم تر از همه اینترنت، می تواند حال و روزخود را با دیگر نقاط جهان مقایسه کند(از همین روست که این انقلاب ها را، جنبش ها و انقلاب های توییتری و فیسبوکی خوانده اند)وحکومت خویش راعامل اصلی مشکلات وعقب ماندگی و … به حساب آورد.(قاسمی،9:1392)
در میان کشور های تحت تاثیر این جنبش ها در خاورمیانه، کشور تونس که آغازگر این تحولات و در مرحله بعد کشور مصر می باشد. این کشورها به دلیل دارا بودن نظامهای آموزشی پیشرفته و کارآمدی اقتصادی و نیز به عنوان مرکز ثقل اندیشه های سیاسی و مذهبی در جهان عرب می باشند و به همین دلایل تحولات این دو کشور در خاورمیانه از برجستگی بالایی برخوردار میباشد.
با این حال با بررسی حوادث منطقه عرب و به ویژه دو کشور تونس و مصر به عنوان خاستگاه این جنبش ها، این سوال به ذهن متبادر می شود که ماهیت این تحولات و قیام های مردمی در منطقه ی عربی چیست؟ آیا تفاوتی بین تحولات سیاسی- اجتماعی روی داده در دو کشور تونس و مصر وجود دارد؟ و همچنین کدام یک از نظریات موجود درباره تحلیل انقلاب ها و جنبش ها توانایی تبیین این پدیده را دارد؟
:
یكی از سازمان های مهم موثر در جهان امروز و آینده، سازمان آموزش و پرورش است. سازمانی كه الگوی كلیه نهادها، موسسات وسازمان های رسمی وغیر رسمی جامعه است. وظایف اساسی همچون انتقال فرهنگ وشكوفاسازی آن پرورش فرد وتربیت نیروی انسانی ماهر ومتخصص را برعهده دارد در واقع”موضوع اساسی و محور اصلی این سازمان «انسان» است و مهمترین و دشوارترین مسأله مترتب به انسان تعلیم و تربیت اوست” (شكوهی،1373).
در دنیای پیچیده و پیشرفت امروزی برای تربیت نیروی متخصص و كارآزموده، باید به نظام تعلیم و تربیت تكیه كرد، برای نیل به این اهداف بزرگ غیر از مدرسه هیچ وسیله مؤثری در اختیار نیست. معلم و دانش آموز در مجموعه ای به نام مدرسه گرد هم آمده و مكان مقدسی را به وجود می آورند كه محل تعلیم و تربیت آینده سازان جامعه می باشند. اهمیت دادن به این نهاد مقدس، ارزش نهادن به آینده جامعه است. اعتلا و سربلندی هر جامعه منوط به ترقی و اعتلا نهاد آموزش وپرورش آن جامعه است و معلمان ركن اساسی این نهاد محسوب می شوند.به همین دلیل همه جوامع به معلمانی با انگیزه ، علاقه مند ، فعال و آگاه نیاز دارند تا بتوانند نوباوگان خود را به نحوی شایسته پرورش داده و برای آینده ای بهتر مجهز سازند(همان منبع).
به عبارت دیگر مهمترین وسیله رسیدن به جامعه ایده آل و هدف های آموزش و پرورش؛ معلم دانا و تواناست، به عنوان مثال در ایران و روم باستان، بزرگان در انتخاب معلم لایق و پاكدامن از نجیب زادگان و اشخاص با استعداد توجه زیادی داشته وسعی می كردند پاكدامن ترین اشخاص را مامورآموزش و پرورش فرزندان خود كنند، زیرا كه به نقش معلم و تعلیمات او در سازندگی انسانها و ایجاد تغییرات در آنان واقف بودند. به این ترتیب اهمیت مقام معلم و تاثیر او در پیشرفت انسانها نقش اساسی داشته است.هر ملتی كه دارای معلمان شایسته و مجرب باشد، بهتر می تواند هدف های مورد نظر خود را از طریق مراكز آموزشی تامین كند. بنابراین باید در انتخاب و تربیت معلم نهایت دقت را كرد تا در اجرای برنامه های آموزش و پرورش به طور صحیح و مطلوب عملی شود(تقی پور ظهیری،1384).
معلم خوب و اثربخش، به طور مسلّم علاوه بر بهره مندی از دانش ومعلومات عمومی و تخصصی ومهارت كافی دربرقراری روابط سالم بین شاگرد ومعلم باید دارای تجربه علمی وعملی و همچنین خصایص شخصیتی مناسب باشد. تا در مجموع كارایی و اثر بخشی فعالیت های او تضمین شود. به عقیده بسیاری از پژوهشگران آموزشی بین کارآمدی معلمان و داشتن رفتار مناسب با دانش آموزان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه معنادار وجود دارد(همان منبع).
همچنانکه اشاره گردید در فرایند تدریس،تنها عامل موثرتجارب ودیدگاه های علمی معلم نیست؛ بلکه کل شخصیت اوست که در ایجاد شرایط یادگیری و تغییر و تحول شاگرد تاثیر گذار است؛ معلمان عواملی هستند كه به انحاء مختلف در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان تاثیر
دارند.امروزه نقش واهمیت شخصیتی معلمان در پرورش استعدادها و توانایهای كودكان امری شناخته شده است.بسیاری ازروانشناسان معتقدند كه معلمان فرهیخته در انتقال ویادگیری مفاهیم وگسترش توانایهای ذهنی كودكان سهم به سزایی ایفا می كنند. بدیهی است فرایند یادگیری شاگردان توسط معلمان به بهترین شكل خود زمانی صورت می گیرد كه معلمان ازسلامت روانی وابعاد مختلف شخصیتی وعزت نفس بالایی برخوردار باشند(صافی،1390).
بنابراین باید دست اندرکاران نظام تربیت به این نکته توجه داشته باشند؛ شناخت معلم، ویژگیها، توانائیها، استعدادهای او و همچنین تحقیق در ارتباط با دیگر ویژگیهای تاثیرگذار معلم در فرایند آموزش امری ضروری است.ازجمله این موارد ویژگیهای شخصیتی اوست که می تواند در نحوه تعامل و ارتباط او با شاگردان، والدین و دیگر دست اندرکاران تربیت و همچنین در اعمال فرایند یاد دهی و یادگیری او تاثیر گذار باشد.
1-2- بیان مسأله:
پایه و اساس هر نظام آموزشی بر استقلال فکری افراد آن جامعه استوار است. هرچه افراد جامعه نیرومندتر و سالم تر باشند جامعه سعادتمندتر و سالم تر خواهد بود. تردیدی نیست که سلامت و پیشرفت یک جامعه به وضع فرهنگی و تربیتی افراد آن بستگی دارد. در آموزش و پرورش نقش نیروی انسانی بسیار مهم بوده و معلم از مهم ترین عوامل در رشد و توسعهی کیفی تعلیم و تربیت به شمار می آید. معلمان هستهی مرکزی نظام تعلیم و تربیت و مجریان حقیقی این امر حیاتی هستند و تأثیر آنان بر جامعه به اندازهی زیادی است که می توان گفت سعادت کشور در دست کسانی است که به تعلیم و تربیت فرزندان جامعه اشتغال دارند(سیف، 1380).
بدون شک معلمان دانا و توانا مهمترین عامل پیشرفت یک جامعه به حساب می آیند و از آنجا که معلمان با روح و روان و احساسات افراد سروکار دارند. چنانچه درست عمل نکنند، زیان های جبران ناپذیری برجای می گذارند که جبران بعضی از آنها متأسفانه هرگز امکان ندارد. گفته ها و رفتارهای معلم، بینش و منش وی به طور مستقیم در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مؤثر است.
به عبارتی خلق و خوی، وضعیت جسمی و روحی، اخلاق، و نگرش به کار و مسئولیت معلم از جمله عواملی است که تأثیر تعیین کننده ای بر روش کار او می گذارند. معلمی که خود به علل متفاوت رفتاری، از جمله نداشتن انگیزه برای کار و بی دقتی و بی مسئولیتی روحیه سالمی ندارد چطور می تواند پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را تضمین کند؟ شخصیت و رفتار معلم هر کلاس از جمله عوامل تعیین کننده رفتار دانش آموزان آن کلاس می باشد. معلمی که رفتار دوستانه ای دارد، دانش آموزان را می فهمد و رفتار و هیجان هایش سازمان یافته و سالم است، دانش آموزان را برای یادگیری بیشتر برمی انگیزد و باعث می شود که دانش آموزان در کلاس بیشتر فعالیت نمایند. بنابراین، عملکرد معلمان نقش خاصی در پیشرفت اهداف تعلیم و تربیت دارد (ساعتچی، به نقل از رانیز[1]، 1372).
روانشناسان علاقمند به رفتارهای شغلی، معتقدند که شخصیت[2] افراد با نوع حرفه ای که انتخاب می کنند و نحوهی عمل آنها با آن حرفه در ارتباط است. به عبارتی افراد دارای ویژگی های مشخص،مشاغل خاصی را انتخاب و درآن زمینه درمقایسه با دیگران بهترعمل می کنند(پروین وجان،1381).
شخصیت را به شیوه های بسیار مختلفی تعریف کرده اند. بعضی از روانشناسان این کلمه را تنها در ارتباط با رفتارهای قابل مشاهده به کار می برند، برخی هم آن را شامل ارتباطات مربوط به درون نگری می دانند و برخی دیگر هم آن را مجموعهی فردی الگوهای تفکر، انگیزش و عواطف می دانند. یونگ معتقد بود که افراد آدمی در تعامل با یکدیگر، دو نوع طرز تلقی و جهت گیری متفاوت از خود نشان می دهند. که شامل برونگرایی[3] و درونگرایی[4] می باشد. این تیپ ها، خصوصیات ذاتی فطری هستند و در زندگی قابل تغییر و اصلاح هستند. هر کس در اصل به یکی از این دو طریق با جهان ارتباط برقرار می کند؛ اگرچه جهت دیگر نیز همیشه برای فرد باقی می ماند. در حالت درونگرایی، جهت گیری اصلی فرد به درون و به جانب خویشتن است. شخص درونگرا غالباً متوجه عوامل درونی و ذهنی است و زیر نفوذ این عوامل قرار دارد. تردیدی نیست که او شرایط و اوضاع و احوال بیرونی را می بیند اما عوامل درونی و عناصر ذهنی در او برتری و مزیت دارند و حاکم بر احوال و رفتار او هستند. فرد درونگرا، دودل، متفکر و محتاط است. فرد برونگرا به بیرون و به جهان خارج گرایش دارد و از نظر اجتماعی درگیر، فعال و متهور است. در حالت برونگرایی توجه فرد به امور و اشیاء خارج است و سایر اعمال اساسی او صرفاً معلول مناسبات امور و عوامل بیرونی است و نه حاصل ارزیابی ذهنی (کریمی، 1384).
اهمیت وجایگاه معلم در نظام آموزشی و پیشرفت تحصیلی آنان بر کسی پوشیده نیست؛ به ویژه امر آموزش وتدریس پیوند ناگسستنی با نحوه برقراری ارتباط بین معلم و دانش آموزان دارد که تحقیقات متعدد بیانگر این نکته است که نوع ارتباط با معلم در ایجاد انگیزه و تلاش دانش آموزان تاثیر بسزایی دارد، تلاش معلمین جهت برقراری ارتباط صحیح معلم با دانش آموزان و همچنین تقویت حس اعتماد به نفس، احساس مسئولیت ، فصاحت در كلام زمینه ساز پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در دروس مختلف می باشد که این مهم از معلمانی که فاقد توانایی برقراری ارتباط موثر با دانش آموزان می باشند ساخته نیست و انگیزش دانش آموزان بر یادگیری و تعامل بیشترو برقراری ارتباط عاطفی مطلوب و محیط فعال برای یادگیری را با مشکل مواجه می نماید. شخصیت معلمان به عنوان یکی از عوامل تاثیر گذار در پیشرفت تحصیلی و تربیتی دانش آموزان و کیفیت یادگیری آنان باشد. لذا معلمان با شخصیت های برونگرا و درونگرا در برقراری ارتباط با دانش آموزان به شیوه های مختلفی عمل می كنند. بنابراین عدم برقراری ارتباط صحیح می تواند فرایند آموزش را با مشکل مواجه نموده، از طرف دیگر با توجه به اینكه دانش آموزان دوره ابتدایی پایه پنجم در آستانه شروع سن بلوغ می باشند و ارتباط صحیح و تعامل با آنها در شکل گیری رفتارهای آنان نقش زیادی داردنهاژژژممتح. تحقیقات نشان داده که مشکلات تحصیلی دانش آموزان در این سن نسبت به سنین دیگر بیشتر می باشد که جامعه آماری مورد نظر این پژوهش نیز از این قاعده مستثنی نیست. بنابراین سؤال اصلی پژوهش حاضر این است كه معلمان از نظر برونگرایی و درونگرایی شخصیت چگونه اند؟ و آیا بین برونگرایی ودرونگرایی معلمان با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه وجود دارد؟
طراحی شغل مبحثی است از مباحث متنوع و کاربردی رفتار سازمانی و مدیریت منابع انسانی که سعی دارد مناسبترین جایگاه را برای شغل و مشاغل مربوط مهیا نموده و در عرصه سازمان انگیزش کافی را در مشاغل ایجاد، و در عمل آن را اشاعه دهد. در سیر تحولات علم مدیریت یکی از موضوعات حائز اهمیت نحوه کاربرد طرحهای شغلی بوده که هدف آن از یک سو افزایش سطح انگیزش درونی افراد،رضایت شغلی و بهبود عملکرد کارکنان بوده و از سوی دیگر کاهش هزینه های پرسنلی ،غیبت ها، بی نظمی ها و نیز نقل و انتقال نا به جا می باشد.
یکی ازمشکلات ومعضلات موجوددرنظامهای اداری کشورهای جهان سوم و در برخی موارد سایر کشورهای جهان ، عدم توجه کافی به این مسئله بوده است که شاغل بایستی در شغلی قرار گرفته و انجام وظیفه نماید که متناسب باشرایط و ویژگیهای اوست و در صورت رعایت این مسئله ، شغل نیز بایستی چنان طراحی گردد که انگیزه و رضایت کافی را در شغل ایجاد نماید.
اصطلاح طراحی شغل در ارتباط نزدیک با دو واژه طراحی مجدد مشاغل و کیفیت زندگی کاری است و هر دو آنها در کنار یکدیگر به ارائه مطلوبتر طرح شغلی یاری می رسانند. طراحی مجدد مشاغل معطوف به مسئله تغییر و بهسازی است و عمدتاّ در پی آن است که شغل را جالب تر، جذاب تر، متنوع تر و بالاخره تلاش برانگیزتر نماید. در میان انواع طرحهای شغلی غنی سازی از جایگاه ویژه ای برخوردار است .
1- 2 بیان مسأله
یكی ازوظایف مهم مدیران درسازمانها، شناسایی استعدادهای بالقوه كاركنان و فراهم نمودن زمینههای رشد و شكوفایی آنان است كه
زمینه ارتقای بهرهوری را فراهم میكند. امروزه نمیتوان بدون توجه به میزان بهرهوری در تولید و بدون آگاهی از عوامل موثر برافزایش آن، به سوی توسعه پایدارگام برداشت. از آنجا كه انسان در توسعه نقش كلیدی دارد و تحقق توسعه به دست انسان صورت میپذیرد، برطرف كردن نیازهای روحی و روانی افراد از اهمیت ویژهای برخوردار است. بنابراین یكی از وظایف مهم مدیر، انگیزش افراد است، انسانهایی با نیازهای متعدد برای نیل به هدفهای سازمانی. در یک طبقهبندی كلی انگیزهها در سه گروه (فیزیكی،اجتماعی وروانی) قرار میگیرد. به بخشی از نیازهای انسان در محیط كار مانند تسهیلات رفاهی محیط كار (محل مناسب كار، هوا، نورو…) انگیزههای فیزیكی اطلاق میشود. به دسته هایی از نیازهای افراد كه به رفتار دیگران به ویژه مدیریت سازمان ارتباط پیدا میكند و بیشتر نیازهای اجتماعی را بر طرف می سازد، انگیزه های اجتماعی می گویند و آن گروه از نیازهایی که رضایت روحی فرد را در پی دارد، جزء انگیزههای روانی محسوب میشود. اصطلاح انگیزش نخستین بار از واژه لاتین move که به معنی حرکت است گرفته شد. انگیزه را چرایی رفتار گویند. به عبارت دیگر هیچ رفتاری را فرد انجام نمیدهد که انگیزه ای یا نیازی محرک آن نباشد. انگیزش انسان اعم از خود آگاه یا ناخودآگاه، ناشی از نیازهای اوست. بنابراین در تعریف انگیزه میتوان گفت: انگیزه یا نیاز عبارت است از حالتی درونی و کمبود یا محرومیتی که انسان را به انجام یک سری فعالیت وامیدارد (سیدجوادین، 1386).
تعریف دیگر انگیزه به این شکل می باشد که «میل به کوشش فراوان در جهت تامین هدفهای سازمان به گونه ای که این تلاش در جهت ارضای برخی از نیازهای فردی سوق داده شود» (استیفن پی رابین،1390).
یکی از زمینه های اصلی ارتقائ کیفیت زندگی شغلی، غنی سازی شغل است .این واژه توسط فردریک هرزبرگ در بیان نتیجه تحقیقاتش در مورد عوامل انگیزش و ابقا، به کاربرده شد. به طور خلاصه، غنی سازی شغل به مفهوم انگیزه های اضافی است که به کار افزوده می شود تا کار را مهمتر و قابل احترام تر نماید و همچنین این اصطلاح در مورد انسانی تر کردن کار نیز به کاربرده شده است. این واژه در پی واژه گسترش کار، تنوع بخشیدن به کار مورد استفاده قرار گرفته و مفهوم گسترش کار و تنوع بخشیدن به کار و اضافه نمودن کارهای جدید به کار قبلی است. وسیع کردن یا گسترش کار بیشتر به مواردی گفته می شود که کار از لحاظ کمیت افزایش پیدا میکند و انواع کار متعدد میشود. در حالی که غنی سازی شغل به محتوی شغل وافزایش کیفیت شغل بستگی دارد و در این مورد به کار میرود. آیا ادراک معلمان از غنی سازی شغلی با انگیزش شغلی آنان رابطه دارد؟