طلاق یکی از معضلات زندگی زناشویی است افزایش روز افزون آمار طلاق در جهان، پژوهشگران حوزه خانواده و ازدواج را بر آن داشته، تا درمورد عوامل تأثیرگذار بر آن به بررسی و تحقیق بپردازند. طلاق پدیده پیچیدهای است و عوامل مختلف فردی و اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بر آن تأثیرگذار است. در بین عوامل تأثیرگذار بر طلاق، عوامل فردی شامل عوامل ارثی و فیزیولوژیکی، ویژگیهای شخصیتی و روانی بیشتر مورد توجه متخصصان حوزه خانواده و روانشناسان قرار گرفته است (یوسفی، 1389). از سوی دیگر عوامل جمعیت شناسی مانند سن، جنسیت، تحصیلات، طبقه اقتصادی- اجتماعی، مدت ازدواج، تعداد فرزندان، وضعیت اشتغال و عواملی مانند آن تاثیری گسترده بر روابط زناشویی دارند و تاثیرات چند جانبه این عوامل به پیچیدگی بیشتر پدیده طلاق منجر می شود (فاتحی زاده، بهجتی اردكانی و نصراصفهانی، 1384).
همچنین در ایران هم میزان طلاق در حال افزایش است در سال 92 میزان طلاق نسبت به 5سال گذشته %37 افزایش یافته است همچنین در سال 92 ایران رتبه چهارم آمار طلاق در دنیا را داشت (بهنقل از پایگاه اطلاعات سلامت ایران، سازمان ثبت و احوال کشور، 1392). والر اولین محققی است که پیشنهاد داد طلاق ممکن است ریشه در سرخوردگی زوجین داشته باشد فرسودگی زناشویی کاهش عشق و علاقه و افزایش رفتارهای خصمانه را به دنبال دارد می تواند به نارضایتی زناشویی منجر شده و بنیان خانواده را متزلزل سازد (هاستون، به نقل از گراوند، 1389). سرخوردگی و فرسودگی زناشویی، کاهش تدریجی دلبستگی عاطفی به همسر است که با احساس بیگانگی، بیعلاقگی و بی تفاوتی زوجین به یکدیگر و جایگزینی عواطف منفی بهجای عواطف مثبت همراه است. در یک ازدواج سرخورده یکی یا هر دو زوج ضمن تجربهی احساس گسستگی از همسر وکاهش علایق و ارتباطات متقابل، نگرانیهای قابل توجهی در خصوص تخریب فزاینده رابطه و پیشروی به سمت جدایی و طلاق دارند(شریفی، کارسولی، بشلیده، 1390).
فصل اول: مقدمات و کلیات
با تحلیل ارتباط زناشویی یک زوج میتوان احتمال به بن بست رسیدن ازدواج و رسیدن به طلاق را پیش بینی کرد گاتمن و همکاران (2000). بنابراین باتوجه به این که رویکرد ارتباطی ستیر یک رویکرد آموزشی است که ضمن آموزش الگوهای ارتباطی همخوان بر هیجانات و عواطف، ادراکات، انتظارات، آرزوها و نیازها تأثیر گذاشته و خانوادهی پایه را مورد توجه قرار میدهد (بانمن، 2013). سال های اول ازدواج از مقاطع مهم چرخهی زندگی است که در آن سطح اختلافات افزایش مییابد. (چانگ، 2008) طرفداران نظریه های رشدی و ساخت نگر معتقدند افزایش بروز اختلافات زناشویی در این مقطع از زندگی از آن روست که زوجین جوان مهارت تغییر الگوهای ارتباطی، رفتاری و قواعد و انتظارات بر گرفته از روابط قبلی خصوصا خانوادهی هستهای و تشکیل یک واحد زناشویی مستقل را ندارند(کار،2000). به همین دلیل در پژوهش حاضر به دنبال آن بودیم تا اثربخشی مشاورهی گروهی رویکرد ارتباطی ستیر را بر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین را بررسی کنیم.
1-2- بیان مسأله
ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ روﻧﺪ رو ﺑﻪ اﻓﺰاﻳﺶ ﻃﻼق در ﺟﻬﺎن دردﻫـﺔ اﺧﻴﺮ انجام ﮔﺮﻓﺖ. آمار طلاق در ایران در سالهای 1385 تا 1391 به طور پیوسته در حال افزایش بوده و از 94هزار طلاق در سال 1385به 110 هزار در سال87، 137هزار در سال 89 و150هزار در سال 91 رسیده است ﻃﺒﻖ آﻣﺎر رﺳﻤﻲ در اﻳـﺮان در سال1392 در مقابل هر 5 ازدواج ثبت شده یک طلاق ثبت شده است و اﻳﺮان ﭼﻬـﺎرﻣﻴﻦﻛﺸـﻮرﺟﻬـﺎن از ﻧﻈـﺮ ﻣﻴﺰان ﻧﺴﺒﺖ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻃﻼق ﺑﻪ ازدواج ﺷﺪه اﺳﺖ(پایگاه سلامت ایران، سازمان ثبت واحوال کشور، 1392).
ﻃﺒـﻖ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻃﻼق ﻓﺮاﻳﻨﺪی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﺠﺮﺑه ﺑﺤﺮان ﻋﺎﻃﻔﻲ ﻫﺮ دو زوج ﺷﺮوع ﻣﻲﺷﻮد و ﺑـﺎ ﺗـﻼش ﺑـﺮای ﺣـﻞ ﺗﻌـﺎرض از ﻃﺮﻳﻖ ورود ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎ ﻧﻘـﺶﻫـﺎ و ﺳـﺒﻚ زﻧـﺪﮔﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ. ﻣﻘﺼﻮد از ﻣﻔﻬﻮم ﻣﻴﻞ ﺑﻪ ﻃﻼق ﻣﻴـﺰان ﺗﻤﺎﻳﻞ و ﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪی زوﺟﻴﻦ ﺑﻪ ﺟﺪاﺷﺪن و ﮔﺴﺴﺘﻦ رواﺑﻂ زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻃﻲ ﻣﺮاﺣﻞ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ اﺳﺖ، اﻳﻦ ﻣﻔﻬﻮم دارای ﺳﻪ ﺑﻌﺪ ﺷــﻨﺎﺧﺘﻲ، ﻋــﺎﻃﻔﻲ و رﻓﺘــﺎری اﺳــﺖ، ﻛــﻪ در ﺑﻌــﺪ ﺷــﻨﺎﺧﺘﻲ ﺗﺼﻮرات ﻓﺮد در ﻣﻮرد ﻃـﻼق را در ﺑـﺮ ﻣـﻲﮔﻴـﺮد و در ﺑﻌـﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ ﺷﺎﻣﻞ اﺣﺴﺎﺳﺎت و ﻋﻮاﻃﻒ ﻣﺜﺒﺖ و ﻣﻨﻔﻲ ﻓﺮد ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻃﻼق اﺳﺖ، ﺳﺮاﻧﺠﺎم
فصل اول: مقدمات و کلیات
ﺑﻌﺪ رﻓﺘﺎری ﻣﻴﺰان آﻣﺎدﮔﻲ رﻓﺘـﺎری ﻓﺮد را ﺟﻬﺖ ﻳﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﻃﻼق در ﺑﺮ ﻣـﻲﮔﻴـﺮد. در ﺑﺮرﺳﻲ ﻋﻠﺖ ﻃﻼق ﻋـﻼوه ﺑـﺮ ﻋﻮاﻣﻞ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، اﻗﺘﺼﺎدی و ﺣﻘﻮﻗﻲ، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﻞ ﻓﺮدی و روان ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ و ﻋﺎﻃﻔﻲ، از اﻫﻤﻴﺖ وﻳـﮋهای ﺑﺮﺧـﻮردار اﺳـﺖ .همچنین یکی از مراحل طلاق سرخوردگی و فرسودگی زناشویی است(براون 2000، به نقل از داوودی). یکی از مشکلات زناشویی که از عدم تناسب انتظارات با وافعیات ناشی می شود، فرسودگی زناشویی است زوجینی که انتظار دارند ازدواج و رابطه عاشقانهی آنها تمام انتظارات و ایدهآلهاشان را برآورده کند و حل مشکلات کوچک و بزرگ زندگی آنان باشد و بهشخصیت و زندگی شان معنا بخشد بیش از دیگران دچار فرسودگی می شوند(گراوند، 1389). انباشته شدن سرخوردگیها وتنشهای زندگی روزمره، سبب فرسایش می شود و سرانجام به فرسودگی میانجامد(عطاری و همکاران، 1388). فرسودگی زناشویی واژهای است که به تازگی به حوزه خانواده راه یافته و از خستگی جسمی، روانی و عاطفی بین روابط زوجین حکایت می کند. هنگامی که زوجین با انتظارات بالا وارد یک رابطه میشوند نمیتوانند این انتظارات را برآورده کنند و دچار نوعی خستگی میشوند که اصطلاحاً فرسودگی نامیده می شود. فرسودگی زناشویی حالت دردناک فرسودگی جسمی، عاطفی و روانی است که از عدم تناسب بین انتظارات و واقعیات ناشی می شود(پاینز، 1381).
متغیر میل به طلاق ممکن است ازطریق برآورده نشدن نیازها و اهداف، شیوه های ضعیف مقابله، ناتوانی در مدیریت حوادث زندگی وانتقال احساسات به همسرایجاد شود(یانگ ولانگ، به نقل از یوسفی، 1389).
همچنان که یکی از عوامل متغیر فرسودگی زناشویی نگفتن احساسات زوجین به همدیگر میباشد اگر همسران نیازهای خود را مطرح نکنند یا در رابطه با همدیگر پی به
نیازهای یکدیگر نبرند و به راهحل مثبتی برای برآورده کردن نیازهایشان نرسند، خطر فرسودگی دو چندان می شود(بوون، به نقل از خواصی، 1389).
فصل اول: مقدمات و کلیات
بنابراین رویکرد درمانی ارتباطی ستیر با توجه به متن بالا حائز اهمیت است. در حال حا ضر، خانواده درمانی با طیف وسیعی از شیوه های درمان، در درمان مشکلات متنوع زیستی، روانی و اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از آن روشها، خانواده درمانی تجربهگرا
است که مدل ویرجینیا ستیرزیر شاخهای از آن است. این مدل بر تعاملات شخصی بلافصل تأکید دارد(گلادینگ، 1386). روش ستیر به گونه ای است که به اعضاء کمک می کند تا الگوهای ناکارآمد خود را کشف کرده و احساسات خودشان از طریق شیوه های باز و همتراز درک و بیان کنند. ستیر به اعضاء کمک می کند تا به جای تکرار ناراحتی گذشته و بازگویی آنها، تعاملاتشان را در زمان حال مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند( تامپسون 2001 ، به نقل از بای، 1384 ).
اجرای مشاورهی گروهی مبتنی بر رویکرد ارتباطی ستیر ضروری مینماید تا زوجین بتوانند دلایل تعارض و ارتباط ناسالم را بیابند و فرسودگی و سرخوردگی وگرایش به طلاق خویش را کاهش دهند. از این رو تحقیق حاضر در پی آن است که با رویکرد درمانی ارتباطی ستیر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره را کاهش دهد.
این پژوهش در صدد بررسی این موضوع است که آیا این رویکردارتباطی ستیر به شکل مشاوره گروهی بر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین مراجعهکننده موثر است؟
1-3- ضرورت و کاربرد پژوهش
این تحقیق باتوجه به روند رو به افزایش طلاق در جهان(یانگ ولانگ، 1998) و ایران (زارعی و یونسی، 1389) شکل گرفت. طبق آمار رسمی در ایران از هر هزار مورد ازدواج، دویست مورد به طلاق منجر می شود(زارعی و یونسی، 1389) . آمار کسانی که میل به طلاق دارند بیشتر از طلاق است. باتوجه به این که کسلر یکی از مراحل طلاق را سرخوردگی و فرسودگی زناشویی میداند ضرورت این پژوهش بیشتر مشخص می شود.
همگام با مطالب فوق، مطالعه روند رو به افزایش طلاق در دهه اخیر (گاتمن، ١٩٩1) و از آنجا که طلاق دارای پیامدهای عمیق و مخرب فردی، اجتماعی، اقتصادی، والدینی و حقوقی
فصل اول: مقدمات و کلیات
است (آماتو ، 1997). به طوری که غفلت از پیامدهای روانی، اجتماعی و… طلاق و بیتوجهی به عوامل زمینه ساز در متقاضیان طلاق، می تواند پیامدهای جبران ناپذیری را به دنبال خود داشته و علاوه بر تاثیرات منفی در خود فرد، سست نمودن استحکام بنیان خانواده و همچنین موانعی در جهات مخالف تعالی جامعهای که افراد مهترین ارکان آن محسوب میشوند، را پدید آورد. به همین علت بر آن شدم قبل از وقوع طلاق رسمی با بهره گرفتن از رویکرد ارتباطی ستیر تاثیر آن را بر میل به طلاق و فرسودگی زناشویی مداخله نمایم. که با انجام مداخلات به موقع و مناسب، همچون رویکرد ارتباطی ستیر، میتوان به کاهش این پیامدها چشم امید دوخت.
در جهان امروز توانمندی، قدرت اقتصادی و رفاه هر کشوری در گرو استفاده بهینه از امکانات، منابع و نیروی انسانی آن کشور است. در این راستا هر چه نیروی کار شایسته تر و کارآمدتر باشد پیشرفت و توفیق آن کشور در عرصه های گوناگون اقتصادی و اجتماعی بیشتر خواهد بود. بدون شک در عرصه رقابتهای اقتصادی کارآمد بودن فرد، مؤسسه یا یک کشور در برابر رقبا در صورتی امکان پذیر است که بتوان کار یا فعالیتی مشخص را با کیفیت برتر، سرعت بیشتر و کوشش کمتر انجام داد. از این رو، سرعت و مهارت از عوامل سازنده کارآمدی به شمار می آیند. در این مورد کارشناسان و پژوهش گران بر این باورند که کارآمدی هر فرد به عواملی گوناگون مانند استعداد، هوش، انگیزش، کیفیت ماشین و ابزار کار مورد استفاده، آموزش و تخصص مورد نیاز، شرایط محیط کار، ملاحظات خستگی زدایی و. . . بستگی دارد. اهمیت شناخت شیوه های خستگی زدائی بدین منظور است که با راهکارهای مناسب بتوان از فرسودگی و خستگی بیشتر پیشگیری کرد و این عارضه را در صورت بروز فرسودگی درمان نمود (خبرنامه ویستا، 1392).
در بررسی این عارضه فرسودگی باید بر این نکته آگاه بود که خستگی همانا پیامد کار مداوم و یکنواخت است که با استراحت آثار آن تدریجاً از بین می رود، اما نشانه های بیماری فرسودگی شغلی متعدد است و نباید این نوع خستگی مزمن را با خستگی های معمولی و زودگذر اشتباه نمود. یکی از معضلات افراد مبتلا به فرسودگی ناشی از کار که از فرسایش جسمی رنج می برند، قدرت آنان برای کار کردن کاهش می یابد و بیشتر اوقات خسته و ناتوان هستند. افزون بر این، نشانه های بیماری فیزیولوژیک مانند سردردهای مکرر، تهوع، اختلال در خوابیدن و تغییر عادات مربوط به غذاخوردن (مانند از دست دادن اشتها) مربوط به این افراد است (خبرنامه ویستا، 1392). عوامل مختلفی می توانند در فرسودگی شغلی کارکنان تأثیر داشته باشند. به نظر می رسد طلاق و مشکلات خانوادگی نیز در فرسودگی، خستگی ها و ناتوانی در کار دخالت داشت باشند و بالعکس.
شكی نیست كه عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در بالا رفتن آمار طلاق تاثیر دارد، اما نكته حایز اهمیت آن است كه طلاق چیزی جز سست شدن بنیان خانواده و كمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی در جامعه نیست. بیان این آمارها آنقدر نگران كننده است كه زنگ خطری باشد برای آنكه در گوش همه ما از جمله مسوولان به صدا دربیاید. جدیدترین آماری كه از سوی رییس سازمان ثبت احوال اعلام شده است ازدواج در سال گذشته (1391) یک درصد رشد پیدا كرده و این در حالی كه است كه پدیده طلاق طی این مدت 16 درصد رشد داشته است (پورتال امور بانوان و خانواده وزارت صنعت، معدن و تجارت، 1392). اگر چه این آمارهای رسمی فقط نشان دهنده طلاق های رسمی و ثبت شده می باشند. اما در بسیاری از موارد مشاهده شده است که زن و شوهر به صورت رسمی از یکدیگر جدا نشده اند ولی رابطه ای نیز با هم ندارند و جدا از هم زندگی می کنند. یکی از مهمترین انواع طلاق، طلاق عاطفی است که در هیچ کجا به ثبت نمیرسد و نمود عینی ندارد اما مهمترین نوع طلاق است. در طلاق عاطفی زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ میدارند و روی ازهم بر میتابند، چرا که اعتمادشان به یکدیگر و جذابیتشان برای هم به انتها رسیده است (مرکز مشاوره دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف، 1392).
1-2- بیان مسأله
جکسون و ماسلاچ[1](2001)، فرسودگی شغلی را نشانگانی روان شناختی متشكل از سه بعد تحلیل عاطفی یا خستگی هیجانی، مسخ شخصیت وكاهش احساس كفایت شخصی می دانستند. علامت محوری فرسودگی، تحلیل عاطفی است كه یک واكنش عمومی به استرس بوده و به صورت احساس تحت فشار قرار گرفتن و تخلیه منابع احساسی و هیجانی در فرد نمودار می شود. مسخ شخصیت، پاسخی منفی و سنگدلانه، و بی تفاوت به اشخاصی است كه معمولاً دریافت كنندگان خدمات و مراقبت هستند و به نگرش منفی شخص نسبت به سازمان اشاره دارد. این بعد از فرسودگی، برای مشاغل مرتبط با خدمات انسانی بسیار اختصاصی میباشد. احساس عدم موفقیت فردی، كم شدن احساس لیاقت و ایفای موفق وظیفه است و یک ارزیابی منفی از خود در رابطه با انجام كار می باشد. (کیکاس[2] و همکاران، 2010).
به طور كلی فرسودگی شغلی عوارض متعددی درخانواده، زندگی اجتماعی، فردی و سازمانی برجای می گذارد كه از مهم ترین آن ها می توان به غیبت و ترك خدمت، تأخیرهای متوالی، شكایات مختلف روان شناختی، تضاد، تغییر شغل، كاهش كیفیت مراقبت از بیماران وتعارضات بین فردی با همكاران اشاره كرد (خازی[3] و همکاران، 2006). فرسودگی شغلی نشانگانی است كه بر اثر تعامل عوامل مختلف فردی، بین فردی و سازمانی به وجود می آید (دسیلوا[4] و همکاران، 2009). ازعوامل فردی فرسودگی شغلی، می توان به ویژگی های فردی، شخصیتی، عدم آمادگی برای احراز شغل واحساس عدم پیشرفت فرد و از عوامل بین فردی به ارتباط پزشك و پرستار، حمایت های مدیران وسازمان واز عوامل سازمانی به نوع شغل، تعارض نقش، ابهام در نقش، فشار كاری بیش ازحد، شرایط نامناسب كاری نوع مدیریت، فقدان حمایت اجتماعی، تغییرات سازمانی، ساعت كاری، وجود قوانین و مقررات خشك و دست وپاگیر در سازمان و فرصت های كم برای ارتقاء اشاره نمود (دکینسون[5] وهمکاران، 2007).
فرسودگی شغلی از عوامل متعددی سرچشمه می گیرد و یا خود بر عواملی تاثیرگذار می باشد و با بسیاری از متغیرها مانند ویژگی های شخصیتی فرد، عوامل سازمانی، اجتماعی و عوامل خانوادگی و مسائل زناشویی مدیران و کارکنان و. . . ارتباط مستقیم دارد. به عنوان مثال در یک شغل وجایگاه مدیریتی برای شخص مسئول عواملی از درون خانواده (مسائل و روابط بین زوجین و. . . . )می توانند تضمین کننده بهبود سازمانی( افزایش اثر بخشی و کارایی سازمانی مدیر )یا تضعیف کننده راندمان کاری شخص مدیر و بی انگیزگی و بی میلی و رکود کاری (فرسودگی شغلی) گردد یا بالعکس مسائل و مشکلاتی ناشی از شغل سازمانی مدیر بر روابط عاطفی و خانوادگی وی تاثیرگذارخواهدگذاشت. یکی از این روابط، ارتباط فرسودگی شغلی با موضوع طلاق عاطفی است. طلاق عاطفی به عنوان یكی از مسائل روانی اجتماعی است که جامعه ما با آن مواجه بوده و به عنوان یک معضل اجتماعی شناخته می شود. با توجه به این كه ریشه بسیاری از بیماریهای روانی، ستیزهای خانوادگی می باشد. در همه ی اعضاء خانواده و سپس در افراد جامعه تأثیرات نامطلوبی میگذارد (اربر[6]، 2004).
نظریه پردازی به نام پل هانان طلاق عاطفی را اولین مرحله در فرایند طلاق و بیانگر رابطه زناشویی رو به زوالی می داند که احساس بیگانگی جایگزین آن می شود. به عقیده او زن و شوهر اگر چه ممکن است با هم بودن را مانند یک گروه اجتماعی ادامه دهند، اما جاذبه و اعتماد آن ها نسبت به یکدیگر از بین رفته است. طلاق عاطفی به عنوان انتخابی نفرت انگیز بین تسلیم و نفرت از خود است که زن و شوهر هر کدام آن را تجربه می کنند که در آن ها هر یک از زن و شوهر به دلیل غمگینی و ناامیدی دیگری را آزار می دهد. طلاق عاطفی متضمن فقدان اعتماد، احترام و محبت به یکدیگر است. همسران بجای حمایت از همدیگر در جهت آزار و ناکامی و تنزل عزت نفس یکدیگر عمل می کنند و هر کدام به دنبال یافتن دلیلی برای اثبات عیب و کوتاهی و طرد دیگری است. در اینجا فاصله عاطفی و مشخص و آشکار میان همسرانی است که هر دو ناپخته هستند، هر چند یکی از آن ها ممکن است این ناپختگی را تایید کند و دیگری با ابراز اعمال مسئولانه مفرط چنین چیزی را انکار کند و نماد وجود مشکل در ارتباطی سالم و صحیح بین زن و شوهر است. این مشکل ارتباطی در سطح خانواده می تواند در جامعه نیز شیوع و گسترش یابد و ارتباط انسانی را مختل کند(بخارایی، 1386).
فبما رحمه مّن الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک (سوره آل عمران/159).
ستایش و سپاس خدایی را سزاست که زیباترین جلوه های آفرینش را بر بندگانش آشکار نمود. حسن خلق در فرهنگ اسلام از رحمت الهی ریشه می گیرد که خدای مهربان با معرفی پیامبر اکرم (ص) به عنوان الگوی برتر حسن خلق در خطاب به آن گرامی در آیه فوق می فرماید: به سبب لطف و رحمت خدا بود که با آنان نرمخویی و مهربانی کردی و اگر درشتخو و سخت دل بودی ،قطعاً از گرد تو پراکنده می شدند.
آنچه مسلّم است خانواده ملجأ و مأمن قابل اعتماد و پایدار برای پاسخ گویی به نیاز هایی چون امنیت ، محبت ، غرایز و … می باشد ، پس میزان اندیشه در آن در میزان بهبود جامعه تأثیر دارد. پیوند دادن اعضای خانواده به عنوان یک گروه با احساس صمیمیت و همکاری امکان پذیر است و بر پایه صمیمیت استوار می باشد و صمیمیت مشخصه غیر قابل تفکیک خانواده است(رضایی 1389). به نظر استر نبرگ [1](1987) صمیمیت احساساتی است که نزدیکی ، تعلق و تماس را ایجاد می کند و اسکنارچ[2] (1999) صمیمیت را فرایند در تماس بودن، درک خود و افشای خود در حضور همسر مفهوم سازی می کند(هلروود،1998،به نقل از رضایی 1389). یادگیری می تواند نکته ی کلیدی و مهم در تداوم یک رابطه موفق زناشویی شود و افراد می توانند با یادگیری و افزایش اطلاعات نیاز همسران و خود را بهتر پاسخگو باشند و زندگی خود را سالم تر سپری کنند.
مشاوران و روانشناسان می توانند با آموزش صحیح تغییر مثبت و پایداری را در رابطه زن و شوهر ایجاد کنند (موسوی ، 1386 ). با توجه به این که بخش اعظمی از فرهنگ بومی خانواده های ایرانی منطبق بر مبانی اسلامی می باشد و شناخت مسائل و تطبیق راه حل ها با فرهنگ نقش بسزایی در علم آفرینی هر جامعه دارد لذا مراجعه به قرآن مجید و احادیث موجود و آموزه های اسلامی در این زمینه می تواند راهگشا و تبیین کننده بسیاری از امور در جهت بهبود روابط زندگی زناشویی باشد. در اسلام یکی از ویژگی هایی که در تحقق سازگاری و آرامش زندگی نقش بسزایی دارد و کمتر عاملی را می توان یافت که در این حد بتواند در ایجاد و تبثیت آن نقش ایفا کند ، ” مدارا ” است (حسین زاده ، 1390).
مدارا یکی از توصیه های اسلامی است عبارتست از اینکه ناگواری از کسی به تو برسد متحمل شوی و به روی خود نیاوری (نراقی ، 1384).مدارا در پیدایش سه زاویه خوش اخلاقی ، یعنی نرم برخورد کردن با دیگران ، همدمی نیکو و تحمل کردن دیگران به گونه ای که از انسان فرار نکنند، نقش فراوانی دارد (حسین زاده ، 1390).
بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی احسن الی من أسا
این شعر سعدی اشاره به روایت امام باقر (ع) است که فرمود : « احسن الی من أساء الیک » نیکی کن به کسی که به تو بدی کرده است » (مجلسی،1403 ق).
البته مدارا کردن با مردم نوعی سرمایه گذاری اعتماد و محبت در قلب های دیگران است . دین و دنیا نیازمند مدارا می باشد ، هم در معاشرت با مردم و زندگی زناشویی و هم در هدایت آنها و هم در خودسازی. کار هدایت و تربیت واقعی خلق خداوند ، جز به راه نرمی و مدارا سامان نگیرد.
خشونت و تندی ممکن است ظاهر آدمیان را همراه سازد اما باطن و قلب که اساس هدایت و رشد است از جنس دیگر است . حتی فرعون نیز نیازمند به نرمی سخن شنیدن و به مدارا هدایت شدن است . حتی در سلوک نفس و رسیدن به مدارج قرب نیز باید با خود مدارا کرد و نفس خود را با تحمیل به سوی معارف نکشاند . مدارا یکی از اصولی است که در بهبود و رشد روابط انسان با دیگران تأثیر شگرفی دارد. پستی و بلندیهای زندگی و روابط مشترک زن و شوهر ، نیاز مبرمی به اصل « مدارا » دارد. اهمیت مدارا آنقدر زیاد است که پیامبر اکرم (ص) می فرماید .” اذا اراد الله باهل بیت خیراً ادخل علیهم باب الرفق”هرگاه خداوند اراده فرماید که برای اهل خانه ای و در محیط خانواده ای خیر و برکت و نیکی برقرار گردد آن خانواده و ارتباطات فیمابین آنها را آمیخته با مدارا می سازد و آنان را در فضای آرامبخش مدارا و دوستی وارد می سازد (ابن ابی الحدید،1959،ج6،ص339).
البته لازم به ذکر است که در مدارای اسلامی با آنچه امروزه به عنوان تساهل و تسامح مطرح می شود تفاوت وجود دارد. در مدارای اسلامی اصول و مبانی ثابت است و در آن کمترین اغماضی صورت نمی گیرد، در حالی که تساهل وتسامح اصول ومبانی را نیز شامل می شود.
در نهاد خانواده ، مدارا قانونی بسیار با اهمیت است و اصولا با حالات درونی همسر و شرایط زندگی باید مدارا کرد. اگر میان زن و شوهر مصالحه و مدارا حکمفرما نباشد بدون تردید نظام خانواده از هم گسیخته خواهد شد و یکی از زوجین براساس غرور و خودخواهی بخواهد سلیقه و اندیشه های فردی خود را بر دیگری تحمیل کند مطمئناً راه بجائی نخواهد برد .آموزش مدارا با رویکرد اسلامی بر داده های دینی و روانشناختی مبتنی است و می تواند راهکار خوبی برای ثبات و پایداری در زندگی، آرامش و صمیمیت زوجین به حساب آید. با توجه به آنچه گفته شد و با توجه به اینکه اسلام بخشی از فرهنگ خانواده های ایرانی است و جایگاه قابل توجهی در زندگی آنان دارد و مدارا نیز اصل مهمی در آموزه های دینی ماست لذا بررسی تأثیر آموزش مدارای اسلامی به افراد قابل توجه است.
بیان مسأله
صمیمیت زناشویی می تواند به صورت قابل قبولی موجب تحکیم و رشد روابط محبت آمیز بین زوج ها شود. تا جاییکه به نظر می رسد اصل اساسی در ازدواج موفق ایجاد صمیمیت بین زوجین است. یکی از نیاز های اساسی در انسان صمیمیت است که شدت آن و نوع صمیمیت در افراد متفاوت است(رضایی،1389).
صمیمیت یک فرایند پویاست که اصل آن اعتماد و احترام متقابل است. صمیمیت یک نیاز واقعی است که ریشه درونی داشته و از نیاز بسیار اساسی برای دلبستگی نشأت می گیرد( باگاروزی ، 2001 ، ترجمه ی آتش پور و اعتمادی ، 1385). اما در آن روی سکه ، یعنی ازدواج ناموفق و از هم گسسته به علت عدم وجود صمیمیت ، خواه ناخواه یک رابطه را به پایان خود نزدیک می کند. مثلا در یک تحقیق معتبر که در آمریکا درباره ی علل طلاق انجام شد، 80% مردان و زنانی را که طلاق گرفته بودند ، علت جدایی و شکست ازدواج خود را رشد تدریجی فقدان احساس صمیمیت و عدم احساس عشق و ارزش گذاری ذکر کردند(باگاروزی ، ترجمه رضا زاده و تهرانی،1387).علاوه بر این سطح تمایز و استقلال نیز با صمیمیت ارتباط دارد. به نظر بوئن (1988) افراد تمایل دارند همسرانی با سطح تمایز مشابه انتخاب کنند (نقل از رضایی ، 1389).همچنین زوجینی با سطح تمایز پایین تحمل سطوح بالای صمیمیت را ندارند و همسران با تمایز بالا و استقلال تحمل بیشتری برای صمیمیت دارا می باشند.صمیمیت زناشویی نزدیکی ، تشابه و یک رابطه شخصی عاشقانه یا هیجانی با شخص دیگر است که مستلزم شناخت و درک عمیق از فرد دیگر به منظور بیان افکار و احساساتی است که به عنوان منشأ تشابه و نزدیکی به کار می رود( باگاروزی، 2001 ، ترجمه ی آتش پور و اعتمادی ، 1385).
باگاروزی (2001) 9 مؤلفه جداگانه و لی مرتبط با هم در مورد صمیمیت را شناسایی کرده است که عبارتند از : صمیمیت عاطفی، جسمی، عقلانی، اجتماعی – تفریحی، ارتباطی، معنوی، روانشناسی، جنسی و صمیمیت کلی (نقل از اعتمادی،1385).صمیمیت نیز همانند سایر ارکان دخیل در ایجاد رضایت زناشویی به آسانی به دست نمی آید و حفظ صمیمیت تا آخر عمر مهارتی است بسیار شایسته ی اهتمام. به هر حال بودن در روابط صمیمانه هم هیجان انگیز است و هم تهدید کننده و راهکار مقابله ای آن افزایش آستانه ی تحمل اضطراب در خویشتن است (حسینی ؛ 1389).
در اهمیت تشکیل خانواده و فلسفه ازدواج و صمیمیت در اسلام همین بس که خداوند آن را نشانه ی خود دانسته ، از نشانه های خداوند این است که از جنس خودتان برای شما همسرانی آفرید تا در کنار آنان به آرامش برسید و بین شما دوستی و مهربانی و صمیمیت قرار داد ( سوره ی روم / 21).
مهارت های زندگی وحل مساله به مجموعه ای ازتوانایی ها گفته می شود که زمینه سازگاری رفتار مثبت ومفید را فراهم می آورد،این توانایی،فرد را قادر می سازد که ضمن پذیرش مسئولیت های فردی واجتماعی خود،بدون لطمه زدن به خود ودیگران بتواند به شکل موثری با خواست ،انتظارات ومشکلات روزانه در روابط بین فردی روبرو گردد وبدین طریق از گرفتار شدن به آسیب های رفتاری،روانی واجتماعی در امان باشد.(کریم زاده وهمکاران،1388).
در طول قرن اخیر شاهد تحولات زیادی در بهداشت ودرمان وروابط اجتماعی بوده ایم.مسلما درآینده نیز نیازمند تحولات وتغییرات بیشتری خواهیم بود.چون در پنجاه سال گذشته بیماریهای عفونی ،مانند فلج کودکان،سرخک و…با رعایت بهداشت کاهش ومیزان عمر انسان افزایش یافت.اما متاسفانه ،فقر،مشکل مسکن ،غذا وآب سالم وسایر نیازهای دیگر افزایش یافته واختلال در محیط زیست واختلال روانی ،اعتیاد،ناهنجاریهای اجتماعی باعث فروپاشی نظام اجتماعی شده است.سازمان بهداشت جهانی (1994)سلامتی را رفاه کامل جسمی-روانی واجتماعی تعریف می کند واینکه فرد توانایی سازگاری با محیط بیرون را داشته باشد.داردن ،گازدا[1] وگینتر[2](1996)بیان می دارندکه مهارتهای زندگی،برای زندگی اثربخش ضرورت دارد ودرتمام دوره های زندگی (کودکی،نوجوانی وبزرگسالی)موردنظر هستند،مجموعه کلی این مهارتهای زندگی براساس رشد موثردرچهاربعد زندگی خانوادگی،تحصیلی،شغلی واجتماعی می باشندکه جهت پیشگیری و درمان اصلاحی به کار گرفته می شوند ومبتنی بریک ساختار تئوریکی هستند که دارای اهداف کلی مشاوره وبهداشت روانی می باشند(به نقل از پیکلسیمر[3]،هوپر[4] وهمکاران،1998).
اجزای مهارتهای زندگی شامل مهارتهای خودمدیریتی ومهارتهای اجتماعی می باشد. مهارتهای خودمدیریتی فردی شامل توانایی تصمیم گیری وحل مسئله ،آگاهی از تاثیرات اجتماعی ومقاومت در برابر آن،مقابله با اضطراب،خشم وناکامی وتعیین هدف خود رهبری وخود تقویت دهی می باشد.مهارتهای اجتماعی نیز بخشی از مهارتهای زندگی است که شامل برقرای ارتباط اجتماعی ،مهارتهای جراتمندی کلامی وغیر کلامی،احترام گذاشتن وافزایش شایستگی اجتماعی کودکان،نوجوانان وجوانان می باشد(بوتوین[5]،کانتور[6]،2000).
مهارت حل مسئله یکی از مهارتهای اساسی زندگی است که به ما این امکان را می دهد تا با برنامه ریزی مشخص مشکلاتمان را حل کنیم.
مهمترین فایده یادگیری حل مسئله این است که به فرد کمک می کند تا هنگام رویارویی با مشکلات راه حل های متعدد را جستجو نماید.آنها را بررسی نموده وپس از تجزیه وتحلیل بهترین راه حل را انتخاب کند.مشکلات موجود افراد عمدتا شامل مسائل شخصی،امور روزانه ،تحصیلی –شغلی-اجتماعی،ارتباط با
دوستان-خانواده ،محیط کار ودیگر موقعیت هایی است که به تناسب زندگی وایفای نقش های اجتماعی ، فرد ناگزیر از مواجهه با آنهااست.(محمد خانی،1378).
سازمان بهداشت روانی(1999)مهارتهای زندگی را توانایی رفتار مثبت وسازگارانه ای تعریف می کندکه افراد را قادر می سازد تا به گونه ای موثربا چالش ها ودرخواست های روزمره زندگی برخورد کنند.دروافع مهارتهای زندگی به مهارت های شخصی واجتماعی گفته می شود که کودکان ونوجوانان باید آنها را یاد بگیرند تا بتوانند در مورد خود،انسانهای دیگر وکل اجتماع به طور شایسته ،موثر ومطمئن رفتار نمایند(مک تاویش[7]،2000).
حل مسئله مستلزم راهبردهای ویژه وهدفمندی است که فرد به وسیله آن مشکلات را تعریف می کند،تصمیم به اتخاذ راه حل می گیرد،راهبردهای حل مسئله را انجام داده وبر آن نظارت می کند(الیوت وهمکاران[8]،1999).
نوجوانی وجوانی یکی از مهمترین مراحل زندگی محسوب می شود.کودکان ونوجوانان سرمایه های جامعه می باشند وسلامت روح وجسم آنها تضمین کننده سلامت جامعه آینده است.پیچیدگی وسختی های ویژه ای زندگی نوجوانان را همراهی می کند،نظیر دگرگونیهای اجتماعی وخانوادگی،بروز بیماریهای خطرناک،رقابت،استرس امتحان ومانند اینها که هر کدام به تنهایی می تواند فشار وتنش روانی را بر آنها وارد سازد وسلامت آنهارا به مخاطره افکند ولطمه های جبران ناپذیری به همراه آورد.بسیاری از نوجوانان توانایی لازم را در جهت برخورد با مشکلات وچالش ها نداشته ودر معرض بسیاری از آسیب ها و نابهنجاریهای رفتاری قرار دارند.بر این اساس آگاهی ونا آگاهی از مهارت حل مسئله ومهارتهای زندگی بر جنبه های مختلف رفتاری وشخصیتی دانش آموزان تاثیر دارد.با توجه به آنچه گفته شد پژوهش حاضر به نقش حل مسئله ومهارتهای زندگی در سلامت روان دانش آموزان می پردازد.
1-2 بیان مسئله
مهارت حل مسئله فرایند تفکر منطقی ومنظمی است که به فرد کمک می کند تا هنگام رویارویی با مشکلات ،راحل های متعددی جستجو کند وسپس بهترین راه حل را انتخاب نماید.هنگامیکه افراد از مهارت حل مسئله برای برطرف کردن مسائل بین فردی ومسائل اجتماعی استفاده می کنند به آن مهارت حل مسئله گفته می شود(نوری قاسم آبادی، 1377).
امروز بسیاری از محققان معتقدندمهارتهای مقابله ای مانند توانایی حل مسئله،دور اندیشی وانجام ارزیابی های منطقی ودرست به افراد
کمک می کند تا به طور موفقیت آمیزی با مشکلات مقابله نمایند.اما متاسفانه بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی توانایی های لازم را کسب نکرده ودر مواجهه با مشکلات روزمره آسیب پذیر می باشند.
گروه سنی در معرض خطر برای نابهنجاری های رفتاری واجتماعی نوجوانان می باشند،چرا که آنها در مقطعی قرار دارند که بحران هویت ،بلوغ ،غرور جوانی،تمایل به سرکشی ومستقل بودن و…وجود دارد.لذا ارتقای سطح آگاهی ونگرش ومتعاقبا عملکرد این گروها بر پیشگیری از این معضلات وگسترش بهداشت روان نقش مهمی می تواند داشته باشد(نجفی وهمکاران1391).
پژوهش ها نشان داده است که بسیاری از مشکلات عاطفی –روانی،ریشه های روانی-اجتماعی داشته ودرصورتی که افراد دارای چنین تواتمندی هایی باشند قادر خواهند بود تابا سایر افراد جامعه،فرهنگ ومحیط خود سارگارانه عمل نموده وبهداشت روان خود را درسطح مطلوبی تامین نمایند.(هرمن[9] وهمکاران،2008،مردانی[10] وهمکاران،2011).
مهارت های زندگی وحل مساله به مجموعه ای ازتوانایی ها گفته می شود که زمینه سازگاری رفتار مثبت ومفید را فراهم می آورد،این توانایی،فرد را قادر می سازد که ضمن پذیرش مسئولیت های فردی واجتماعی خود،بدون لطمه زدن به خود ودیگران بتواند به شکل موثری با خواست ،انتظارات ومشکلات روزانه در روابط بین فردی روبرو گردد وبدین طریق از گرفتار شدن به آسیب های رفتاری،روانی واجتماعی در امان باشد.(کریم زاده وهمکاران،1388).
انسانها برای مقابله سازگارانه با استرس ها،موقعیت های مختلف به کار کردهایی نیاز دارند که بسیار زیر بنایی است.کارکردهایی نظیر شناختها ،عواطف ورفتارهایی که در قالب ساختارهایی مانند عزت نفس ،خود کار آمدی،درک از خود ومهارتهای اجتماعی تجلی می کند.
بطور کلی مهارتهای زندگی یک رفتار جامع(گسترده)می باشدو در حقیقت رویکردی است که روی مهارتهایی که فرد برای زندگی نیاز داردمانندارتباطات ،تصمیم گیری ،قدرت تفکر،احساس مدیریت،توانایی مخالفت کردن در مقابل فشار زیاد دیگران ،عزت نفس ومهارتهای ارتباطی تاثیر می گذارد.از دیدگاه یونسکو می توان این برنامه هارا در قالب ده مهارت مورد بررسی قرار داد:1-خود آگاهی 2-همدلی3-برقراری رابطه موثر (ارتباطات اجتماعی)4-روابط بین فردی سازگارانه (روابط بین فردی)5-تصمیم گیری6-حل مسئله7-تفکر انتقادی8-تفکرخلاق9-مقابله با هیجان10-مقابله با استرس(نیک پور،1383).
مفهوم سلامت روانی در واقع جنبه ای از مفهوم سلامت کلی است.سازمان بهداشت جهانی سلامت را این گونه تعریف می کند:حالت سلامتی کامل جسمانی،روانی،اجتماعی،معنوی ونه فقط فقدان بیماری یا ناتوانی که در آن فرد به توانایی های خودش پی می برد،با تنیدگی معمول زندگی کنار می آید،به صورت ثمر بخش ومولد کار می کندوبه جامعه کمک می کند(بری[11] وجنکینز[12]،2007 نقل از قاسمی ،دلاور وکریمی زارچی1391).
بهداشت روانی از جمله مهمترین نیازهای انسان امروزی است که برای تامین آن لازم است فرد خود را بشناسد،دیگران را درک وروابط موثری با آنها ایجاد کند.هیجان های منفی وتنیدگی روزمره خود را شناسایی کند وآنها را تحت کنترل در آوردوبا حل مشکلات خود به شیوه موثر تصمیم های مناسبی اتخاذ کند.لازمه بر آورده شدن این نیاز ها ،تسلط بر مهارت های زندگی است(هومن[13] وهمکاران1392).
برخورداری از مهارتهای زندگی فرد را برای غلبه برتنش ها ومشکلات پیش رو که اقتضای زندگی فردی واجتماعی است،آماده می کند.عواملی نظیر عزت نفس،مهارت های بین فردی،برقراری ارتباط مطلوب،تعیین هدف،تصمیم گیری،حل مساله وتعیین وشناسایی ارزش های فردی در پیشگیری ویا کاهش ابتلای نوجوانان به انواع ناهنجاریهای رفتاری واختلالات روانی وافزایش سطح سلامت روان آنان نقش موثری دارند.فقدان این مهارتها موجب می شود که فرد دربرابر فشارها واسترس ها به رفتارهای غیر موثر وناسازگارانه روی آورد(طارمیان وهمکاران،1378).
باتوجه به آنچه شرح داده شد درپژوهش حاضر به دنبال پیش بینی سلامت روان با بهره گرفتن از پرسشنامه های حل مسئله ومهارت زندگی هستیم تا بتوانیم به سوالات پژوهش پاسخ دهیم. – آیا بین حل مسله ،مهارتهای زندگی و سلامت روان دانش آموزان دختر مقطع متوسطه رابطه وجود دارد؟- آیا بین حل مسله وسلامت روان رابطه وجود دارد؟-آیا بین مهارتهای زندگی وسلامت روان رابطه وجود دارد؟ تابتوانیم تاثیر متغیر های مستقل(حل مسئله ومهارتهای زندگی) رابرسلامت روان بررسی کنیم.
1-3 اهمیت وضرورت تحقیق
حل مسئله یک مهارت حیاتی برای زندگی در در عصر حاضر است.امروزه در تمامی فعالیت ها ،صاحبان امر به سوی مهارتهای تفکر سطح بالا وحل مسئله ،چه در حیطه عمومی وچه در حیطه فناوری ،خواه در فعالیتهای طبیعی وخواه در فعالیتهای مسئله دار فرا خوانده می شود ودر اغلب جوامع همه بر این عقیده اند که باید بر افزایش حل مسئله تاکید کرد(وو وهمکاران[14]، 1996 ).
مهارت حل مسئله یکی از مهارتهای اساسی زندگی است که به ما این امکان را می دهد تا با برنامه ریزی مشخص مشکلاتمان را حل کنیم.
مهمترین فایده یادگیری حل مسئله این است که به فرد کمک می کند تا هنگام رویارویی با مشکلات راه حل های متعدد را جستجو نماید.آنها را بررسی نموده وپس از تجزیه وتحلیل بهترین راه حل را انتخاب کند.مشکلات موجود افراد عمدتا شامل مسائل شخصی،امور روزانه ،تحصیلی –شغلی-اجتماعی،ارتباط با
دوستان-خانواده ،محیط کار ودیگر موقعیت هایی است که به تناسب زندگی وایفای نقش های اجتماعی ،فرد ناگزیر از مواجهه با آنهااست.(محمد خانی،1378).
حل مساله فرد را قادر می سازد به طور سازنده با مشکلات زندگی خود مواجه شود«مواجه سازنده» با مشکلات مهارت فوق العاده ارزشمندی است که آموزش آن برای نوجوانان کاملا ضروری است .حل مساله مستلزم چندین فعالیت است ،به طوری که ابتدا باید «مسئله » را با دقت وصحت تعریف کرد وسپس راحل های متفاوت را در کنار هم قرار داد ودر نهایت ،راحل مناسب را از میان راحل های ممکن انتخاب واجرا کرد(سیف،1371).
دانستن مهارتهای زندگی مطلوب این امکان را برای شخص فراهم می آورد که زندگی خود را در سطح مطلوب روزانه نگه دارد ودر مقابله با انسانهای دیگرفرهنگ ومحیط خود این توانایی را بصورت رفتار سازگارانه ،موثر ومثبت متبلور سازد.داشتن مهارتهای زندگی باعث افزایش قدرت سازگاری فرد و بالا رفتن ظرفیت روانشناختی او می شود.عدم اطلاع از شیوه های صحیح زندگی کردن وفقر مهارت های زندگی واجتماعی زمینه را برای بروز بیماری های روانی ومعضلات اجتماعی فراهم می کندکه علت عمده آن فقر آموزش های لازم از سوی والدین ومدرسه می باشد(کلینکه[15]،ترجمه محمد خانی،1380).
طبق دیدگاه سازمان بهداشت جهانی (1999)آموزش مهارتهای زندگی برای آماده سازی وتحول سالم کودک و نوجوان ضروری است. بنابراین فرد نوجوان می تواند تجربیاتی را فراهم کند که نه تنها انتقال به بزرگسالی را تسهیل کند بلکه به دستیابی او به رضایت از زندگی در طول گستره عمر نیز کمک کند.مهارتهای زندگی می توانند جسمانی (مثل وضعیت مناسب)،رفتاری (مثل ارتباط موثر)یا شناختی (مثل تصمیم گیری موثر)باشد.نوجوانان وجوانانی که از مهارت زندگی سطح بالایی بر خوردار باشند نسبت به سلامتی شان مسئولیت پذیر می شوند.تصمیمات بهداشتی مناسب وسبک زندگی سالمی را در طول زندگی خود اتخاذ می کنند.ماستودا[16] وچیاما[17] (2006)در پژوهشی بدین نتیجه دست یافتند که برخورداری از مهارتهای مقابله با استرس موجب پیشگیری وکاهش اختلالات روانی وبیماری های روان تنی می شود.پژوهش اسمیت[18] (2004) نشان می دهدکه آموزش مهارت های زندگی اضطراب و افسردگی را در نوجوانان کاهش می دهد.
خانواده، یک نظام اجتماعی طبیعی است که دست کم سه نسل را در بر میگیرد. رابطه ی اعضای این خرده فرهنگ ها رابطه ای عمیق و چند لایه است که عمدتاً بر اساس تاریخچه مشترک، ادراکها و فرض های مشترک و درونی شده راجع به جهان و اهداف مشترک بنا نهاده شده است. در چنین نظامی، افراد به وسیلهی علایق و دلبستگیهای هیجانی نیرومند، دیرپا و متقابل با یکدیگر پیوند یافتهاند. ممکن است از شدت این علایق و دلبستگی ها در طی زمان کاسته شود، اما باز هم علایق مزبور در سراسر زندگی به بقای خود ادامه خواهند داد (گلدنبرگ[1]، 2003).
رضایت زناشویی، یعنی انطباق بین انتظاراتی که فرد از زندگی زناشویی دارد و آن چه در زندگی خود تجربه می کند. (مادانز[2]، 1981). به زعم وینچ رضایت زناشویی انطباق بین وضعیت موجود و وضعیت مورد انتظار است (وینچ[3]، 1974). برخی از صاحب نظران در تعریف رضایت زناشویی، آن را تابع مراحل چرخهی زندگی میدانند. راههای مختلفی برای تعریف رضایت زناشویی وجود دارد و بهترین تعریف را هاکینز ارائه کرده است. او رضایت زناشویی را احساس خشنودی، رضایت و لذت توسط زن و شوهر زمانی که همهی جنبههای ازدواج خود را در نظر میگیرند تعریف میکند. رضایت یک متغیر نگرشی است، بنابراین، یک خصوصیت فردی برای زن و شوهر محسوب میشود. طبق تعریف مذکور رضایت زناشویی در واقع نگرش مثبت و لذت بخشی است که زن و شوهر از جنبههای مختلف روابط زناشویی خود دارند (الیس و همکاران[4]، 1996).
عزت نفس عامل مهمی برای پیشرفت و موفقیت افراد در همه کارها و در زندگی زناشویی است و محیط نیز نقش تأثیرگذاری در شکل گیری آن دارد، و رضایت زناشویی حاصله مبادله رفتارهای پاداش بخش است (پوردهقان و همکاران، 1387). نظریههای سبک دلبستگی و تمایز یافتگی، بر روابط اولیه در محیط خانواده تأکید کرده و آن را بر روابط بعدی مؤثر می دانند. آن ها سبک های دلبستگی و تمایز یافتگی را به عنوان عوامل پایدار و چند نسلی تلقی کرده و پیشنهاد میکنند که چگونه خانوادهی مبدأ شخص میتواند بر روابط زناشویی او اثر بگذارد (یانگ و همکاران[5]، 2003).اهمیت شناخت و بررسی عواملی که سبب قوام و استحکام این نهاد اجتماعی میگردند، میتواند گامی مفید در راستای ارتقای سطح فرهنگ، جامعه باشد. عوامل مختلفی بر استحکام و دوام خانواده تأثیر میگذارند که از جمله ی آنها رضایت بین زوجین است (عطاری و همکاران، 2006).
1-2- بیان مسأله
خانواده، ساختارى است كه عملكرد آن از طریق الگوهاى مراودهاى شكل مىگیرد. خانواده تأثیرگذار خانوادهاى است كه در آن زن و شوهر بارها با همدیگر گفتوگو مىكنند و الگوهاى ارتباطىشان را در این گفتوگوها شكل مىدهند. بنابراین، لزوماً نه خود تعارض، بلكه نوع كنار آمدن با تعارض است كه مىتواند ویرانگر یا سازنده باشد(هونلر و جنکوز[6]، 2005).
است که برای مفهوم سازی و سنجش کیفیت روابط دوگانه به کار می رود. به طوری که کاترل[7] در این زمینه معتقد است ویژگی بارز دلبستگی پیوند عاطفی بین دو فرد است که یک حس ایمنی روان شناختی را رشد می دهد. برک[8] (2001)،دلبستگی را اینگونه تعریف می کند: دلبستگی عبارت است از پیوند عاطفی عمیق که با افراد خاص در زندگی فرد برقرار می کند طوری که باعث می شود وقتی باآن ها تعامل می کنیم احساس نشاط و شعف کرده و به هنگام استرس از اینکه آن هارا درکنار خود داریم احساس آرامش می کنیم (واحدی و مرادی، 1388). |
بالبی[9] (1988)،سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا را تشخیص دادند. دلبستگی ایمن با ویژگی های ارتباطی مثبت مانند صمیمیت و خرسندی، دلبستگی اجتنابی با سطوح پایین تری از صمیمیت و تعهد و دلبستگی دوسوگرا با شور و هیجان و دل مشغولی در زمینه روابط توأم با خرسندی کم مرتبط است (فینی و نولر[10]، 1990).
عزت نفس عبارت است ازمیزان ارزشی كه فرد برای صفات و ویژگی های شخصی و ذهنی خودقایل است. فردی كه از عزت نفس بالایی برخوردار است خودش را من گونه ای مثبت ارزشیابی كرده و برخورد مناسبی نسبت من نظریات مثبت خود و دیگران دارد. درمقابل فرد با عزت نفس پائین اغلب نوعی نگرش مصنوعی نسبت من دنیا دارد، و در ناامیدی تلاش می كند تا من خود و دیگران نشان دهد كه شخصی لایق است یا منزوی شده و از ارتباط با دیگران اجتناب می كند(پوردهقان و همکاران، 1387).
بر طبق تعریف، رضایت زناشویی حالتی است که طیّ آن زن و شوهراز ازدواج با یکدیگروباهم بودن احساس شادمانی و رضایت دارنداعتقاد براین است که رضایت زناشویی انطباق بین وضعیّت موجود و وضعیت مورد انتظار است. طبق این تعریف رضایت زناشویی زمانی محقق می
گردد که وضعیت موجود در روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار فرد منطبق باشد. هم چنین الیس[11] (1989)،بیان می کند که رضایت زناشویی احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسّط زن یا شوهر است هنگامی که همه جنبه های ازدواج شان را در نظر می گیرند (سلیمانیان، 1373).
داویلا و برادبوری[12] (2001)، نشان دادند که درک مثبت از همسران که از ویژگی های افراد با سبک دلبستگی ایمن است رفتارهای حمایتی و رضایتمندی زناشویی در زوجین را پیش بینی می کند.
حال سوال این جاست که سبک های دلبستگی و عزت نفس زوجین چه رابطه ای با رضایت زناشویی دارند؟ کدام یک از سبک های دلبستگی رابطه معنی دار تری با رضایت زناشویی دارد؟ برای پاسخ به این سوالات و با توجه به اهمیت موضوع و مطالب گفته شده، هدف این مطالعه بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و عزت نفس با رضایت زناشویی در زوجین دانشجوی دانشگاه هرمزگان می باشد.
1-3- اهمیت و ضرورت مسأله
خانواده را موسسه یا نهاد اجتماعی معرفی کرده اند که ناشی از پیوند زناشویی زن و مرد است. ازجمله مظاهر زندگی اجتماعی انسان، وجود تعامل های سالم وسازنده میان انسان ها و برقرار بودن عشق به همنوع و ابراز صمیمیت و همدلی به یکدیگر است. خانواده محل ارضای نیازهای مختلف جسمانی و عقلانی و عاطفی است و داشتن آگاهی از نیازهای زیستی وروانی و شناخت چگونگی ارضاء آن ها و تجهیز شدن به تکنیک های شناخت تمایلات زیستی و روانی ضرورتی انکارناپذیر می باشد. رضایت یک فرد از زندگی زناشویی به منزله رضایت وی از خانواده محسوب می شود ورضایت از خانواده به مفهوم رضایت از زندگی بوده و در نتیجه تسهیل در امر رشد و تعالی و پیشرفت مادی و معنوی جامعه خواهد شد (عدالتی و ردزوان، 2010).
نتایج این مطالعه می تواند ایده های مثبت برای مشاوران خانواده و نهادهای مشاوره ای در بر داشته باشد. همچنین یافته های مطالعه حاضر می تواند حقایق مهمی را در ارتباط با خانواده ها و روابط زوجین ایفا کند. هم چنین با توجه به اهمیت کارکرد متعادل خانواده و جلوگیری از متلاشی شدن آن ، شناخت عوامل مرتبط با رضایت زناشویی که پایه استحکام بخش زندگی خانوادگی است، ضروری به نظر می رسد. بنابراین در صورت توجه به عوامل موثر بر رضایت زناشویی می توان انتظار داشت که با افزایش سطح رضایتمندی زناشویی بسیاری از مشکلات روانی، عاطفی و اجتماعی خانواده ها و در کل جامعه کاهش یابد. همچنین با ارتقاء سطح رضامندی زناشویی و رضایت از زندگی، افراد جامعه با آرامش خاطر بیشتر به رشد و تعالی و خدمات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خواهند پرداخت و خانواده ها نیز از این پیشرفت سود خواهند برد.
1-4- اهداف پژوهش
هدف کلی :
هدف اصلی این مطالعه بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و عزت نفس با رضایت زناشویی در زوجین دانشگاه هرمزگان می باشد. همچنین این مطالعه اهداف فرعی زیر را دنبال می کند:
– تعیین رابطه سبک های دلبستگی (ایمن، اجتنابی و دوسوگرا) با رضایت زناشویی به ترتیب اولویت
-تعیین سهم سبک های دلبستگی با رضایت زناشویی
-تعیین رابطه عزت نفس با رضایت زناشویی
– مقایسه نتایج با تحقیقات مشابه
اهداف کاربردی :
-تعیین سهم عزت نفس بر رضایت زناشویی
-تعیین سهم عزت نفس وسبک های دلبستگی با رضایت زناشویی
– ارائه راهکارهایی برای زوجین جهت بالا رفتن رضایت زناشویی
1-5- سوالات تحقیق
1- آیا بین سبک دلبستگی با رضایت زناشویی زوجین رابطه معنی دار وجود دارد؟
2- آیا بین میزان عزت نفس زوجین با رضایت زناشویی رابطه معنی وجود دارد؟
3- آیا سبک دلبستگی رضایت زناشویی را پیش بینی می کند؟
4- آیا عزت نفس رضایت زناشویی را پیش بینی می کند؟
5- آیا عزت نفس و سبک دلبستگی رضایت زناشویی را پیش بینی می کنند؟
تعداد صفحه : 92
قیمت :14700 تومان