…………………………………………………………………………………………………………………..60
2-4. افسانه «پهلوان جوسر»…………………………………………………………………………………………….62
1-2-4. تطبیقی بر تحلیل داستان «پهلوان جوسر» با نمونههای تصویری نقشمایههای آثار هلیلرود………………………………65
3-4. افسانه «درونج»……………………………………………………………………………………………………………………….74
1-3-4. تطبیقی بر تحلیل داستان «درونج» با نمونههای تصویری نقشمایههای آثار هلیلرود ………………………………………78
نتیجه گیری………………………………………………………………………………………………………..84
مآخذ………………………………………………………………………………………………..87
گزارش کار عملی و روایت تصویری افسانهی پهلوان جوسر………………………………………………….. 91
فصل اول:
مسائل و فرضیات پژوهش
بیان مسأله:
آثار نویافته تمدن جیرفت (حاشیه هلیلرود) که موجب شگفتی جهانیان شده است از جنبه های گوناگونی حائز اهمیت است. به استناد برخی منابع نوشتاری و باستانشناختی، این آثار از تاریخ بسیار طولانی برخوردار است و مطالعات صورت گرفته بر روی این آثار موجب شده که محققین، تاریخ شکل گیری این آثار را قدیمیتر از اولین تمدن جهان یعنی «بینالنهرین» بدانند و حتی این فرضیه را ارائه دهند که شکل گیری اولین تمدن جهان نیز در این منطقه بوده است. بدون شک قومی با چنین درجهای از تمدن و هنر بایستی صاحب خط و آثار مکتوب نیز باشد. ولی تا کنون جز دو سطر از نوشتههای آنان به دست ما نرسیده است. این دو سطر نیز تاکنون بازخوانی نشده اند و در صورت بازخوانی شدن نیز به هیچ وجه برای درک فرهنگ و اساطیر تمدن این حوزه که در جاهایی به تمدن «اَرَتا» از آن یاد می شود، کافی نیستند. بنابراین تصاویر بازمانده در حال حاضر با ارزشترین مدارک هستند. این تصاویر که شالودهی دانسته های فعلی ما بر آن استوار است، اهمیتی فراوان دارند و با تحلیل آنها شاید بتوان برای نفوذ در عمق این تمدن عظیم و اعجابآور راهی پیدا کرد. به هر اندیشه، آثار موجود و تصاویر نقش شده بر روی آنها، گواه و شاهدی متضمن بر وجود اجتماعی با فرهنگِ غنی و خط مشی مدوّن هستند. این جامعه در بطن خود، هنری را پرورش داده که به هیچ وجه قابل اغماض نیست. فرایند تکامل این هنر، قطع به یقین مسیری بس طولانی را پیموده تا
به چنین ارائهای رسیده است. ردیابی این سیر تاریخی و جستجوی نقطه آغاز پیدایش چنین تمدنهایی به عهده علم باستانشناسی است و در این مجال نمیگنجد. چنان که بررسی ریشه و بُنیهی فرهنگی یک جامعه باستانی، نیازمند پژوهش گسترده و مطالعات عمیق در راستای تاریخ است، تمدن هلیلرود به دلیل نویافته بودنش، تا به اکنون، بهرهمند از چنین کنکاشی همه جانبه نشده است. آنچه که دربرگیرندهی مطالعاتِ حول محور این تمدن است تعداد بسیار محدودی کتاب و بیشتر گزارشات و مقاله هایی است که در مجلات مختلف چاپ شده است. در بعضی از این مقالات به بررسی ارتباط بین این تمدن و تمدن بینالنهرین پرداخته شده است، و جستجویی در باب این ارتباط با تمدن هند که به نظر می آید به دلیل نزدیکی جغرافیایی و نژادی و نیز فرهنگی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است، صورت نگرفته است. اما آنچه که حل نشده به نظر میرسد، مسئله وجود تداوم هویت فرهنگی بین ساکنان قدیم حوزه هلیلرود (هزارهی سوم قبل از میلاد) و ساکنان کنونی این منطقه است که جستجوی این ارتباط، ما را به سمت ادبیات (افسانهها و داستانها) و دیگر علایم فرهنگی موجود در بین مردم بومی منطقه و تصاویر نقششده بر آثار به جا مانده از ساکنان قدیم منطقه، هدایت کرده است.
برای اینکه بتوانیم ارتباط و انطباقِ نقوش به کار رفته در آثار تمدن حوزه هلیلرود را با داستانها و افسانهها و نیز باورهای اسطورهای و آیینی و حتی تمهیدات اخلاقی و عقاید مذهبی رایج در بین ساکنان بومی، ثابت کنیم، نخست باید اصالت این آثار و نیز تعلق آنها به انسانهای هزارههای دور که در این ناحیه ساکن بوده اند را به اثبات برسانیم. و نیز دلایل ثبت صحنه ها و شمایل موجودات به یاری نقش و تصویر، توسط هنرمند برخاسته از آن جامعه را جویا شویم. و همچنین به دنبال ریشه ذهنیت خالق یا خالقانِ این آثار، در افسانهها و باورهای موجود در بین مردمان بومی حاضر بگردیم. در این راه نیاز به تجسس مبتنی بر ریشهیابی در زمینه های تخصصی گوناگون، از جمله؛ تاریخ، جغرافیای تاریخی، باستانشناسی، تاریخ ادبیات و تاریخ اسطوره غیر قابل انکار است و بر حسب کنکاشی قابل اعتنا میتوان گمانه زنی هایی در مسیر یافتن ریشه باورها و اسطورهها انجام داد. لذا آنچه مسلّم است در گام اول باید در پی اثبات اصالت مذکور باشیم و تمام مدارکی که می تواند یاری رسان تحقق ماهیت آثار و نقوش روی آنها و همچنین مدلول نمودن ذهنیّت هنرمند یا نگارندهی نقوش باشد را گِرد آوریم. در این راستا تکیه بر دانش جغرافیایی و تاریخ جغرافیا و نیز یاری گرفتن از علم باستانشناسی اصل است. از آنجا که علم باستانشناسی متعلق به مکان و زمان است، ما نیازمند تجزیه و تحلیل مکان و خاستگاه فرهنگی یک جامعه در زمان معین میشویم. همچنین شناخت فرهنگ یک اجتماع در دورهای معین، نیازمند تجاوز به حریم ادبیات و در بطن آن، معنای اسطوره در آن اجتماع میباشد. بنابراین، ردیابی رسوم، باورها، داستانها و افسانهها به ماهیت اسطوره و ذهنیّت اسطورهپردازی ختم می شود.
چنانچه انتظار میرود، در این سرزمین نیز مانند نواحی همسایه، تلفیقی میان فرهنگ مهاجران آریایی و مردم بومی ساکن این سرزمین روی داده است. همچنین در ادوار پس از آن نیز شاهد جولانِ مذاهب و فرهنگهای مختلف در عرصه خالی فرهنگ این سرزمین، میشویم. طلب یاری از دانشی که از فرهنگهای همسایه داریم و به ویژه یاری گرفتن از تاریخ، ادبیات و باستانشناسی امیدبخش و راهگشا خواهد بود.
با این وجود، برای یافتن اطمینانی نسبی دربارۀ حدسهایی که در باب ریشه گرفتن برخی از باورها و آیینها و اسطورههای بومی، از فرهنگ مردم ساکن در هزارههای دوم پیش از میلاد و ادوار پیش از آن در این سرزمین، زده می شود، راهی جز رجوع به آثار باستانی وجود ندارد. تصاویر و نقوش و دیگر یادمانهای باستانشناختی را باید منابع اصلی برای کسب آگاهی درباره دین و فرهنگ مردم در آن اعصار دانست. تا هنگامی که نوشتههایی از زیر خاک به درآید و از آن منابع مکتوب گواهیهایی در توضیح باورهای دینی و اساطیر این جامعه یافت شود، ناگزیر به همین میزان آگاهی از روی اشیای باستانی و به تبع آنها رجوع به افسانه های زنده و آداب و رسوم و دیگر پدیدههای فرهنگی باید اکتفا کرد. در همهی این مراحل، سنجش و مقایسه راه نهایی و اصلی برای رسیدن به نتیجه و حدس قابل بحثی است که خود باز همواره می تواند مورد بحث و جدل بسیار قرار گیرد.
باید یادآور شویم که مهمترین موضوعات منعکس شده بر روی ظروف سنگ صابونیِ در دسترس عبارتاند از: نقش مکرر مار و عقرب و عقرب/انسان، تصویر نماهای معماری، صحنههای نبرد حیوانات گربهسان با مارهای عظیمالجثه، نبرد شیرها و پلنگها با گاوهای تنومندِ کوهاندار، نبرد گاو/انسان با حیوانات درنده، تصویر بز کوهی و درخت که به اعتقاد باستان شناسان، درخت زندگی است. همچنین نقش پر کاربرد جنگ بین عقاب و مارها که قابل توجه مینماید. اما تصویر برخی حیوانات که در تمدنهای دیگر کم و بیش یافت می شود، مانند: اسب، فیل، شتر، پرندگان دریایی و غیره، در اینجا دیده نمی شود، و نیز حیوانات مصور شده در این آثار (مانند عقرب و مار)، با این کثرت در آثار تمدنهای دیگر یافت نمی شود. از این روی، این مسائل شُبهاتی را به همراه میآورد، از جمله؛ ارتباط و یا عدم ارتباط فرهنگی و اقتصادی با دیگر تمدنهای همجوار مثل هند و بینالنهرین.
پیرو این مباحث، به نکاتی کلیدی و مهم بر میخوریم که شاید یافتن جوابی برای آنها، ما را در تکامل انطباق و یا عدم انطباق نقوشِ آثار با افسانه های بومیِ منطقه، مدد رساند؛ (لازم به تذکر است که گسترهی بحث راجع به آثار و نقوش روی آنها، دربرگیرندهی آثار مکشوفه از محدوده هلیلرود، تا این زمان است که در موزهها و مکانهای فرهنگی کشور موجود است.)
فرم در حال بارگذاری ...