جمله معروف « انسان درون روایت زندگی میكند » تاکید بر فراگیری روایت را نشان میدهد و تاكیدی است بر این نكته كه در زندگی روزمره با انواع روایتها روبروییم. از سوی دیگر، بله، این سخن درست است كه بشر همیشه خودش، چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی، موضوع روایت بوده است. روایت با تاریخ بشر آغاز می شود. تا زمانی که ÷انسانی برای زیستن وجود دارد، روایت هم است. در سرتاسر تاریخ نمیتوان مردمانی را یافت که بدون روایت باشند. روایتهای بیشماری در دنیا وجود دارد. هرکس در هر مرتبه، منطقه و موقعیت روایت خودش را دارد. اصولا انسانها از شنیدن و روایت کردن برای یکدیگر لذت خواهند برد. حکایتها و داستانها، افسانهها و اسطورههایی که در گذشته برایمان نقل کرده اند، با خاطرات کودکی و باورهای زندگیمان عجین شده است و این، میراثی گرانبها از پدرانمان میباشد که تا ابد در ذهنمان حک شده است. شاید همه نداند که چگونه خوب روایت کنند ولی همه میدانند که چگونه روایت کنند علاوه بر این همه روایت را از غیر روایت تشخیص می دهند و به راحتی میدانند که چه چیز روایت است و چه چیز روایت نیست (پرینس، 1389: 5 )
روایتها، شرح زندگیهای زیسته یا نازیسته بشر است؛ زندگیهای نازیستهای كه البته محتملند؛ یعنی بالقوه امكان تحقق آنها در گذشته، اكنون یا آینده وجود دارد. به نظر میرسد، نخستین برخورد و رویارویی ما با روایت از همین میل به تجربه زندگیهای دیگر یا آنطور كه امروزه مطرح است، امكان زیستن در جهانهای موازی سرچشمه میگیرد. در حین خواندن روایت، بهطور موقت به زندگی دیگران، همان شخصیتهای قصه، وارد میشویم. این ورود در وهله نخست، از سر كنجكاوی است كه ظاهرا از نیروهای غریزی در وجود بشر است که بعدا به مسائلی همچون دانشاندوزی و كسب تجربه یا فقط حظ و لذت زیباییشناختی میرسیم.
1-1 طرح مساله
روایت ضرورتا باید کسی را داشته باشد تا متن را ارائه کند مولف، قصهی داستان را روایت کند راوی، در جهان داستان زندگی کند، غمها و شادیهای آن را به جان بخرد شخصیت، گوش دهد، تماشا کند و دلش بخواهد تا داستان ادامه پیدا کند تماشاگر. این عناصر جزء لاینفک روایت در تمام دورانها و مشترک بین همه ملتها است و عدم وجود یکی از آنها باعث می شود تا روایتی وجود نداشته نباشد.
آدمی هرقدر به لحاظ عقلانی رشد می کند در جستجوی ساختارهای منسجمتری از روایت میباشد تا جهان را به مثابه یک نظام علت و معلولی از وقایع توصیف کند. امروزه جایگاه روایت در هنر هفتم به دو دریافت مهم درک انسان از واقعیت باز میگردد: عامل عقلانی و بینش شهودی.
تاثیر عامل عقلانی را میتوان در الگوها و ویژگیهای داستانی که در روایت تکرار میشوند، شخصیتهای نیک و بد، وقایع پیش بینی نشده
و مضامین عینی و روزمره دید. اما بینش شهودی با عامل عقلانی بشر، برای تثبیت یک ساختار منطقی، در جهت توجیه وقایع جهان سازگار نیست بلکه مجموعهایی از اندیشههایی به ظاهر منفرد و جداست که هر لحظه به شکلی خاص متجلی می شود و از منبع بی پایان تخیل سیراب می شود. براساس همین تفکر، روایت، در طول تاریخ، پیشرفت شایان توجهی کرد و در بسیاری از کشورها شمار زیادی از تحلیل گران و نظریهپردازان را به خود جلب کرده است.
در این پایان نامه با توجه به عامل عقلانی، روایت در فیلمهای مستند دهه هشتاد ایران بررسی خواهد شد. برای هر روایتی، ویژگیهایی در نظر گرفته شده است که اگر آن ویژگیها در آن فیلم وجود داشته باشد، میتوانیم روایت مورد نظر را به آن فیلم اطلاق کنیم. مثلا شخصی مانند دیوید بوردول که معتقد است: هر نظریهایی تنها در صورتی کار آمد است که، از وحدت درونی و وسعت نظر تجربی و قوه تمیز تحول تاریخی برخوردار باشد، برای فیلم داستانی چهار شیوه روایت را بر میشمارد و ویژگیهایی برای هر یک تعیین می کند. مثلا در روایت کلاسیک خبری از سست شدن پیوند میان علت و معلول و فواصل دائمی در پایان فیلم نیست، اما در روایت سینمای هنری این عامل یکی از ویژگیهای اصلی روایت سینمای هنری به شمار میآید. در روایت سینمای مبتنی بر مادهگرایی تاریخی شوروی به رغم آن که به خاطر استفادهی بسیار از مونتاژ، انقطاع و گسیختگی در اثر پدید میآید، روایت اغلب آشکار است و در سطح مفاهیم علت و معلولی، بندرت ابهام پدید میآورد. در روایت پارامتری الگوپردازی سبکی فیلم را زمانی میتوان از پیرنگ جدا فرض کرد که آن را بتوان با توسل به انگیرشی صرفا هنری توجیه کرد در این صورت سبک را باید عنصری به حساب آوریم که حضورش برای نفس وجود خودش است و هدف فیلم نیز آن است که سبک را آشکارا و محسوس گرداند.
البته در فصول بعد، هریک از این شیوه ها را به تفصیل توضیح خواهم داد و در این راستا برخی نظریاتی که دیگر نظریهپردازان ارائه کردند را به اختصار شرح میدهم.
فیلم مستند همچون فیلم داستانی از عنصری ساختاری به نام روایت بهره میگیرد. اساسا نظریه هایی که درباره روایت در سینما و ادبیات مورد بررسی قرار میگیرد، در خصوص سینمای مستند هم کاربرد دارد. به نظر میرسد که در سینمای مستند دهه هشتاد ایران تحولات زیباشناسی صورت گرفته است، که منجر به تغییراتی در فیلمسازی مستند شده است. دوربین سیار، گفتگوهای فیالبداهه، رویارویی خودمانی، غیر رسمی و غافلگیر کننده با موضوع- موانعی بین فیلم ساز، موضوع و مخاطب را از بین برده و ثبت واقعیت، نه تحریف آن، حین رویداد و نه آنچه در گذشته روی داده است را در فیلم مستند بیش از پیش مورد توجه قرار داده است.
در ایران به غیر از زیباشناسی مستند دو عامل بیرونی و درونی تاثیر گذار بوده است. عوامل بیرونی نظیر: تغییر ابزار فنی و ظهور پدیده دیجیتال در فرایند مستندسازی، به ویژه در حوزه تدوین و تصویر و عوامل درونی نظیر تغیر ذائقه مستندساز ایرانی و رسیدن به شیوه های بیان جدید.
این پایان نامه مدعی است و میکوشد این فرضیه را اثبات کند که زیباشناسی مستند دهه هشتاد ایران پدیدهایی کاملا منحصر به فرد میباشد. برای اثبات این ادعا از متغیر مهمی چون روایت بهره گرفته می شود. به عبارت دیگر با بررسی تغییرات در روایت سینمای مستند ایران، نظیر تغییر در فرایند اطلاعرسانی از خطی به مارپیچی و استفاده از خطوط روایی متقاطع، ویژگیهای زیباشناسی این دهه از سینمای مستند ایران را بررسی خواهد شد.
1-2 اهمیت و ضرورت تحقیق
مستندهای ایرانی که همواره عوامل داخلی و خارجی بسیاری در فرم و محتوای درونیشان تاثیرگذار بوده است. در یکی دو دهه اخیر بیش از همه دورانها متاثر از تکنولوژی بوده است. این دوران که از اوائل دهه هشتاد آغاز شد را باید “دوران مستند سازی دیجیتال نامید”. مشخصهی این دوران رو آوردن به سیستم ویدئویی ” دیجیتال ” است. به خاطر ارزان بودن نسبی فیلمسازی در این قطع، فیلم سازان نیاز چندانی به حمایت نهادهای دولتی نداشتند و اکثرا، فیلمهای خود را با بودجه شخصی و بدون نظارت دولتی میساختند، پس فیلمها شخصیتر، رئالیستیتر و البته شتابزدهتر ساخته شدند و تغییراتی اساسی در روایت سینمای مستند این دوره پدید آمد که با دوره های گذشته به کلی اختلاف داشت. اما یکی از نکات منفی این دهه این بود که مستندسازان این دوره به محض اینکه طرحی به ذهنشان میرسید و برایشان جذاب بود، بلافاصله دوربینشان را بر میداشتند و شروع به فیلم برداری میکردند و مانند سابق آنها موظف نبودند درباره طرح فیلمهای خود فکر کنند، آن را در ذهن خود مورد ارزیابی قرار دهند و تلاش کنند آن را به سطحی بالاتر ارتقا دهند، تا آن حد که مستندساز بدون داشتن طرح سر صحنه فیلمبردای حاضر میشد. این موضوعی معایب و محاسنی در روایت فیلمهای مستند این دوره ایجاد کرد که قابل بررسی و تامل میباشد. پایان نامه نگارنده درصدد است تا این اختلاف روایی را شرح دهد و در قالب نظریه های روایی دیوید بوردول(روایت کلاسیک، روایت سینمای هنری، روایت مبتنی بر مادهگرایی تاریخی و روایت پارامتریک) چند فیلم مستند این دهه را که شاخصتر و شناخته شدهتر نسبت به بقیه هستند را در این شیوه های روایی توضیح دهد.
فرم در حال بارگذاری ...