:
در این فصل ابتدا به بیان مسئله مورد بررسی در پژوهش پرداخته وسپس اهمیت موضوع شرح داده خواهد شد. پس از آن هدف از انجام پژوهش ذکر می گردد و محقق سوالاتی را که در طول فرایند تحقیق در جستجوی پاسخی برای آنهاست مطرح می نماید.در ادامه فرضیات تحقیق ذکر می گردد.سپس محقق مدلی تحلیلی از پژوهش ارائه نموده وپس از آن به متغیرهای تحقیق و تعاریف نظری و عملیاتی می پردازد.در پایان نیز به طرح پژوهش و روش های تجزیه و تحلیل داده ها پرداخته و مدلی از فرایند پژوهش ارائه می شود.
1-1)بیان مسئله:
شناخت فعالیت های دانشی سازمان ها گامی در راستای نیل به مهندسی ارزش منابع و دارایی های سازمان است. توجه به منابع و شناخت دارایی های دانشی سازمان، توانمندی بهره گیری از فرصت های آتی و گذر موفق از تنگناها و ارتقای مهارت رویارویی با تهدیدها و تبدیل آنها را به فرصت ارتقا می بخشد(حمیدی زاده،17:1386).
مدیریت دانش رویکردی یکپارچه به شناسایی،کسب و استخراج،بازیابی،ارزیابی،تسهیم و خلق کلیه منابع دانش سازمان است به گونه ای که سازمان را در جهت دستیابی به اهداف سازمانی کمک نماید.هدف مدیریت دانش برقراری ارتباط بین خبرگان و افراد مجرب سازمان با افرادی است که نیاز به دانش خاصی دارند.ایجاد چنین ارتباطی به کمک فرایندها و ابزارهای مدیریت دانش تسهیل می گردد.موفقیت در زمینه مدیریت دانش نیازمند ایجاد یک محیط جدید کاری می باشد که دانش و تجربه بتوانند به راحتی تسهیم شوند(نظافتی و دیگران،1:1385).
عدم بهره گیری از مدیریت دانش درسازمان مشکلات و زیان هایی را به همراه خواهد داشت.سازمانی که از مدیریت دانش بهره نمی گیرد نشانه های ابداع و ابتکار در آن ظاهر نخواهد شد.همچنین بخش عظیمی از دانشی که در محیط خارجی سازمان وجود دارد مورد غفلت قرار می گیرد.دانش محور نمودن سازمان مستلزم استفاده از نیروهای دانشگر در سازمان است که در صورت نبود مدیریت دانش در سازمان نیازی به جذب و بکارگیری نیروهای دانشگر احساس نمی شود.لذا بسیاری از فرصت های موجود یا مورد بهره برداری قرار نمی گیرد و یا استفاده محدودی از آن به عمل می آید.همچنین در چنین شرایطی مدیریت سیستم های اطلاعاتی بی معناست و اطلاعات موجود در سازمان احتکار شده و یا زمینه را برای سوء استفاده افراد سودجو فراهم می نماید(راهرو خواجه،1:1388).
درمقابل از جمله دستاوردهای مدیریت دانش افزایش بهره وری،تسریع در یادگیری ،اتخاذ تصمیمات بهتر و سریع تر،افزایش توانایی برای توسعه،تقویت نوآوری و ایجاد انگیزه برای کارکنان است.در سازمان برخوردار از مدیریت دانش نیازهای سیستم به دقت شناسایی می شود،چهره ارائه شده از سازمان بهبود یافته و همواره تکامل می یابد.دستیابی به دانش مناسب توسط اجزاء گوناگون سازمان ممکن می شود.دوباره کاری ها و اشتباهات در سازمان به حداقل می رسد.هزینه های طراحی و توسعه کاهش می یابد.زمان مورد نیاز برای پروژه های توسعه محصولات جدید کاهش می یابد.عملکرد سازمان به صورت یکپارچه درامده وتوان تحلیل بازار و قدرت رقابتی سازمان افزایش می یابد.توانایی تصمیم گیری در سطوح مختلف سازمان بهبود یافته ،سازمان به سازمانی هوشمند و یادگیرنده تبدیل می شود و سازمان به معماری و استانداردهای مناسب مجهز خواهد شد(رجبلو و دیگران،1388)
امروزه مدیریت دانش به یک ضرورت انکارناپذیر تبدیل شده است. مدیریت دانش به عنوان بخشی ضروری و اساسی در موفقیت سازمان ،دامنه گسترده ای از ایده های سازمانی شامل نوآوری های راهبردی،اقتصادی،رفتاری و مدیریتی را در بر می گیرد. به طوری که سازمان ها برای رقابت و حفظ بقا بدون مدیریت دانش تقریبا منفعل هستند.موفقیت سازمان ها بیشتر از آنکه به دارایی های فیزیکی آنها منوط باشد، به بهره گیری از دارایی های دانشی،سرمایه های فکری و توانمندی های خلاقانه و سیستمی وابسته است.عقیده براین است که در شکوفا ساختن محیط دانشی ،افراد و سازمان ها در تولید و گسترش سرمایه های فکری منبع مهم مزیت های رقابتی شناخته می شوند(حمیدی زاده،23:1386).اما برای برخورداری از منابع سازمانی ابتدا باید موانع موجود در مسیر دانش محور شدن سازمان را شناسایی و در راستای تعدیل آنها گام برداشت تا سازمان بتواند از مزایای مدیریت دانش بهره مند شود.
حال این مساله مطرح می شود که چه موانعی بر سر راه ورود،پیاده سازی و بکارگیری مدیریت دانش درمجموعه بانک های خصوصی و دولتی شهرستان بجنورد وجود دارد که مانع برخوداری آنها از مزایای مدیریت دانش می شود؟
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فصل اوّل :
کلّیات
1-1-مقدّمه
همواره توسعه و رشد علمی مقدّمه و نوید بخش شکوفایی تمدّنها و جوامع بوده است. یکی از مهمترین رمزهای ظهور و شکوفایی هر تمدّنی، ضرورت تعلیم و تعلّم و توسعه علمی است. با نگاهی به تمدّن اسلامی در سدههای میانه و تمدّن غرب امروز به این نکته میتوانیم پیببریم. در مقابل ضعف علمی یکی از مهمترین دلایل ناتوانی جوامع در عرصه های مختلف داخلی و خارجی میباشد و تا این ضعف جبران نشود امیدی بر حلّ مشکلات نخواهد بود. در این راستا در برخی از شاخههای علمی مانند علوم دقیقه – ریاضیات، شیمی، فیزیک، پزشکی، شاخههای مختلف مهندسی و… – میتوان دست به کپیبرداری زده و با به خدمت گرفتن دستاوردهای علمی دیگران بر ضعف علمی در این ابعاد غلبه کرد. امّا در حوزه علومانسانی مسأله به گونه دیگری است. ویژگی خاص علومانسانی ایجاب می کند که این علوم را در بستر زمانی، مکانی و اندیشهای خود مورد بررسی قرار دهیم. کپیبرداری نابجا و استفادهی این علوم در شرایط زمانی، مکانی و اندیشهای دیگر، نه تنها نمی تواند مشکلی را بر طرفکند حتّی باعث ایجاد بحرانها و مشکلات گوناگون بیشتری نیز میشود.
در این میان رشتهای مانند علوم سیاسی به عنوان « مجموعه ای از آگاهیهای اجتماعی که وظیفهی آن شناخت منظم اصول و قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی در داخل یک کشور، و روابط دولتها در عرصه بین المللی است.» ( عالم، 1379: 31 ) اهمیّت ویژهای دارد. بسیاری از نظریات و مفاهیم علوم سیاسی در بستر زمانی بعد از رنسانس، در حوزه اروپای غربی و در غالب پارادایم اومانیسم و لیبرالیسم مطرح شده است. استفاده آن در شرایط زمانی، مکانی و اندیشهای دیگر آثاری به مراتب مخربتر از سایر شاخههای علومانسانی دارد. تغییر هویّت و ماهیّت سیاسی –اجتماعی یک جامعه و نظام سیاسی حاکم بر آن که حتّی می تواند مقدّمهای بر تغییر عقاید و باورهای یک جامعه شود از مهمترین آثار آن است.
در این میان جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور اسلامی که داعیهدار برقراری نظام سیاسی مبتنی بر اسلام است نمی تواند از نظریات و مفاهیم مطرح در علوم سیاسیای استفادهکند که کمترین سنخیتی با افکار و اندیشه های اسلامی داشته و در بستر دیگری رشد نموده اند. استفاده از چنین اندیشههایی خطر تغییر هویّت و ماهیّت نظام سیاسی واجتماعی کشور اسلامی ایران را به دنبالخواهد داشت. اینجاست که بحث لزوم جنبش نرمافزاری و تولید علم مطرح شده و به فرمودهی مقام معظّم رهبری حیات و ممات نظام جمهوری اسلامی به این امر بسته است.
چنانچه جامعه علمی و نخبگان ما در حوزه علوم سیاسی به سمت جنبش نرمافزاری و تولید علم حرکت نکرده و اقدام به بومیسازی آن نکنند باید منتظر چنین عواقبی بود.
2-1-طرح مسأله
علوم سیاسی از آن دست رشتههایی است که نقش بسیار مهمی در شناخت و مدیریت جوامعانسانی دارد. هماره تغییر و تطورهایی که در
این رشته رخ میداده سرمنشأ حرکتهای بزرگ در تاریخ بوده است. در واقع به نوعی میتوان علوم سیاسی را علم درمان دردهای یک جامعه دانست. نکتهای که در اینجا مهم به نظر میرسد این است که این علم به شدّت متأثر از متن فلسفی، اجتماعی، فرهنگی و حتّی اخلاقیای است که در آن شکل میگیرد و مبتنی بر همان متن به ارائه راهکار می پردازد. بنابراین بین علوم سیاسی و آن جامعهای که این علم در آن شکل گرفته است ارتباط عمیقی وجود دارد. امروزه اکثر نظریاتی که در حوزه علوم سیاسی مطرح است متأثر از فضای بعد از رنسانس و عصر روشنگری است. فضایی که مفاهیمی چون اومانیسم و سکولاریسم در رأس مفاهیم آن قرار دارند. بنابراین به نظر میرسد این علوم در جامعه ما که از لحاظ دیدگاه فلسفی، اجتماعی، فرهنگی و بالاخص اخلاقی با غرب جدید متفاوت است چندان کارایی نداشته باشد و تجربهی 30 سال پس از انقلاب و ضعف و رخوتی که در علوم سیاسی در دانشگاههای ما در این دوران شاهدش بودیم سندی بر این مدعاست. گویی که این علوم بیگانه با جامعه ما هستند و این یک واقعیّت است. این علوم به هیچوجه متناسب با مؤلفه های فکری، فلسفی، فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی ما نبوده است. تأکید و اصرار بر استفاده از این علوم که بسیاری از نظریات و مفاهیم آن در بستر زمانی بعد از رنسانس، در حوزه اروپای غربی و در غالب پارادایم اومانیسم و لیبرالیسم مطرح شده است ممکن است آثار مخربی در جامعه برجای بگذارد.
بنابراین بازنگری در علوم سیاسی موجود، امری ضروری به نظر میرسد و این امر بطور منطقی و دقیق شکل نمیگیرد مگر با جنبش نرمافزاری و تولید علم در علوم سیاسی. با تولید علم در علوم سیاسی است که میتوان امید به شکل گیری و تدوین علوم سیاسیای داشت که مبتنی بر مؤلفه های فکری، فلسفی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی باشد تا از این طریق بتواند آن کارایی لازم و مفید در راستای درمان دردهای کشور را داشته باشد.
3-1-سؤال اصلی پژوهش
سؤال محوری که در این پژوهش به دنبال پاسخ دادن به آن هستیم این است که مبانی و اصول جنبش نرمافزاری و تولید علم در علوم سیاسی چیست؟ به تعبیر دیگر برای تولید علم در علوم سیاسی چه مقدّماتی لازم است و اصول انجام این کار بر چه چیزهایی بنا شده است؟ توجّه شود که ما در این پایان نامه به دنبال تولید علم در علوم سیاسی نیستیم. یعنی قرار نیست نظریهای جدید در علوم سیاسی ارائه کنیم. بلکه میخواهیم راههای تحقق چنین امری را تبیین کنیم.
4-1- روششناسی پژوهش
ما در این پایان نامه سعی بر آن داریم تا ابتدا با ارائه تعریفی روشن از تولید علم، مبانی و اصول آن را در علوم سیاسی مطرح نماییم. لازم است به این نکته اشاره شود که ما در این پایان نامه قصد تولید علم در علوم سیاسی را نداریم. بلکه میخواهیم به مقدّمات و مبانی چنین حرکتی در علوم سیاسی اشاره کنیم. لازمهی تبیین مبانی تولید علم در علوم سیاسی، داشتن نگاهی کلاننگر است. یعنی باید ابتدا از زاویهی مفهوم علم و سپس علومانسانی وارد بحث علوم سیاسی شد. بسیاری از مؤلفه ها و مبانیای که در باب تولید علم در علوم سیاسی مطرح است ابتدا باید در چهارچوب مفهوم علم و علومانسانی تبیین شود. ابتدا باید بسیاری از مبانی و مؤلفه ها در علم و علومانسانی تغییرکند، سپس وارد بحث علوم سیاسی شویم. از همین رو در این پایان نامه نگاه از بالا به پایین، سیر از علم به علومانسانی و از علومانسانی به علوم سیاسی است. « فلسفهی علوم سیاسی زیرمجموعهای از فلسفهی علوم اجتماعی، و فلسفهی علوم اجتماعی زیرمجموعهای از فلسفهی علم به شمار میرود. پس پژوهش از فلسفهی علم به سمت فلسفهی علوم اجتماعی و سپس فلسفهی علوم سیاسی، حركت از کلّی به جزئی است» (حقیقت، 1382: 162)
نوع نگاه ما در این پایان نامه مبتنی بر فلسفهی علم است. در همین راستا ما مبانی تولید علم در علوم سیاسی را از سه منظر هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی که خود بخشی از فلسفهی علم است، تبیین میکنیم. این سه مفهوم رابطه مسقیمی با هم داشته و بترتیب هر کدام تعیین کننده دیگری میباشد. این سه حوزه هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی ابتدا در چهارچوب علم، سپس علومانسانی و در نهایت علوم سیاسی مطرح می شود. سعی شده در این سه حوزه مبتنی بر پاردایم اسلامی عمل شود. یعنی تفکر اسلامی در این موارد اساس کار ما قرار می گیرد.
البتّه نباید از این نکته غافل شد که یکی از پایه های تبیین مبانی و اصول جنبش تولید علم حرکت در بستر فسلفهی علم و مبتنی بر مؤلفه های آن است. جنبه مهم دیگری که باید مبانی و اصول جنبش نرمافزاری و تولید علم بر اساس آنها شکل بگیرد جامعه شناسی علم است. یعنی بررسی مؤلفه های اجتماعی مؤثر بر تولید علم. این بخش از کار میتواند در قالب پایان نامه و پژوهش مستقلی توسط علاقهمندان به این حوزه مطالعاتی پیگیری شود، ولیکن در این پایان نامه سعی شده حداقل در قسمت ارائه راهکارها و پیشنهادات به برخی از مؤلفه های اجتماعی در تولید علم نیز توجه شود.
روش مورد استفاده در این پایان نامه مبنایی و تئوریک بوده و مطالعات کتابخانهای اساس کار جمع آوری داده ها میباشد.
نکتهای که لازم است در اینجا توضیح داده شود این است ما در حوزه فکری و فلسفی در این پایان نامه قرآن را مبنا و اساس کار خود قرار میدهیم. یعنی هر جا که بحث از اسلام و مبانی اسلام و معارف اسلامی میکنیم در واقع قرآن و حدیث را معیار قرار دادهایم.
5-1- پیشینهی پژوهش
در زمینه شناخت مفهوم و معنای جنبش نرمافزاری و تولید علم آثار متعدّدی در قالب کتاب و مجموعه مقالات سمینارها منتشر شده که از آن جمله میتوان به « منشور آزاداندیشی و تولید علم » تهیه شده در دبیر خانهی نهضت آزاداندیشی و تولید علم، « تحلیل گفتمانی جنبش نرمافزاری و تولید علم در کشور » اثر دکتر حسن فیروزآبادی، « تولید علم و فناوریها ( اصول و راهبردها) » اثر حسین عصاریاننژاد اشاره کرد. در باب تولید علم در علومانسانی نیز میتوان به « جایگاه علومانسانی در تولید علم » اثر علی شریعتمداری اشاره کرد.
……………… 93
عنوان صفحه
5-2 اهداف آموزش: 94
5-3 تحول فرهنگی از راه آموزش به عنوان مهم ترین راهکار افزایش مشارکت سیاسی زنان پس از انقلاب: 94
5-4 تأثیر نهاد مدرسه در فرایند جامعه پذیری سیاسی: 99
5-5 تأثیر پدیده جهانی شدن بر فرهنگ سیاسی: 101
5-6 برابری جنسیتی: 102
5-7 مهندسی فرهنگی: 103
5-8 ارتقای وزن اجتماعی زنان: 105
5-9 بهینه سازی نهادهای رسمی ویژه زنان: 106
5-10 تحولات ساختاری در سیاستهای فرهنگی و مشارکت سیاسی زنان: 107
5-11 طرح توان مند سازی زنان: 107
5-11-1 توان مند سازی اقتصادی: 109
5-11-2 توان مند سازی فرهنگی: 110
5-12 طرح پیشنهادی منشور اصول مشارکت سیاسی – اجتماعی زنان: 110
5- 13زنان و سیاستهای کلان تقویت مشارکت سیاسی آنان: 112
5-14 زنان و اصول راهبردی تقویت مشارکت سیاسی آنان: 112
نتیجه گیری………………………………………………………………………………………………………………………………………..116
نتیجه گیری و تحلیل نهایی………………………………………………………………………………………………………………118
منابع و مأخذ……………………………………………………………………………………………………………………………………….123
انسان موجودی اجتماعی است و براساس طبع اجتماعی خویش به اجتماع روی آورده است. زندگی اجتماعی نیز در طول تاریخ همواره بر پایه مساعدت و مشارکت استوار بوده است. بنابراین، مشارکت از دیرباز با زندگی انسان پیوند داشته است. مشارکت در زندگی بدان اندازه
اهمیت دارد که ارسطو آن را محور “زندگی سیاسی” قرار داد و شهروند را کسی دانست که از حق مشارکت در امور قضایی و شورائی برخوردار است(اسکاف،460:1975). بر اساس دیدگاه ارسطو، مشارکت حق همه شهروندان است. بر همین اساس، چاره مؤثر همه مسایل محلی، ملی و بین المللی در حول یک محور برابر و آن هم تنها از طریق احقاق حق مشارکت در تمامی فرایندهای تصمیم گیری امکان پذیر میباشد(طایفی،61:1373 -60).
مفهوم مشارکت سیاسی، پدیدهای جدید و به دولت- ملتهای مدرن تعلق دارد. این مفهوم، بعد از معاهده وستفالی وارد حوزه فرهنگ و جامعه شناسی سیاسی شده و امروزه به عنوان یکی از مهم ترین مؤلفه های مشروعیت هر نظام سیاسی محسوب میگردد(افتخاری،260:1380). بسیاری از پژوهشگران، درباره اهمیت مشارکت سیاسی به مثابه یک عامل اساسی در تضمین سلامت دموکراسیهای مدرن اظهار نظر کردهاند. هلسیوم، مشارکت سیاسی را شرکت کردن یا درگیر شدن فرد در فعالیتهای سیاسی میداند و رأی دادن در انتخابات را نمونه بارز مشارکت سیاسی به شمار می آورد(هلسیوم،182:2002). به نظر راش، مشارکت سیاسی درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی، از عدم درگیری تا داشتن مقام رسمی است(راش، 123:1377).
مشارکت سیاسی، یکی از شاخصههای بسیار مهم توسعه سیاسی محسوب میشود. همچنین با مفهوم فرهنگ سیاسی ارتباط تنگاتنگی دارد چرا که افراد در بستر فرهنگ سیاسی که از طریق جامعه پذیری سیاسی برای آنان درونی شده است وارد فعالیتهای سیاسی میشوند. در فرایند مشارکت سیاسی، عوامل گوناگونی چون سن، جنس، مذهب، موقعیت اجتماعی، انگیزه سیاسی و تحرک اجتماعی تأثیر دارند اما عواملی نیز ممکن است مانع مشارکت سیاسی شوند. ازجمله: عدم پاسخگویی مسئولین حکومتی، نداشتن آزادی در حقوق مدنی، کنترل مطبوعات، استفاده از پلیس علنی و سرکوب جنبشها و احزاب سیاسی(صبوری،142:1384).
با توجه به مطالب ذکر شده، باید اذعان شود که گرچه مشارکت در امور سیاسی برای اولین بار حدود دویست سال پیش از طریق حق انتخاب، صرفاً برای مردان، رواج یافت؛ لیکن مشارکت زنان در سیاست در مقایسه با مردان به گونهای متفاوت بوده است زیرا زنان با تأخیری صد ساله به حق رأی و مشارکت در سیاست دست یافتند. در گذشته به لحاظ عدم نیاز به مهارت، مشارکت سیاسی زنان نیاز به آموزش و کسب تخصص نداشت لیکن با شروع انقلاب صنعتی عرصه فعالیت زنان نیز دگرگون شد.
امروزه با وقوع تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی در جوامع و با توجه به رشد و توسعه سیاسی- اجتماعی، گسترش آموزش و پرورش و وسایل ارتباط جمعی نحوه و میزان فعالیت زنان در ابعاد مختلف تحول یافته است اما با این وجود، آنچه بدیهی می نماید این است که کماکان درصد مشارکت سیاسی زنان در امور سیاسی و اجتماعی کمتر از مردان است.
آنچه در پژوهش حاضر از اهمیت برخوردار است، بحث راجع به جایگاه و نقش زنان در عرصه سیاست میباشد. با توجه به این که زنان نیز به عنوان نیمی از آحاد جامعه، منشأ راهگشائی ملی هستند که ایدهها و تدابیر فکری آنها میتواند موجب بالا رفتن کیفیت زندگی عموم شود و از آن جایی که این قشر اجتماعی از حساس ترین اقشار جامعه محسوب میگردند لذا بررسی زمینه حضور زنان در عرصه سیاست و اجتماع ضروری می نماید. همچنین لازم به ذکر است که بررسی مشارکت سیاسی تمامیشهروندان اعم از زن و مرد، در هر جامعهای در بستری از فرهنگ سیاسی حاکم بر آن امکان پذیر میباشد.
در خصوص کشور ایران، مدعای پژوهش حاضر بر این است که مشارکت سیاسی زنان در ایران بعد از انقلاب با فراهم شدن زمینههای شکل گیری فرهنگ سیاسی مشارکتی رو به فزونی بوده است؛ چرا که در ایران قبل از انقلاب، به دلیل ساختار سنتی قدرت، فرهنگ سیاسی از نوع محدود- تبعی بوده و شاه بیشتر حرکتهای اصلاحی در زمینه توسعه سیاسی را سرکوب میکرد.
علی رغم مطالب ذکر شده، باید اذعان شود، هر چند وقوع انقلاب اسلامی ایران منجر به افزایش آگاهی سیاسی و متحول کردن فرهنگ سیاسی گشته لذا از آن جایی که جامعه ایران بعد از انقلاب در یک مرحله گذار به سر میبرد (گذار از جامعه سنتی به جامعه متجدد)، فرهنگ سیاسی حاکم بر آن نیز به تبعیت از این مرحله گذار میان دو شکل متضاد فرهنگ سیاسی تبعی و فرهنگ سیاسی مشارکتی واقع شده است. بنا به همین مسأله، میتوان مهم ترین چالش فرا روی مشارکت سیاسی زنان را در فرهنگ سیاسی همین دوران بررسی کرد؛ چرا که برجا ماندن برخی از مؤلفههای فرهنگ سیاسی تبعی دوران قبل از انقلاب مانند فرهنگ آمریت، عدم تساهل و سعه صدر، خشونت، توهم توطئه، سیاست گریزی، بی اعتمادی سیاسی در فضای شکل گرفته در ایران بعد از انقلاب، چالشهای عمدهای را برای مشارکت سیاسی زنان به وجود آورده است.
با توجه به مطالب فوق، جهت پشتوانه نظری این پژوهش که در چارچوب نظریه گابریل آلموند و سیدنی وربا به آن اشاره خواهد شد و با وجود مفروض گرفتن افزایش مشارکت سیاسی زنان در ایران بعد از انقلاب، به دنبال تبیین چالشهای ذکر شده پیش روی این قشر از جامعه در زمینه مشارکت سیاسی خواهیم بود. سپس سعی در ارائه عملی ترین راه کارها در خصوص رفع چالشها خواهیم داشت.
مهاجرت نخبگان در تاریخ معاصر ایران یک پدیده قابل توجه است؛ به طوری که در دوران جمهوری اسلامی ایران همواره سیر صعودی داشته و برای سیستم سیاسی حاکم بر جامعه ایران چالش های مختلفی ایجاد نموده است. نوشتار حاضر به دنبال پاسخ دو سوال اساسی است:1-مهاجرت نخبگان چه تاثیری بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران دارد؟2- مهم ترین عامل مهاجرت نخبگان از کشورهای توسعه نیافته به کشورهای توسعه یافته چیست؟در پاسخ به سوالات فوق دو فرضیه محوری مطرح شد:1-مهاجرت نخبگان می تواند زمینه ساز تضعیف امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران شود.2-ترکیب عوامل فشار در کشورهای توسعه نیافته با عوامل کشش در کشورهای توسعه یافته و پدیده جهانی شدن و فروریختن مرزها مهم ترین عامل مهاجرت نخبگان است. با توجه به این که تحقیق حاضر یک تحقیق کیفی است لذا روشی که با بهره گرفتن از آن بتوان فرضیه مذکور را آزمایش نمود توصیفی-تحلیلی است.
کلمات کلیدی: مهاجرت، نخبگان، امنیت، امنیت ملی، مهاجرت نخبگان، جمهوری اسلامی
-1 بیان مسأله
پدیده مهاجرت و ترک سرزمین بهصورت فردی یا گروهی همواره یکی از صورتهای بنیادین اجتماعات بشری بوده که ریشه آن را باید در روح جستجوگر، ذهن پرسشگر و طبع ناراضی و کنجکاو انسان دانست. اگرچه در بسیاری مواقع مهاجرتها ارادی و خودخواسته نبوده و ضرورتهای اقلیمی، سیاسی، اجتماعی و یا اقتصادی افراد را مجبور به گریز از مکان خود نموده است، اما حتی در این موارد نیز یافتن شرایط بهتر و امید به ارتقای شرایط زیست، محرک انسانها برای ترک سرزمین یا وطن خویش بوده است.
تاریخ زندگی اجتماعی ایرانیان نیز نشان از مهاجرتهای دستهجمعی، گروهی یا فردی دارد. از این رو چه از منظر ورود مهاجران به ایران و چه از وجه مهاجرتکنندگان، تغییر و تحولاتی را در ساختار اجتماعی ایران به وجود آورده است. اما یکی از مهمترین جلوههای مهاجرت که بهویژه در سده اخیر در ایران و جهان نمایان شده و مسائل و دشواریهای مهاجرت را دو چندان کرده است، مهاجرت نخبگان و به اصطلاح فرار مغزهاست.
فرار مغز ها از ایران سابقه ای بیش از 40 سال دارد و به دوران پیش از انقلاب باز می گردد .اما اکنون میزان فرار مغز ها از ایران به جایی
رسیده است که ایران را جزو سه کشور دارای بالا ترین میزان فرار مغز ها در جهان در آورده است. از هر 125 دانش آموز المپیادی ایران 90 نفر در دانشگاه های آمریکا تحصیل می کنند. از هر 96 دانشجوی اعزامی به خارج ، تنها 30 نفر به ایران باز می گردند. حدود 2 میلیون و 500 هزار ایرانی در خارج از کشور زندگی می کنند که 60 درصد آنها مقیم آمریکا هستند. همچنین 2000 نفر از استادان دانشگاه در امریکا ایرانی هستند و 5 هزار ایرانی در امریکا مدرک دکترا دارند. بر اساس آمارها، با سوادترین اقلیت ها در جامعه آمریکا ایرانیانند(ایروانی 1389، 63).
هر چند طی سالهای گذشته اقداماتی در جهت جلوگیری از مهاجرت نخبگان صورت گرفته ولی با این حال باید گفت که این اقدامات در حدی نیست که بتواند جواب گوی نخبگان و تامین کننده خواست ها و تقاضاهای آنان باشد . مهاجرت نخبگان در ابعاد مختلف روند توسعه و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را تضعیف می کند. این مهم باعث می شود تا کشور از شمار زیادی از بهترین سرمایه های خود محروم شود تا آن جا که تدریجاً برای اداره امور روزمره و مدیریت دولت و نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود نیز همچون دانشگاه ها و مراکز پژوهشی، دچار فقر و نا به سامانی و بحران خواهد شد. از سوی دیگر، مهاجرت نخبگان، زمینه ساز به هدر رفتن هزینه هایی است که صرف آموزش و تربیت نیروهای متخصص شده است و با خارج شدن آن ها، تمام این هزینه های هنگفت را با خود به کشور مقصد می برند. زمانی که کشور از وجود نخبگان بی بهره و یا کم بهره باشد، کشور در مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و … با بحران مواجه می شود. نتیجه این امر، تضعیف امنیت ملی در ابعاد مختلف است.
با توجه به اهمیت نقش نخبگان در تقویت امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، پژوهش حاضر به دنبال بررسی شناخت زوایای مختلف تاثیر مهاجرت نخبگان بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران است چون سرمایه انسانی و متخصص عامل اصلی پیشرفت هر جامعه است، مهاجرت نخبگان می تواند زمینه ساز تضعیف امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران می شود و روند توسعه را در ابعاد مختلف با چالش مواجه می سازد.
-1 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
نیروی انسانی و در راس آن نخبگان یکی از اساسی ترین شاخص های توسعه یافتگی کشورها از جمله جمهوری اسلامی ایران محسوب می شود. عامل نیروی انسانی متخصص و ماهر است که باعث پیشرفت سازمان ها یا کشورها و بهره وری بهینه از امکانات و منابع کشورها می شود زیرا نیروی مدیر و مدبر است که می تواند منابع دیگر (از قبیل منابع معدنی و زیرزمینی، منابع مالی، سرمایه ای و پولی، تجهیزات و ماشین آلات و ابزار تولید و اطلاعات) را به کار گیرد. با توجه به این که کشور ایران در شرایط حساس داخلی،منطقه ای و جهانی قرار گرفته است اگر نتواند زمینه های ماندن و استفاده از دانش نخبگان به عنوان مهم ترین بازوی توسعه را فراهم کند نمی تواند از گذرگاه پیچیده توسعه عبور کند. با توجه به این که امنیت بستر اصلی توسعه است لذا مهاجرت نخبگان و تأثیر آن بر امنیت ملی کشور به قدری واجد اهمیت است که انجام پژوهش و تحقیقات مختلف در این راستا می تواند واجد اهمیت و ضرورت فوری باشد.لذا انجام پژوهش حاضر از درجه اهمیت فراوانی برخوردار است.با توجه به شرایط خاص و تاریخی که کشور ما در آن قرار گرفته است پردازش نتایج این پژوهش و استفاده مسئولین ذی ربط از یافته های این پژوهش ضرورت انجام آن را در شرایط کنونی دو چندان می کند.
در دهکده نوین جهانی، زبان انگلیسی بیشک رایجترین زبانی است که بهطور گسترده برای اهداف گوناگون از جمله تجارت، جهانگردی، مراودات علمی، سیاسی و فرهنگی بهکار میرود.
درخصوص ضرورت یادگیری و تسلط بر زبان انگلیسی، همین بس که علویمقدم و خیرآبادی(1391) میگویند :
” کریستال[1](2003) معتقد است که زبان انگلیسی، زبان اول چهار میلیون گویشور و زبان دوم تقریباً همین تعداد گویشور در هفتاد وپنج کشور جهان است و تعداد فراگیران این زبان را بیش از یک میلیارد نفر برآورد میکند. حضور چشمگیر و نافذ زبان در عرصههای مختلف، ازجمله سیاست، اقتصاد، پزشکی، ورزش، رسانه و اینترنت در سده اخیر فزونی شتابندهای گرفتهاست. ” همچنین این زبان مهمترین و پرکاربردترین زبان در سطح اینترنت است و از همین روست که امروزه، بنابر گفته یونسکو، ندانستن زبان انگلیسی و کامپیوتر از نشانههای بیسوادی است.
با توجه به این واقعیت، برای برقراری ارتباط سازنده و آگاهانه با سایر جوامع و دستاوردهای بشری و تعامل مؤثر با جهان، توجه به آموزش مؤثر، اهمیتی روزافزون مییابد. آموزشی که در آن، توجه به بُعد ارتباطی زبان تقویت شود تا افرادی با مهارتهای ارتباطی و زبانی بالاتر برای زندگی در دهکده نوین جهانی پرورش یابند. لذا نظام آموزشی ما، نیازمند چنین نگاهی به آموزش زبان انگلیسی است.
نکته قابل توجه دیگر این است که، با توجه به شرایط کنونی کشورمان که دستاوردهای فراوانی برای تعامل در عرصههای مختلف بینالمللی در اختیار دارد، زبانهای خارجی بهعنوان رسانه و ابزار تعامل و تفاهم بینالمللی از اهمیت ویژهای برخوردار هستند، با در نظر گرفتن این مهم، نقش نظام رسمی تعلیم و تربیت کشور در آموزش تواناییهای کاربردی زبانهای خارجی به نسل آیندهساز ایران اسلامی برجسته می کند. در همین راستا، توجه به چند نکته ضروری است و آن اینکه تعامل مؤثر با جهان، بدون توجه به آموزش مؤثر میسر نمیباشد؛ و آموزش مؤثر ارتباط مستقیمی با کتب درسی دارد و کتب درسی ارتباط فشردهای با ارزیابی دارند. به بیانی روشنتر، این پژوهش بر آن است تا با ارزیابی کتاب درسی زبان انگلیسی پایه هفتم، از سویی، تصویری شفافتر از ویژگیهای آن هویدا گردد، و از سویی دیگر، ضرورت و اهمیت آن در آموزش مؤثر، مشخص گردد. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که نگارش چنین کتابی، که در سطح ملی مورد استفاده قرار گیرد آن هم بعد از بیست و هفت سال، کار آسانی نیست و قابل تقدیر است؛ اما این واقعیت نمیبایست مانع از نقد و بازبینی کتاب حاضر گردد؛ چرا که برای رسیدن به بهرهوری مطلوب در تألیف کتابهای درسی و افزایش کارآیی و اثربخشی آنها، لازم است کتابهای درسی مورد نقد و بررسی قرار گیرند، تا نقاط قوت تقویت و نقاط منفی برطرف گردد(رضی، 1388).و از آنجایی که اهداف اصلی هر کتابدرسی از طریق مفاهیم نهفته در محتوای آن تأمین میشود و مهمترین بخش نقد هر کتاب، ارزیابی محتوای آن است(همانجا)، نگارنده ارزیابی محتوا را از طریق نظرسنجی از دبیران انجام داده است. بیتردید نظرات دبیران، بهعنوان مجریان آموزشی که بهطور عینی و عملی با مسائل آموزش زبان درگیرند، بسیار ارزشمند خواهد بود؛ بههمین منظور و برای پیبردن به میزان موفقیت کتاب درسی جدید و میزان رضایتمندی دبیران زبان از کتاب مذکور، در پژوهش حاضر، نظرات دبیران از طریق پرسشنامهای مبتنی بر الگوی تاملینسون[2](2003)جمع آوری و برای ارزیابی کتاب استفادهشدهاست. امید است نتایج و یافتههای این تحقیق برای مجریان آموزشی، طراحان برنامه درسی، برنامهریزان و مؤلفان محتوای آموزشی مفید واقع شود.
1-2. بیان مسئله
همانطورکه پیشتر بدان اشاره شد، درطی چند دهه اخیر، گسترش زبان انگلیسی در عرصه بینالمللی رشد شتابندهای بهخود گرفتهاست. آنگونه که، در قرن حاضر، یادگیری و تسلط بر زبان انگلیسی آنهم بهصورت کاربردی، ضرورتی انکارناپذیر برای همه و بهویژه دانشآموزان و دانشجویان است تا بتوانند نیازها و رویاهای شخصی، تحصیلی و شغلی خود را محقق سازند. اما سؤالی که در اینجا مجال طرح مییابد این است که برای نیل به این مقصود چه باید کرد؟
ارزیابی کتب درسی در ادوار مختلف، به روشهای متنوع و دلایل گوناگون مورد توجه پژوهشگران بوده وبه آن پرداخته شدهاست. تأمل در این آثار و پژوهشها نمایانگر آن است که کتابها مهمترین جزء اکثر برنامهها وکلاسهای یادگیری زبان انگلیسی بهعنوان زبان دوم[3] یا زبان بیگانه[4] هستند و در تحقق اهداف آموزشی و اطلاعرسانی نقش اساسی دارند. بنابه گفته،هاچینسون و تورز[5] 1994(به استناد حسینینسب وهمکاران 1388 ؛ ریاضی ومصلانژاد2010؛ بیرجندی و علیزاده 2012؛ لیتز[6]، 2005)کتاب درسی، یک ماده جهانی است و بدون کتاب درسی مرتبط با موضوع تدریس، هیچ محیط یاددهی ـ یادگیری کامل نیست. نظریهپرداز دیگری به نام شلدون[7](1998) کتابهای درسی را قلب هر برنامه آموزش زبان انگلیسی میداند. و بسیاری از کارشناسان دیگر نیز همچون هیکرافت[8] 1995و اونیل[9] 1982(بهاستناد بیرجندی و علیزاده ،2012) براین باورند که کتابهای درسی در پویایی کلاس درس، نقشی حیاتی دارند. پس میتوان گفت، یکی از الزامات بسیار مهم برای دستیابی به اهداف موردنظر، تهیهوتدوین کتابهای مناسب است که به هیچ عنوان نباید از آنها غفلت نمود .
از سوی دیگر، اهمیت ارزیابی کتابهای درسی موضوعی انکارناپذیر است که بهاندازه تهیه وتدوین مطالب درسی از جایگاه ویژهای برخوردار است و در بازسازی و بهبود محتوای کتب درسی نقش بهسزایی دارد. و در خصوص اهمیت آن نظرات مختلفی وجود دارد. به نظر شلدون1998 وکانینگزورث[10]1995(به استناد حسینینسب، 1388 ؛ ریاضی و مصلانژاد، 2010 ؛ داوری و همکاران، 2012) دلایل متعددی برای ارزیابی کتابهای درسی وجود دارد یکی از دلایل این میباشد که تحلیل محتوای کتابهای درسی به معلمان کمک میکند تا نقاط ضعف و قوت کتابهای مورد استفاده خود را تشخیص دهند و دلیل دیگر این است که این کار باعث بهبود وپیشرفتحرفه معلمی میشود. از همین روست، که بررسی کتاب پایه هفتم نیز از این قاعدهمستثنی نیست و به علت تازه تألیف بودن، از جمله موضوعاتی است که کمتر به آن پرداخته شده است. لازم به ذکر است که مؤلفان کتاب حاضر، اظهار کردند که تغیرات اساسی در نحوه آموزش و محتوای این درس صورت گرفته، که نه تنها بر اساس روشهای سنتی گذشته نیست، بلکه رویکردهای آموزشی وارتباطی آن همسو با کشورهای همسایه و کشورهای دنیا تدوین شدهاست و تحولات صورت گرفته در کتاب زبان انگلیسی هفتم، هر چهار مهارت گوشدادن، صحبتکردن، خواندن و نوشتن را مد نظر قرار دادهاست تا دانشآموز با کمک آن بتواند ارتباطی سازنده و فعال توأم با خودباوری با جهان اطراف خود برقرارکند، و تجزیه و تحلیل کتاب حاضر میتواند این ادعای مؤلفان را بررسی کند.
به بیان روشنتر، در روند این بررسی، تلاش بر آن است، تا ابتدا اطلاعاتی در خصوص اهمیت کتب درسی و تهیه وتدوین آن مطرح شود و سپس به چرایی و چگونگی ارزیابی کتب درسی اشاره شود. ذکر این نکته نیز در خور اهمیت است که برای ارزیابی کتب درسی الگوهای مختلفی وجود دارد که نگارنده از الگوی تاملینسون استفاده کرده است. که از چهرههای شاخص در زمینه تهیه و تدوین مطالب درسی است و فعالیتهای زیادی در این زمینه انجام داده است. الگوی بهکار رفته، شامل سه مرحله ارزیابی است.
در این خصوص به استناد داوری و همکاران(2012)و العمری[11] (2008) میخوانیم که : تاملینسون برای ارزیابی مواد آموزشی سه نوع طبقهبندی تعریف کردهاست که در هدف ، فرم و زمان متفاوت هستند 1)ارزیابی قبل از استفاده
2)ارزیابی حین استفاده 3)ارزیابی بعد از استفاده .
1)ارزیابی قبل از استفاده : یک نوع پیشبینی درباره نتیجه بالقوه مطالب آموزشی، برای کاربران آن است. که میتواند مستقل از متن باشد. این نوع ارزیابی معمولاً براساس تصور و گمان است و یک نوع برداشت است. بهعبارت دیگر، شامل قضاوت سریع معلم درباره مواد آموزشی است که ممکن است اشتباه هم باشد.
2)ارزیابی در حین استفاده : شامل ارزیابی مواد آموزشی، در حین استفاده از آنها میباشد . این نوع ارزیابی در مقایسه با ارزیابی نوع اول عینیتر و واقعیتر میباشد، یعنی به جای پیشبینی، اندازهگیری میکند و میتواند آنچه را که در حافظه کوتاهمدت زبانآموزان رخ میدهد، را اندازهگیری کند.
3) ارزیابی بعد از استفاده : این نوع ارزیابی در مقایسه با دو مورد قبل، باارزشتر ومعتبرتر است، یعنی میتواند هم تأثیر کوتاهمدت و هم تأثیر بلندمدت مواد آموزشی را، باتوجه به کاربرد و یادگیریماندگارآن، بر روی کاربران اندازهگیری کند.
مورد سوم را پژوهشگرانی همچون الیس[12](1997 و1998)و تاملینسون و ماساهارا[13] (2004)(به استنادلارنس[14]، 2011) نیز مورد توجه قرارداده و بر اهمیت این نوع ارزیابی تأکید کردهاند. شایان ذکر است، تاملینسون(1999به استناد داوری و همکاران 2012)بر این باور است که اهداف و نوع ابزاری که برای ارزیابی استفاده میشود دلیل ارزیابی را مشخص میکند، بهعنوان مثال اگر ارزیابی با هدف بهبود مواد درسی باشد، بنابراین محقق باید مشکلات زبانآموزان را از طریق مشاهده درکلاس درس بررسی کند.
از این روست که، نگارنده سعی دارد تا بر مبنای ارزیابی نوع دوم و سوم، به نقد و بازبینی کتاب حاضر بپردازد. همانگونه که اشاره شد، در فرایند یاددهی ـ یادگیری، کتب درسی از اهمیت ویژهای برخوردارهستند، بنابراین ارزیابی وبهبود کتابهای درسی امری اجتنابناپذیر در هر نظام آموزشی میباشد. و بیشک تهیه و تدوین مطالب درسی و ارزیابی آنها، ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند، از اینرو، پژوهش حاضر بر آن است تا بر مبنای الگوی تاملینسون(2003) به تحلیل و ارزیابی کتاب درسی پایه هفتم با عنوان(prospect 1)که از مهر ماه سال تحصیلی 93-1392 وارد نظام آموزشی کشور شدهاست، بپردازد.