سیاست خارجی هر کشوری زمانی می تواند در عرصه ی بین المللی از کارایی و مشروعیت لازم برخوردار باشد که ضمن تعادل با محیط داخلی؛ در جهت میل به منافع ملی شکل گرفته و تنظیم شود. این امر زمانی میسر است که منافع ملی دقیقا شناخته و تعریف شوند. کشورهایی که در عرصه ی بین المللی و سیاست خارجی موفق هستند همگی منافع ملی خود را کاملا مشخص کرده اند و آن ها را برای خویش تعریف نمو ده اند. آن ها می دانند بر چه اصول از سیاست خارجی خود نباید معامله کنند و یا می توان گفت به درستی خطوط قرمز خویش را می شناسند و باز می دانند در مورد کدام مؤلفه ها می توانند انعطاف پذیری استراتژیک از خود نشان دهند.
اما موضوعی که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران شاهدش بوده ایم: جهت گیری های متفاوت سیاست خارجی دولت ها نسبت به یکدیگر است؛ شاید این همه تفاوت در جهت گیری و تفاوت در تعریف منافع ملی برای دستگاه دیپلماسی ما خوش یُمن نباشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، شاهد پنج خرده گفتمان در بطن گفتمان انقلاب اسلامی بوده ایم در این پژوهش ابتدا به بررسی دو خرده گفتمان اصلاح طلب جامعه محور و اصول گرای عدالت پرور و سپس به بررسی نقش نخبگان در طراحی این جهت گیری ها می پردازیم.
تفاوت های بسیارچشم گیر و زیادی در جهت گیری های این دو؛ دوره به چشم می خورد. در این پژوهش نقش نخبگان در طراحی این جهت گیری ها تا حدودی مشخص گشت. زمانی که یک گروه از نخبگان با طرز تفکر خاص خود، قدرت را به دست می گیرند، مجددا منافع ملی را برای خویش باز تعریف می نمایند و بر همین اساس شروع به جهت گیری های سیاسی و اخذ تصمیمات سیاسی در عرصه ی بین المللی و داخلی می نمایند.
مسئله ی دیگر اینجاست که هر کدام از دولت ها معتقدند: بهترین جهت گیری سیاست خارجی را بر اساس ظرف مکان_زمان برای جمهوری اسلامی ایران انتخاب نموده اند. تیم سیاست خارجی دولت آقای احمدی نژاد، تیم سیاست خارجی دولت آقای خاتمی را متهم به خیانت به منافع و مصالح ملی و سوق دادن کشور به دامان غرب می نماید. و در طرف دیگر تیم سیاست خارجی آقای خاتمی، تیم سیاست خارجی آقای احمدی نژاد را متهم به تقابل با دنیا و موجب به خطر افتادن امنیت و منافع ملی کشور می نمایند. اما آنچه مهم است این است که این ادعا ها؛ جنبه ی تبلیغاتی، جناحی، حزبی و سیاسی دارد و در جهت تخریب چهره ی طرف مقابل می باشد.
تصمیم گیرندگان در عرصه ی سیاست خارجی ایران فراوانند: طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران؛ مقام معظم رهبری، مجلس شورای اسلامی، شخص رئیس جمهور، مجمع تشخیص مصلحت نظام و وزارت امور خارجه تصمیم گیرندگان این امر هستند. در همین راستا به نقش نخبگان ابزاری و غیر ابزاری (فکری) وزارت امور خارجه در تعیین طراحی جهت گیری سیاست خارجی می پردازیم. اینکه نخبگان ابزاری چه مقدار در طراحی این استراتژی ها نقش داشته اند؟ اینکه نخبگان غیر ابزاری (فکری)چه مقدار در طراحی این اتراتژی ها نقش داشته
اند؟ نگارنده در این پژوهش به ابن نتیجه رسید محل تحصیل نخبگان ابزاری تأثیر بسیار زیادی در جهت دهی فکری نخبگان ابزاری دارد، نخبگان ابزاری که در غرب تحصیلات خود را به اتمام رسانده اند خواهان تعامل با غرب و نخبگانی که در شرق و یادر ایران تحصیل کرده اند خواهان حرکت به سوی شرق و ایستادگی در برابر غرب می باشند.
هم چنین نگارنده به این نتیجه رسیده است که نخبگان غیر ابزاری (فکری) نقش بسیار بیشتری در طراحی سیاست خارجی دولت آقای خاتمی داشته اند و نقش بسیار کمی در طراحی جهت گیری سیاست خارجی دولت آقای احمدی نژاد داشته اند. هر چند که از لحاظ تعداد و آمار نخبگان غیر ابزاری (فکری) و مشاوران وزارت امور خارجه در هر دودوره برابرند. اما مسئله اینست که؛ چه قدر مشاوره ی این نخبگان در طراحی جهت گیری های سیاسی به کار برده می شود.
بر همین اساس پژوهش حاضر به مقایسه ی بررسی نقش نخبگان سیاسی در جهت گیری سیاست خارجی دولت هشتم و نهم می پردازد.
پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات، گسترش روابط خارجی و رسیدگی به مسائل و امور خارجی، نحوه ی بیان و شیوه ی رفتار و برخورد با دیگران نسبت به قبل تغییر یافت.
پذیرش پلورالیسم جهانی به معنی نفی نظام تک قطبی و پذیرش تساوی فرهنگ ها، به محور اصلی سیاست خارجی تبدیل شد. (ازغندی، 1381، 18)
در دوران اصلاحات با تحول در گفتمان سیاسی مواجه هستیم. به این ترتیب که مشروعیت اثباتی، جایگزین مشروعیت سلبی یعنی دوری گزیدن از دشمن تراشی، طرح شعار های پرخاشگرایانه و تحریک کننده گردید.
دولت اصلاحات گام های اساسی در جهت گفتگو با جهان خارج و تنش زدایی با کشورهای منطقه و جهان برداشت و همکاری های منطقه ای و بین المللی خود را افزایش داد.
به اعتقاد خاتمی تنش زدایی به معنی غفلت و نا هوشیاری نیست،«بلکه شناخت مرز های دشمن و تلاش برای تقویت دوستی ها و جنبه ی اشتراک و هوشیاری در برابر تهدید ها است. ما معتقدیم سیاست تنش زدایی هزینه ی اداره ی کشور را به حداقل خواهد رساند.» سیاست تنش زدایی از طریق گفتگو و مفاهمه، دیدگاهی است واقعگرا و در جهان پر از تعارض هم می تواند پاسخگوی ارزش ها باشد و هم اینکه منافع ملی را در سطوح مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی تامین نماید.
سیاست تنش زدایی با فاصله گرفتن از اولویت های امنیتی و ایدئولوژیک به سمت همگرایی و همکاری همه جانبه پیش رفته و در نتیجه زمینه های بیشتری را برای گفتگوی میان تمدن ها و همگرایی چند جانبه حکومتی بوجود آورد.
پس از به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور، مواضع سیاسی ایران در سیاست خارجی تغییر قابل ملاحظه ای پیدا نمود. دولت نهم بر اساس سه اصل عزت، حکمت و مصلحت سیاست تهاجمی را جایگزین سیاست تدافعی در جهت گیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نمود. سیاستی که حتی وارد خطوط قرمز آمریکا و غرب گشت.
انتخاب رویه هایی مانند کوتاه نیامدن بر سر مسائل هسته ای، طرح مسئله ی هولوکاست، نفوذ بیشتر در حیاط خلوت آمریکا (آمریکای لاتین) و جایگزینی نام دریای کوروش به جای دریای عمان مبین جهت گیری سیاست خارجی تهاجمی است. (عباسی، 1390، سخنرانی)
از طرف دیگر، با توجه به شرایط لازم بر ساختار حکومت بوروکراتیک حکومت آمریکا و نقش گروه های فشار و ذی نفوذ در کوتاه مدت نمی توان امید چندانی به تغییر و تحول روحیه و طرز تلقی سیاستمداران آمریکایی داشت. آمریکایی ها باور ندارند که یک دولت جهان سومی بتواند این نظام را بهم بریزد. آنها همچنان خود را در موقعیت ابر قدرتی می دانند که هم می توانند و هم حق دارند شرایط خاص خود را بر دیگر کشورها بویژه کشورهای جهان سوم بالاخص جمهوری اسلامی ایران دیکته نموده و ایران هم ملزم به تابعیت می باشد. (محمدی، 1377، 199) بنابر این و بنا بر شواهد تاریخی سیاست مداران آمریکایی اهل گفتگو نیستند.
در مقابل هم دولت نهم نشان داده است که در رابطه با اولویت های پذیرفته شده خود، قویاً حساس بوده و در مقابل فشار های بین المللی مقاوم و سازش ناپذیر است. اگرچه در ظاهر امر این عمل غیر عقلایی به نظر می رسد ولی در عمل بویژه در دراز مدت نشان داده شده که این مقاومت و ایستادگی خود به عنوان یک ابزار قدرتمندی در تسلیم دیگران در مقابل خواسته ها می تواند مورد استفاده قرار گیرد. در دورهی اصلاحات تمركز دولت بر روی آرمان «توسعه سیاسی» است و عدالت و استقلال در حوزههای سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی و قاطعیت در تحقق ارزشهای انقلاب در صحنه داخلی و خارجی مورد غفلت واقع شده بود که دولت نهم در صدد رفع این کاستی ها بود.
با توجه به اتخاذ دو جهت گیری متفاوت در سیاست خارجی دولت هشتم و نهم، دراین پژوهش به دنبال پیدا کردن نقش نخبگان سیاسی در اتخاذ این دو جهت گیری هستم و تعیین نمایم در هر جهت گیری چه نوع نخبه ای (ابزاری یا فکری) نقش بیشتری داشته اند.
این پژوهش با انتخاب یک عنصر آیینی و طبیعی، به بررسی جامع ایزدان وابسته به آن عنصر در ادیان ایرانی و هندی میپردازد و اهمیت آن، در جمع آوری و طبقهبندی اطلاعات پراکنده در منابع ودایی و اوستایی همچون گاهان و یشتهاست. در این پژوهش عنصر مورد بررسی آتش است چراکه ایزدان آتش در گذار از این دو دورهی مهم تاریخی، تحول بسیاری را نشان میدهند. در وداهای هندی، اگنی تنها ایزد موکل بر آتش و یکی از سه ایزد اصلی است. اما در ادیان ایرانی، وظایف او بین گروهی از ایزدان و امشاسپندان تقسیم شده است.
در بخش نخست این پژوهش، ابتدا جایگاه آتش در میان آداب و سنن هندیان، سپس اگنی و ایزدان وابسته به خورشید و روشنایی در دوره ودایی بررسی میشوند. در بخش دوم، آتش در اسطورههای دورهی ایرانی بررسی میشود و سپس خویشکاری های اردیبهشت امشاسپند که موکل بر آتش است و گروه ایزدان همکار او، آذر، بهرام، سروش، نریوسنگ و رپیثوین، یک به یک مورد مطالعه قرار گرفته و خویشکاریهای بازمانده از دوران کهن از کارکردهایی نو که در دورههای جدیدتر با دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی پسین به ایزدانی همچون بهرام و سروش منسوب شده است، جدا میشوند. با طبقهبندی این خویشکاریهای نو و کهن، خویشکاریها و ویژگیهای ایزد کهن هندوایرانی بازشناخته میشود.
در پایان با بهره گرفتن از اطلاعات بدست آمده و به روش معکوس، ایزد اولیه هندوایرانی که این دو قوم پیش از جدایی و در سرزمین مادری خویش، نیایش میکردند، بازسازی میشود. برای این کار، علاوه بر شناخت خویشکاریهای ایزد آتش در میان دو قوم و روند دگرگونی آنها، عناصر فرهنگی و زیستی دوران هندوایرانی نیز بررسی شده است، چراکه تنها با شناخت خصوصیات عمومی ایزدان هندوایرانی و مشخصه های فرهنگی و اقلیمی هندوایرانیان، میتوان به یک روش درست برای تشخیص و بازسازی ایزد آتش هندوایرانی رسید.
ABSTRACT:
This research focused on a ritual or natural element, is a comprehensive review of Persian and Hindi religion’s deities associated with the element and its importance, is to collect and classify the information distributed in Vedic sources and old Avestā, such as Gāhān and Yashts. In this case, examined element is “Fire” because the fire gods in the transition from the era of historic, have contradictory changes. In Hindi Vedas, Agni is the only god of fire and one of the three principal god. But in Iranian religions, his duties are shared between a group of gods and AmeshaSpentas.
In the first part of this study, the role of fire in the Indian tradition, the fire god Agni and the gods dependent on the
sun and light in the Vedic period reviewed.
In the second part, the fire in the Iranian mythology, the dutifulness of Ardibehesht, the AmeshaSpenta responsible for fire element and his fellow gods, Ātar, Bahrām, Soroush, Naryusang and Rapithvin are studied, then primary and old dutifulness is differentiated from new ones recently assigned to the gods such as Bahrām and Soroush according to the social and cultural changes. This classification of ancient functions and new ones, helping to recognize the ancient fire god of Indo-Iranian age, its attributes and dutifulness.
The data obtained using the inverse method, to reconstruct the primary Indo-Iranian fire god before the separation of these two people, was worshiped in their homeland. To do this, in addition to the fire gods functions and their transformation process between two people, cultural and biological factors during the Indo-Iranian period, were also studied, because the only way to rebuilt Indo-Iranian fire god and, is to know the general characteristics of Indo-Iranian deities and their cultural and geographical specifications.
پیشگفتار
در پژوهشهای حوزه اسطوره شناسی و شناخت ایزدان هند و اروپایی یا هند و ایرانی، بیشترین تمرکز روی ایزدان ایرانی برگرفته از اوستا یا متون پهلوی است. علاوه بر این، پژوهشهای موجود دربارهی ایزدان، معمولاً جداگانه به تعریف هر ایزد، خویشکاریها و ریشههای آن ایزد پرداخته است. به همین ترتیب پژوهشهایی هم دربارهی عناصر مقدس ادیان یا عناصر طبیعت که در سنتها و آیینهای مذهبی نقش داشتهاند، انجام شده، مثل آب، آتش، و گیاه که باز به صورت اجمالی به این عنصر و آیینهای مرتبط با آن پرداخته است.
با توجه به موارد فوق، طرح این پژوهش با رویکردی ترکیبی از این سه موضوع شکل گرفته است. یعنی پژوهشی که با انتخاب یک عنصر آیینی یا طبیعی، به بررسی جامع ایزدان وابسته به آن عنصر در تمامی ادیان و آیین های ایرانی و هندی، بپردازد.
از سوی دیگر سیر تحول این ایزدان در دورههای مختلف تاریخی بسیار مهم است. برخی از این ایزدان در گذار از دورهی هندواروپایی به دوران هندوایرانی و سپس به دورهی هندی یا دورهی ایرانی دچار دگرگونیهای اساسی شدهاند که معمولاً متأثر از تغییر جغرافیای زیستگاهی، یا بروز وقایع تاریخی و دگرگونیهای مذهبی، اجتماعی و فرهنگی جوامع خود میباشند. این دگرگونیها معمولاً درحوزهی خویشکاریها، درجهی اهمیت، نوع نیایشها، و آداب و مراسم مرتبط با آنها روی دادهاست. گاهی این دگرگونیها تا حدی عمیق است که ماهیت یک ایزد تغییر میکند، برای نمونه میتوان به تحول معنای «دئوه» هندی به عنوان «خدایان مقدس» هند، به «دیو» ایرانی، به معنای اهریمن و شر، اشاره کرد و یا به تغییر خویشکاری ایزدان بزرگ ودایی مانند ایندرا و ورونا و میترا، در متون اوستایی اشاره کرد.
یکی از این ایزدان که تحول بسیاری را نشان میدهد، ایزد آتش است. اگنی تنها ایزد آتش در وداهاست. اما در ادیان ایرانی، ایزدی با این نام وجود ندارد. بلکه وظایف او بین ایزدان و امشاسپندان تقسیم شده است. این تحول بزرگ دربارهی ایزدی که نماد و پاسدار یکی از مهمترین عناصر طبیعی و آیینی جوامع بشری است جای بررسی و نگرشی عمیقتر دارد، چرا که عنصر آتش پیوسته نقش مهمی در مراسم آریایی و حتی غیر آریایی داشته و ردپای این آیین ها و مراسم تا امروز نیز باقی مانده است. علاوه بر اگنی که ایزد اصلی آتش است، در این پژوهش به دیگر ایزدانی که به نوعی با مقوله آتش در ارتباط هستند، چه در حوزهی خویشکاریها و چه در داستانهای اساطیری ودایی یا ایرانی، نیز پرداخته شدهاست. در بخش دوم این پژوهش، اگنی ایزد آتش ودایی، ایزدان خورشید ودایی، و ارتباط اگنی با دیگر خدایان بزرگ، بررسی و خویشکاریهای آنها دستهبندی و تفکیک شدهاست. در بخش سوم، ایزدان آتش در ایران با ترتیب مشخصی بررسی شدند. ابتدا جایگاه و هویت ایزد در میان متون اوستا و متون دورهی میانه بررسی شده و همه اشارات و ارجاعات دربارهی این ایزد، گردآوری شدهاست. سپس خویشکاریهای ایزد از میان آنها استخراج شده و مطابق الگوی ایزد هندی مطابقت داده میشود.
اهمیت این پژوهش، در جمع آوری اطلاعات پراکنده در منابع ودایی و اوستایی است. بررسی ایزدان آتش از منظر وداها، ما را در درک این تحول تاریخی یاری میکند و پیشینه این ایزدان را در اختیار ما میگذارد و در گام بعدی با بررسی منابع ایرانی همردهی ودا، چون یشتها و گاهان، میتوان این ایزدان را به درستی با یکدیگر مقایسه کرد.
قلمرو مکانی این پژوهش، در هند و ایران باستان است و دورهی زمانی مورد پژوهش، دوران هندوایرانی است. با بررسی متون این دوران میتوان دریافت که جایگاه آتش در ایزدکدهی هندوایرانی چگونه است و چرا اگنی در دورهی ایرانی با ایزد و ایزدان دیگری جایگزین یا همراه شده و مستقیم در فرهنگ ایرانی وارد نشده است، تفاوتها و اشتراکات اگنی با ایزدان آتش اوستایی در چیست و ایزد اولیهی هندوایرانی که میان این دو فرهنگ تقسیم شده، چه ویژگی هایی داشته است، تا بتوان با بهره گرفتن از این اطلاعات طبقه بندی شده، ایزد آتش دورهی هندوایرانی را بازسازی کرد.
آموزههای دینی بخشی از واقعیتهای راهبردی در سیاست جهانی محسوب میشوند. آموزههایی که پیامبر اسلام در برخورد با محیط پیرامون مورد استفاده قرار داد را باید به عنوان بخشی از سیاست جهانی در ادبیات دینی دانست. کشورهایی همانند ایران در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تلاش دارند تا از این راهبرد برای اهداف و منافع ملی خود استفاده نمایند. دیپلماسی و قدرت نرم پیامبر(ص) فعالیتهایی است که آن حضرت به عنوان رییس حکومت و نمایندگان و سفرای منتخب او در راه نیل به مقاصد و ادای وظایف سیاسی دولت اسلامی در میان قبایل و گروههای دینی و دولتهای غیرمسلمان در خارج از قلمرو حکومت اسلامی انجام میدادهاند. در حقیقت اهداف عالی و خطوط کلی سیاست اسلام و منافع امت اسلامی بود که دیپلماسی پیامبر(ص) را معین میکرد.
دستیابی به مقاصد سیاسی، امنیتی و اقتصادی، همواره از مهمترین اهداف کشورها در تدوین و اعمال سیاست داخلی و خارجیشان بوده است. برای تحصیل این مقاصد کشورها به طور سنتی نوعی دیپلماسی مبتنی بر رویکردها و ابزارهای سیاسی، نظامی و اقتصادی را در پیش میگیرند. با وجود اینکه در نیمه دوم سده بیستم رویکردهای جدیدی در دیپلماسی مطرح شده است ولیکن جمهوری اسلامی ایران در جهت جذب و اثرگذاری بر مخاطبان منطقهای و جهانی خود به دنبال احیای دیپلماسی و قدرت نرم پیامبراعظم(ص) میباشد.
جمهوری اسلامی ایران برای احیای دیپلماسی پیامبر اعظم(ص) تمرکز خود را بر زمینه های افزایش تحرک و جهاد علمی، ارتقای دانش و آگاهی عمومی و اعتلای روحیه تحقیق و ابتکار گذارده را فراهم آورده و در سایه گسترش روحیه خودباوری و خوداتکایی، ترویج فرهنگ استقلالی و مشارکتی و نفی فرهنگی تبعی و منفعل به دگرگون سازی مناسبات فرهنگی و زیربناهای فکری و تحول فرهنگی همت گماشت و با احیای خاطره جمعی بر اساس آموزههای اسلامی و الگوهای سازنده دینی به تقویت هویت فرهنگی، همبستگی امت واحده، همچنین به بازسازی تمدن اسلامی، ارتقای بیداری اسلامی، احیای هویت اسلام پرداخت. جمهوری اسلامی ایران علاوه بر اقدامات داخلی و منطقهای برای پیشبرد دیپلماسی سازنده تمرکز بسیاری بر جریانهای بین المللی از جمله تاکید بر عدالتگرایی و نفی تبعیض، انسانتر کردن، منصفانهکردن و عادلانه کردن فضای جهانی و نیز افشای ماهیت سلطه طلبانه، غیرانسانی و غیراخلاقی گفتمان بر روابط بین المللی داشت.
انقلاب اسلامی ایران از رهگذر تبیین اندیشه و آرمان عدالتخواهانه خود درصدد برآمد با روشهای غیرمستقیم به نتیجه دلخواه و مطلوب یعنی بیداری اسلامی دست یابد. تأکید ارزشهای انقلاب توسط جنبشهای آزادیبخش، اشاعه الگوی مردم سالاری دینی، استقبال ملل مستضعف و افزایش اشتیاق آنان به نقش آفرینی جمهوری اسلامی در صحنه بینالمللی، توان متقاعدسازی دیگر از زاویه توانایی شکل دادن ترجیحات و الویتهای آنان، جلب و جذب جهان اسلام به شخصیت رهبری، فرهنگ، ارزشها، ساختار سیاسی و اعتبار اخلاقی جمهوری اسلامی ایران و نیز بهره گیری از توان اطلاعاتی و ارتباطاتی رسانه های سنتی برای انتقال پیام انقلاب به مخاطبان مسلمان و مستضعف را میتوان در زمره مواردی دانست که جایگاه قدرت نرم و دیپلماسی پیامبر(ص) را در فرایند استقرار بنیانهای انقلاب اسلامی ایران مشاهده نمود. استفاده از قدرت نرم و دیپلماسی پیامبر اعظم(ص) در جهت نشان دادن مشروعیت جمهوری اسلامی ایران را میتوانیم در ارزشهایی نظیر مردم سالاری دینی و کمکهای بشردوستانه به نهضتهای رهاییبخش و ارتقای توانمندیهای علمی و فرهنگی در سطح داخلی، منطقهای و یبنالمللی مشاهده نماییم. از طرفی با توجه با توجه به اینکه انقلاب اسلامی ایران مولود قدرت نرم و احیای دیپلماسی و قدرت نرم پیامبر اعظم(ص) است، به عنوان پدیدهای که بر اساس ارزشهای دینی و اسلامی، شکل گرفت و الگوی جدیدی از مقاومت و مبارزه با
استبداد و استعمار مدیریت در عرصه قدرت، سیاست و حاکمیت را متجلی و به نمایش گذاشت و نوعی از جریان احیاگری، بیداری فکری و ایدئولوژیک را سامان و هدایت کرد. باید بر این نکته اذعان داشت که در واقع انقلاب اسلامی ایران، به صورت نمونه ای الهام بخش و الگو عمل کرد و تواتست احیاگر دیپلماسی و قدرت نرم پیامبر(ص) در میان کشورهای اسلامی باشد.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در قالب گفتمان نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی ایران شروع شد و نشان از این دارد که سیاست خارجی کشور همواره تابع پویاییهای فرهنگ انقلاب اسلامی و باورهای ملی است. به همین دلیل ماهیت احیای اسلام ناب و دیپلماسی قدرت نرم پیامبر اعظم(ص) بر هرگونه مرزبندی سیاسی مقدم بوده است.
به بیان دیگر سیاست خارجی جمهوری اسلامی و شیوه مرزبندیهای سیاسی آن ریشه در تفکر احیای امام خمینی(ره) دارد که ضمن باور به تحول مرزهای سیاسی و ظهور وضعیتهای سیاسی گوناگون در داخل و خارج از کشور ذات وجود هر اندیشه دینی منبعی جوشان و خروشان است که کیان و روح مشروعیت را همواره از غیریتها متمایز می کند.
گفتمان سیاسی خارجی جمهوری اسلامی ایران در قالب (حکمت و عزت و مصلحت) از تکیه بر مردم و مردم سالاری دینی اسلام و ولایت فقیه و عزت ستیزی و اسلام سیاسی حکایت دارد.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی که در جهت احیا دیپلماسی و قدرت نرم پیامبر اعظم(ص) پیریزی شده است درصدد رفع سوء تفاهمهای انباشته شده از گذشته و در تلاش جهت پایان دادن به هر نوع تنازع و کشمکش بینالملل توجه داشته است. جمهوری اسلامی ایران دارای ماهیتی اسلامی است و جنبه های سیاسی، اقتصادی و اعتقادی نیز جزیی از این ماهیت محسوب میشوند. در واقع دیپلماسی اسلام به ویژه دیپلماسی پیامبر(ص) تعیین کننده مجموعه هنجارها و باورها در عرصه سیاست داخلی و خارجی بوده که به طور بنیادین سیاست خارجی جمهوری اسلامی را تحت تأثیر قرار داده است. به عبارتی انقلاب اسلامی مولود قدرت نرم پیامبر(ص) و جمهوری اسلامی نیز احیاگر دیپلماسی و قدرت نرم آن حضرت میباشد.
اصولاً شیوه های انسانی انبیاء در روابط بشری و به ویژه تصویر روشنی که پیامبر اکرم(ص) از دیپلماسی انسان ارائه داده است نقطههای درخشان تاریخ تحولات دیپلماسی و قدرت نرم است که بسیاری از صاحب نظران از جمله گوگانا بر این عقیده میباشد که با ظهور ادیان و به ویژه اسلام و گسترش سریع آن در جهان نقش دیپلماسی و قدرت نرم و برجسته گردید و به یک عامل سرنوشتساز تبدیل شد. بر این اساس احیاء دیپلماسی پیامبر اکرم(ص) که در قالب صداقت، صراحت، سادگی، عدم تظاهر به قدرت، قاطعیت، دلیری و شجاعت بوده و در سطح منطقه و کشورهای اسلامی جهان اهمیت ویژهای برای جمهوری اسلامی داشته است. به طوری که برخی از سیاستها و خطمشیهای نسنجیدهای به ویژه در سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی که به سردی روابط و کاهش اعتبار بین المللی به ویژه در سطح منطقهای منجر شده بود را پایان داده است.
در پی احیا دیپلماسی و قدرت نرم پیامبراکرم(ص) در قالب مصادیق (حکمت، عزت و مصلحت) انحطاط تمدن اسلامی را خاتمه داده و موجب بروز بیداری و احیاگری اسلامی آن هم برپایه بازگشت به ایدئولوژی و مکتب اسلام در میان کشورهای منطقه و جهان بوده است ایران اسلامی در جهت انتشار ارزشهای ناب اسلام و دیپلماسی و قدرت نرم پیامبر اکرم(ص) هنجارهای دینی و ارزش در سیاست خارجی تدوین نموده که در روابط با کشورهای منطقه و کشورهای جهان به ویژه کشورهایی که در تضاد با آرمانهای اسلامی میباشد قابل مشاهده است. در راستای تبیین و ارتقای جایگاه و چگونگی اثرگذاری فرهنگ اسلامی و به عنوان یکی از عناصر قدرت نرم بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مبانی و اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مورد بازتعریف قرار گرفت و اصول 152 تا 154 قانون اساسی به این مهم اختصاص یافت. در این اصول ترکیب تعابیری چون صدور انقلاب، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در قالب اصل تولی و تبرّی، حمایت از جنبشهای رهایی بخش، تشکیل امت واحده و رهبری جهان اسلام به روشنی نشان میدهد منافع ملی تنها مفهوم مبنایی و راهنمای عمل اصلی در سیاست خارجی نیست. همچنان که اصل حاکمیت ملی نیز در سایه مرزهای جهان اسلام قرار میگیرد. با این حال درک رفتارهای جمهوری اسلامی ایران در قبال دیگر دولتها و بازیگران نظام بینالملل با تایید صرف بر تعابیری مانند صدور انقلاب به طور معمول راهگشا و اقناع کننده نیست و اتفاقاً متغیرهای اثرگذار دیگری چون فرهنگ ملی، بازتاب رقابتهای سیاسی داخلی، اختلاف بر سر شیوه تفسیر ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران و از شاخص های اساسی در دیپلماسی و قدرت نرم پیامبر(ص) میباشد که از اهداف جمهوری اسلامی و برآمده از انقلاب اسلامی است. در واقع دولتمردان ایران بر این باورند که کشور دارای رسالتی در تبلیغ پیام خود در سراسر عالم است در تعقیب این سیاست ایران دو هدف را دنبال می کند:
سازمان پیمان آتلانتیک شمالی كه به اختصار به آن ناتو میگویند در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و در پی تهدید خطر شوروی سابق با هدف حفظ امنیت اعضاء به خصوص كشورهای اروپای غربی شكل گرفت پس از جنگ جهانی دوم تا پیش از سال 1991، در كنفرانس یالتا در فوریه 1945 پس از مذاكرات روزولت، استالین و چرچیل نقشه اروپا به صورت جدید كشیده شد و به شكل گیری نظام دو قطبی و تقسیم شدن جان بین دو ابرقدرت شوروی و آمریكا كشورها به عنوان آخرین راهكار ناچار بودند جذب یكی از دو قطبند. به طوری كه وضع اروپا را در طول جنگ و پس از آن را به این صورت خلاصه میكنند:
1- ابتدا منهدم شد 2- تقسیم گردید 3- سرانجام تا دندان مسلح گردید
سرانجام به دنبال تهدیداتی كه از جانب شوروی متوجه كشورهای اروپایی بود و دستیابی مسكو به سلاحهای اتمی، بمبهای هیدروژنی، شكل گیری پیمان ورشو، ساخت موشكهای قاره پیما و بحران موشكی كوبا در بین سالهای 1949، 1962 كه همگی گویای وجود دشمنی خطرناك بود اروپاییان را وادار كرد كه به پیمان ناتو بیش از پیش توجه كنند.
در ابتدا اروپاییان تلاش میكردند امنیت خویش را تضمین نمایند. پنج كشور انگلیس، فرانسه، بلژیك، هلند و لوكزامبورگ در مارس 1948 پیمان دفاعی بروكسل را امضا كردند. در پی مداخلات شوروی در اروپای شرقی و بی دفاع بودن اروپا در برابر ماشین نفوذی كمونیسم، لزوم حضور آمریكا برای برقراری امنیت در اروپا در پیكره یک پیمان دفاعی احساس میشد.
در 6 ژوئیه 1948 مذاكراتی برای امضای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) با حضور آمریكا، كانادا و پنج كشور عضو پیمان بروكسل در واشنگتن آغاز و با پیوستن ایتالیا دانمارک نروژ ایسلند پرتقال در نهایت در آوریل 1949 پیمان دفاعی ناتو امضاء شد (ترکیه و یونان 1952 و آلمان
1955 به آن پیوستند).
این طور كه تاكنون عنوان شده فلسفه وجودی این پیمان تا قبل از سال 1991 ایجاد كمربند امنیتی به دور دموكراسیهای غربی و دیگری محاصره ابرقدرت كمونیسم و اقمارش بود كه بعدها در چارچوب پیمان ورشو گرد آمدند.
اما مسالهای كه اكنون با آن روبرو هستیم فلسفه وجودی ناتو بعد از فروپاشی شوروی است كه در این فصل سعی شده با توضیح مختصری از سازمان ناتو، اهداف و برنامهها و چگونگی حیات دوباره ناتو بعد از 1991 به این مسأله پاسخ مناسب داده شود.
منطقه خاورمیانه دغدغه اصلی سیاستهای جهان است. بیش از 20 کشور مجاور دریای مدیترانه هستند که این امر بر تنوع، پیچیدگی و حساسیت شرایط منطقه میافزاید. حضور ناتو در محیط امنیتی جمهوری اسلامی ایران و به خصوص در خاورمیانه از زمان آغاز «گفتوگوهای مدیترانه» در سال 1994 آغاز گردید؛ اما بنا به دلایل و موانع ساختاری در منطقه، بویژه اختلافات بین کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی و همچنین بین اعضای ناتو، گفتوگوهای مدیترانه بیشتر در سطح نظری باقی ماند (سعید و کریس[1] 2004). با وقوع حوادث 11 سپتامبر و همکاری ناتو با آمریکا بر اساس ماده 5 اساسنامه پیمان برای حمله به افغانستان و همچنین طرح تهدیداتی جدیدی چون تروریسم و گسترش تسلیحات کشتارجمعی و موشکی در منطقه، فضا برای حضور هر چه بیشتر ناتو در محیط امنیتی جمهوری اسلامی ایران فراهم شد. از آن زمان تاکنون پیمان آتلانتیک شمالی با بسیاری از کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایران موافقتنامه همکاری نظامی، امنیتی و اطلاعاتی امضا نموده است.
در حال حاضر ناتو با تمامی کشورهای آسیایمیانه و قفقاز دارای موافقتنامههای در زمینههای مختلف، بویژه در زمینه نظامی و امنیتی در قالب برنامه «مشارکت برای صلح» و «شورای همکاری یورو_آتلانتیک[2]» است. به علاوه به دنبال تشکیل «ابتکار همکاری استانبول» در سال 2004 زمینه برای همکاری هر چه بیشتر ناتو با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس مهیاتر شد. در حال حاضر ناتو با تمامی اعضای این شورا همکاریهای نظامی، امنیتی و اطلاعاتی دارد و پیشبینی میشود که بر حجم این همکاریها با توجه به علاقه طرفین افزوده شود. به عنوان نمونه طی چند سال گذشته نیروهای آلمانی و فرانسوی با هدف تقویت و آمادهسازی ارتش جدید عراق، افسران این کشور را در پادگانهای امارات متحده عربی آموزش داده اند. همچنین نیروهای ناتو در «پادگان رستمیه» در حوالی بغداد، وظیفه آموزش بخشی از نیروهای نظامی عراق را برعهده گرفتهاند (سازمان همکاری استانبول 2008).
ضمن این که پیمان آتلانتیک شمالی در اجلاس لیسبون پرتغال توانست موافقت ترکیه را برای ساخت بخشی از سپر دفاع موشکی ناتو در این کشور به دست آورد. بر اساس این توافق قرار شد به جای ایجاد سپردفاع موشکی آمریکا در چک و لهستان که توسط اوباما به حالت تعلیق درآمده است، سپردفاع موشکی ناتو در ترکیه ایجاد شود. از آن زمان تاکنون مقدمات راهاندازی این سامانه در ترکیه ایجاد شد و این سامانه هماکنون فعال شده است. این سامانه توانایی نظارت و مانیتورینگ فعالیتهای کشورهای همسایه ترکیه به فاصله 2500 کیلومتر مربع را دارد. سامانه دفاعی ترکیه بخشی از سپر دفاع موشکی ناتو در اروپا است. قرار است تا سال 2018 سایر بخشهای این سامانه که در کشورهای ایتالیا، اسپانیا و برخی کشورهای اروپایی شمالی است فعال و عملیاتی گردند. این سامانه به شکلی طراحی شده است که میتواند در حداقل زمان ممکن موشکهای شلیکشده را شناسایی و در نهایت منهدم نماید.
انسان از ابتدای خلقتِ خویش همواره به ارتباط با همنوع نیاز داشته و ایننیاز در گذرِ سالها و قرنها بیشتر شده، بهصورتی که تبدیل به یک ضرورتِ انکارناپذیر در زندگیِ انسانها شده است.
توجه به زبان، نقش و جایگاه آن همواره یکی از دغدغه های فکری بشر بوده است.از آنجا که اندیشه بر گفتار وگفتار نیز بر رفتارتأثیر میگذارد، زبان نقشِ مهمی را در جامعه ایفا میکند. زبان،همانطور که میتواند وسیلهای برای روشنگری افراد باشد، میتواند گمراه کننده نیز باشد.همانگونه که میتواند در خدمتِ حق و حقیقت قرار گیرد، میتواند در خدمتِ باطل نیز باشد.
از دید داوری و آقاگلزاده(1388)؛ زبان، بازتابی از تمدن و فرهنگِ هر مرز و بوم و انعکاسدهندة تحولات و رویدادهای اجتماعی و تاریخی جوامع بشری، از منظری منحصر به فرد است که در گذرِ زمان دستخوشِ دگرگونیها و تحولاتی شگرف شده و این خود نشانی از پویایی این توانایی منحصر به فرد بشری است.
زبان، به عنوان بازنمود، نظامی از مفاهیم و اندیشههاست که از جامعه، گفتمان وایدئولوژی حاکم شکل میگیرد و در قالبِ زبانِ گفتار و نوشتار به عنوانِ ابزارِ ارتباطی تجلی مییابد،از اینرو میتواند همواره موضوعی شایسته برای مطالعه و تحقیق باشد(آقاگلزاده و همکاران، 1389).
زبان بهعنوان مهمترین و پیشرفتهترین ابزارِ ارتباطیِ بشر،از دیرباز مورد توجه اندیشمندان بوده است. تمام انسانهااز دورانِ کودکی بر زبانی تسلط پیدا کرده و آن را بهکار میگیرند.این امر چنان آسان، طبیعی و گسترده است که ممکن است از نظر بعضی از افراد، مطالعة آن بیاهمیت جلوه کند. اما بررسیِ زبانهای بشری نشان میدهد که زبان، نظامی بینهایت پیچیده، انتزاعی و زایا است و در تمامِ تاروپودِ زندگیِ انسان تنیده شده است، تا جاییکه گفته شده است«آنچه گذشتهمان را رقم زده، اکنونمان را میسازد، و آیندهمان در سیطرةاوست، زبان است»(سلطانی، 1384: 13، سعیدنیا، 1392).
در ادوارِ مختلفِ تاریخِ بشر، مطالعة زبان از جنبههای گفتاری و نوشتاری از موضوعاتی بوده است که محققانِ رشتههای گوناگون اعم از فلاسفه، روانشناسان، مردمشناسان، زبانشناسان، و بهویژه در دهه های اخیر تحلیلگرانِ متن را به خود مشغول کرده و حاصل این مطالعات در قالبِ رویکردهای زبانشناسی متبلور شده است. از جمله این رویکردها، نظریة صورتگرایی[1]نوام چامسکی[2] است. چامسکی در این نظریه، اظهار میکند که زبان نظامی زیستی است و جامعه و فرهنگ هیچ نقش و جایگاهی در شکلدهیِ آن ندارند. در مقابلِ این دیدگاه، نظریة نقشگرایی[3] پدید آمد که اعتقادش بر این است که زبان وسیلهای برای برقراری ارتباط در جامعه میباشد. این رویکرد، به بررسی صورت و معنا با هم میپردازد، بدین معنا که به بررسیِ زبان در بافت، اعتقاد داشته و معتقد است که نقش بر صورت ارجحیت دارد. در نقشگرایی،بر نقشهای اجتماعی و بافتیِ زبان تأکید میشود، در حالی که زبانشناسی صورتگرا، به بررسی زبان خارج از بافت یعنی صورت،جدای از نقش،تأکید میکند. در صورتگرایی، اعتقاد به استقلال و خودمختاریِ صورت وجود دارد، در حالی که نقشگرایی همواره به دنبالِ تبیینهای نقشی است، به اینصورت که زبان را همچون ابزارـ یا به عبارت بهتر، مجموعهای از ابزارـ میداند که شکل ظاهریشان بر اساس نقشی که بر عهده دارند به آنها داده شده و به همین دلیل با توجه به نقشی که دارند قابل توجیه میباشند.تحلیلِ گفتمان[4] در راستایِ زبانشناسیِ نقشگرا میباشد.
خوشبختانه در دهه های اخیر، مطالعاتِ زبانشناختی بهطرز چشمگیری پیشرفت نموده و بهتدریج از سمتِ مباحثِ نظری و بیانِ مفاهیمِ عام و انتزاعی به سوی مسائلِ کاربردی و میانرشتهای[5] سوق یافتهاند. یکی از این مباحث و مفاهیمِ میانرشتهای، مفهومِ تحلیلِ گفتمان است که بهعنوانِحوزهای در علمِ زبانشناسی، به بررسیِ چگونگیِشكلگیریِ معنا و پیامِ واحدهایِ زبانی در ارتباط با عواملِ درونزبانی و همچنین عواملِ برونزبانی میپردازد.
تحلیلِ گفتمانِ انتقادی[6]، یکی از حوزههای جدید در علم زبانشناسیبهویژه تحلیلِ گفتمان است که زبان را بهمثابة عملِ اجتماعی در ارتباط با عواملیهمچون قدرت[7]، ایدئولوژی[8]، فرهنگ[9]، جامعه[10]، هژمونی[11]و بافتِ تاریخی[12]در سطحِ متن، اعم از گفتاری و یا نوشتاری، موردِ مطالعه قرار میدهد و در این راستا با ارائه راهبردهای خاص، قدرت در گفتمان و قدرت در آن سوی گفتمان را معرفی نموده و نتیجه آن، آشکار شدنِ حقایق برای مردم جهتِ بهتر اندیشیدن و اتخاذِ تصمیمِ صحیحتر و قضاوتِ منصفانهتر است.
در این رویکرد، زبانآئینه شفافی که حقایق را بنمایاند نیست، بلکه شیشهماتی است که حقایق را تحریف کردهو چگونگیِ تحلیلِ آن در ارادة قدرتهایِ پنهان و آشکارِ حاضر در نهادهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، گفتمانها را میسازد و سپس گفتمانهای مورد نظر، با ایدئولوژی و اهدافِ خاص در گذرِ زمان از طریقِ نهادهای اجتماعی، آنچنان در جامعهجا باز کرده و طبیعی جلوه میکنند که مردم، آن گفتمان و پذیرش آن تفکر را امری طبیعی و منطقی میپندارندو بدون هیچگونه مقاومتی، آنرا میپذیرند و تصور میکنندکه آزادانه و به اختیارِ خود میاندیشند، قضاوت میکنند و تصمیم میگیرند(آقاگلزاده، 9:1385).تحلیلِ گفتمان در زبانشناسی متوقف نماند و دیری نپایید( نزدیک به دو دهه) که این گرایش از زبانشناسیِ اجتماعی و زبانشناسیِ انتقادی، به همتِ متفکرانی چون میشل فوکو[13] و ژاک درایدا[14] و دیگر متفکرانِ برجسته غربی واردِ مطالعاتِ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی شد و شکلِ انتقادی بهخود گرفت. این متفکران،تحلیلِ گفتمان را در قالبِ تحلیلِ گفتمانِ انتقادی بسط و گسترش دادند. یکی از اهدافِ مهمِ تحلیلِ گفتمانِ انتقادی، آشکار کردنِ اغراضِ نهفته در ورایِ متن یا به تعبیرِ کلانتر، یک گفتمان است. به واسطةاین دستاورد مخاطبان به سطحی ژرفتر از تحلیل دست مییابند و از منظری انتقادی به متن و نیتهای پدیدآورندگانِ آن مینگرند. آنگونه که(فرکلاف، 2001 ، آقاگلزاده و همکاران، 1390) معتقدند که: تحلیلِ گفتمانِ انتقادی علاوه بر عریانسازیِ چگونگیِ عملکردِ زبان در ابقاء و تغییرِ روابطِ قدرت در جوامعِ معاصر، میکوشد شناخت و آگاهیِ مردم از نقشِ زبان در شکلدهی، حفظ یا تغییرِ روابطِ قدرت را که به ایجادِ سلطه و استعمار منجر میگردد فزونی بخشد. آگاهیِ موردِ نظر نهایتاً ممکن است به ایجادِ تغییر یا مقاومت در برابرِ این روابط و نظامِ ناعادلانه منجر گردد.
هدفِ اصلیِ این پژوهش این است که گامِ آغازین را در این مسیر بردارد، اما چون هم رویکردهای گفتمان دارای پیچیدگی و تنوعِ گستردهای هستند و هم حوزه فرهنگ، بخشهای وسیعی از اجتماع را در برمیگیرد، تبیینِ تعامل میان روشهای تحلیلِ گفتمانی و مطالعاتِ فرهنگی در پژوهشِ مختصری از ایندست امکانپذیر نیست. با توجه به اهمیت این موضوع و نظر به اینکه تا کنون افرادِ نادری به تحلیلِ انتقادیِ گفتمان در زمینة فیلم پرداختهاند، انجامِ چنین پژوهشی ضروری بهنظر میرسد.
بنابراین، در این مجال تلاش خواهد شد تا نشان داده شود چگونه میتوان از رویکردِ فِرکلاف برای تحلیلِ انتقادیِ گفتمانِ فیلمِ«یه حبه قند» ساختة رضا میرکریمی بهره گرفت.
1-2. بیان مسئله
تحلیلِ گفتمان که در زبانِ فارسی به معنی سخنکاوی، تحلیلِ کلام و تحلیلِ گفتار نیز ترجمه شده است، یک گرایشِ میانرشتهای است که از سال 1960 تا اواسطِ دهه 1970 در پیِ تغییر اتِ گستردة علمی ـ معرفتی ظهور کرده است. تحلیلِ گفتمان نخستین بار در سال 1952 در مقالهای از زبانشناسِ معروفِ انگلیسی زلیک هریس[15] بهکار رفته است. وی تحلیلِ گفتمان را صرفاً نگاهی صورتگرایانه به جمله و متن برشمرد. و پس از وی زبانشناسانِ بسیاری، تحلیلِ گفتمان را نقطة مقابلِ تحلیلِ متن دانسته اند.یول و براون[16]در تعریفِ تحلیلِ گفتمان مینویسند:
” تحلیلِ گفتمان تجزیه و تحلیلِ زبان در کاربردِ آن است، در اینصورت نمیتواند منحصر به توصیفِ صورتهای زبانی، مستقل از اهداف و کارکردهایی باشد که این صورتها برای پرداختن به آن ها در امور انسانی بهوجود آمدهاند”.
تحلیلِ گفتمان در زبانشناسی متوقف نماند و در مدتِ کوتاهی( نزدیک به دو دهه) این گرایش از زبانشناسیِ اجتماعی و زبانشناسیِ انتقادی، به همتِ متفکرانی چون میشل فوکوو ژاک درایداو دیگر متفکرانِ برجستة غربی واردِمطالعات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی شد و شکلِ انتقادی بهخود گرفت. این متفکران تحلیلِ گفتمان را در قالبِ تحلیلِ گفتمانِ انتقادی بسط و گسترش دادند.
مفهوم تحلیلِ گفتمانِ انتقادی در واقع یک شاخة علمی است که عملکردِ زبان را در سیاست و اجتماع موردتحلیل قرار داده و می کوشد تا شیوههای استفادة گروههای صاحبِ قدرت از متن و کلام را در بافت های سیاسی و اجتماعی بررسی کند و از این طریق، راهها و سر منشأهای سوءاستفاده از قدرت، سلطهگری و نابرابریِ اجتماعی را آشکار کند. زبان به هر شکلی که به کار رود تحتِ تأثیر باورها، ایدئولوژی و ارزشهایِ موردِ نظرِ تولیدکننده متن قرار میگیرد.به عبارتِ دیگر؛ رابطه، بینِ زیر بنایِ فکریِ تولیدکنندگانِ متنو عناصرِ تشکیلدهنده آن وجود دارد که تحلیلِ گفتمانِ انتقادی با پیگیریِ این روابط درجهتِ مخالفِ دیدگاهی پیش میرود که معتقد است، زبان همانند آئینهای شفاف،مفاهیم، اندیشهها، وقایع و رویدادها را همانگونه که هستند نشان می دهد.
یکی از رهیافتهای رایج و نظاممند در تحلیلِ گفتمانِ انتقادی که موردِ اقبالِ زیادی واقع شده است،رهیافتِ فِرکلاف است. از آنجایی که در دورانِ معاصر با رایج شدنِ فناوریهای رسانهای، بررسیِ محصولاتِ تصویری بیش از پیش موردِ توجه قرار گرفته است لذا در این تحقیق سعی خواهد شد ضمنِ توصیفِ رویکردهایِ نظری در تحلیلِ گفتمانِ انتقادی و چارچوبِ نظریِ تحقیق،به بررسیِ انتقادیِ یکی از فیلمهای سینمایی در قالبِ نظریه فِرکلاف بپردازیم.