آسیب های عروقی مغز شایعترین بیماری های ناتوان کننده دستگاه عصبی می باشد. سکته مغزی، حادثه مغزی عروقی است که در تعریف به معنای کاهش ناگهانی تامین جریان خون است که به علت اختلال در رگهای خونی ورودی مغز بوجود می آید. در نتیجه فقدان اکسیژن سبب می شود که بافت مغز آسیب ببیند یا حتی نابود شود. سکته مغزی در اثر هماتوم در مغز نیز اتفاق می افتد. این بیماری، حادثه ای مغزی – عروقی[1] است که بطور ناگهانی ایجاد شده و مربوط به عملکرد ناحیه ای (یا کلی) مغز می باشد که بیش از 24 ساعت تداوم می یابد و هیچ علت واضحی جز منشأ عروقی ندارد. این بیماری سبب مرگ حدود نیمی از مبتلایان شده و نیمی دیگر که زنده می مانند عمدتا دچار معلولیت های دائمی می شوند [1]. سکته مغزی یکی از شایعترین بیماری های نورولوژیک ناتوان کننده در سنین بزرگسالی است که در واقع علت بستری شدن نیمی از بیماران نورولوژیک است [2].
سکته مغزی می تواند اختلالات جسمی از قبیل: ضعف، کرختی عضلات صورت، بازو و پاها به خصوص در یک طرف بدن، عدم تعادل، کاهش هوشیاری، عدم توانایی تکلم، سردرد و گیجی، اختلالات بینایی، بی اختیاری ادرار و مدفوع، اشکال در بلع، کرختی و سوزش قسمت های بدن، اشکال در درک وضعیت و موقعیت، دو بینی و تاری دید و یا از دست دادن بینایی به خصوص در یک چشم وعدم توانایی در انجام حرکات ظریف گردد [1].
بروز اختلالات حرکتی، روانی منجر به عدم بکارگیری اندام، ضعف و فلج بیشتر، اختلال در انجام فعالیت های روزمره زندگی، وابستگی بیشتر و نهایتا کاهش سطح کیفیت زندگی می شود. بنابراین به علت بروز چنین اختلالاتی انجام درمان به موقع ضروری است. روش های درمانی نیز مشتمل بر جراحی در (صورت لزوم) برای برداشتن لخته از شریان مغزی، استفاده از داروهای حل کننده خون و نهایتا برنامه توانبخشی همچون فیزیوتراپی، کاردرمانی و گفتاردرمانی می باشد [1].
کاردرمانی یکی از شاخه های علوم توانبخشی است که با بهره گرفتن از تمرینات و فعالیت های هدفمند برای افراد مبتلا به بیماری های نورولوژیک از جمله سکته مغزی کاربردی است، در صورت انجام کاردرمانی به موقع و به میزان کافی، معلولیت و مشکلات ناشی از بیماری کاهش خواهد یافت و بیمار می تواند توانایی و استقلال از دست رفته خود را بازیابد [3]. در این فصل به بیان مسئله، اهمیت و ضرورت پژوهش، تعریف نظری و عملیاتی واژه های کلیدی پژوهش خواهیم پرداخت.
(2-1) بیان مسئله
از آنجا که تمامی فعالیت های جسمانی و روانی تحت کنترل مغز می باشد، آسیب به سلولهای مغزی بدلیل سکته مغزی سبب ایجاد اختلال در
فعالیت های جسمی و ذهنی فرد می گردد. این اختلالات جسمی و ذهنی تأثیرات شدیدی بر کیفیت زندگی می گذارد. تحقیقات نشان داده اند که دلیل اصلی اختلال عملکردی در فعالیت های روزمره زندگی پس از سکته مغزی، فلج اندام فوقانی است با وجود تأثیرات مهمی که اندام فوقانی بر فعالیت های روزمره زندگی زندگی فرد مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن و … دارد، آسیب در این ناحیه کیفیت زندگی را کاهش داده و پیامدهایی مثل افسردگی و کاهش اعتماد به نفس را در پی خواهد داشت [1].
کاردرمانی به عنوان بخشی از توانبخشی می تواند سهم مهمی در بهبودی و مدیریت بیماران سکته مغزی داشته باشد. کاردرمانگر به دلیل وسعت جنبه های درمانی که شامل: درمان در حیطه حرکت، شناخت و درک بیمار است؛ معمولا بیشترین زمان درمانی را نسبت به سایر اعضای تیم درمانی با بیمار صرف می کند، همچنین با بهره گرفتن از تکنیک های درمانی موثر که بیمار فعالانه در آن درگیر می شود باعث بهبودی اندام فوقانی می گردد. به واسطه این تکنیک های درمانی مهارت های عملکردی در بیمار تقویت می شود، آموزش مهارت های عملکردی باعث پیشرفت در بهبودی همه جانبه فعالیت های روزمره زندگی[2] و ارتقاء فعالیت های روزمره با بهره گرفتن از ابزار[3] می شود [4]. در این راستا هدف کاردرمانی بازگردانی بیماران به حداکثر توانایی فیزیکی، ذهنی و اجتماعی است. اساس فلسفی کاردرمانی، درمان فعالانه بیمار است؛ بطوریکه بتواند توانایی های فیزیکی و ذهنی موجود را در جهت بهبودی روز افزون بکار گیرد. انجام فعالیت های هدفمندی که سلامت روان و محیط اجتماعی و فیزیکی را میسر سازد. برای نیل به این مقصود کاردرمانگر پیشبرد همه جانبه بیمار را در نظر گرفته و مطابق با آن برنامه درمانی مؤثر را با بهره گرفتن از مدالیته مناسب که بهترین کیفیت درمان و در عین حال کوتاهترین و کم هزینه ترین نیز می باشد را بکار می بندد [2].
از آنجا ییكه معلولیتهای ناشی از سکته منجر به كاهش عملكرد روزانه و مشاركت اجتماعی افراد مبتلا می شود لذا کاردرمانی بعنوان بخش مهمی از توانبخشی برای رسیدن فرد به حداکثر استقلال کمک کننده است. برای دستیابی به این اهداف بلند مدت اهداف کوتاه مدتی در نظر گرفته می شود، از آن جمله: افزایش آگاهی از الگوهای حرکات طبیعی و پیشرفت پاسخ های ارادی و غیر ارادی، کاهش سینرژی های اکستنسوری یا فلکسوری، کاهش رفلکسهای مزاحم، کاهش اسپاستیسیته، افزایش قدرت و تحمل الگوهای حرکتی طبیعی، افزایش هماهنگی، کاهش یا رفع محدودیت دامنه حرکتی مفاصل، حمایت از عضو دردناک در موارد شانه درد[4] و افزایش دامنه حرکتی مفاصل، مشارکت فعالانه بیمار در فعالیت ها و کسب حداکثر استقلال در عملکرد روزمره زندگی می باشد [1]. در این پروسه از درمان های متفاوتی استفاده می شود. یکی از روش هایی که می توان جزء مداخلات درمانی توانبخشی سکته مغزی قرار داد، بیوفیدبک تراپی است.
سالهاست که استفاده های متفاوتی از بیوفیدبک در طب بالینی بیماریهای اسکلتی عضلانی و بیماران مغزی-نخاعی صورت گرفته است که در هر جنس و گروه سنی مطالعه شده است. در کار با بیوفیدبک بیشترین تأکید بر دریافت پاسخ نسبتاَ سریع بیمار، ایجاد مشارکت فعال بیمار، آموزش این تکنیک به بیمارجهت استفاده در منزل، افزایش استقلال بیمار و کاهش هزینه های بهداشتی می باشد. بیوفیدبک یک درمان نسبتا ساده و مؤثر برای بیماری های عصبی عضلانی است که برای گسترش مکان درمان حتی می توان آن را به خانواده بیمار آموزش داد [5].
در پروسه ایجاد سکته مغزی راه های حرکتی مرکزی اصلی که تنظیم تون نرمال را برعهده دارند آسیب می بینند و عملکرد آنها دچار اختلال می شوند ولی ممکن است برخی راه های حرکتی که قبلا بدون استفاده بوده اند بواسطه سکته مغزی آسیب نبینند، بیماران می توانند یاد بگیرند که این راه های حرکتی غیر فعال را فعال کنند، این عمل با آموزش بیوفیدبک به بیمار میسر است [6, 7].
درمان توانبخشی در سکته مغزی با تعامل بین تراپیست و بیمارهمراه است، وجود برخی ابزارها و مدالیته های پیشرفته در این تعامل تأثیر گذار است. با بهره گرفتن از ابزار بیوفیدبک، فرد در مهارتها تواناتر شده و این مهارت ها پیشرفت کرده تا بالاخره به عادات تبدیل می شوند. ولف در 1982 نشان داد [8] که تغییر در مهارت های فعالیت های روزانه زندگی به توانایی استنتاج اشکال خود فیدبکی ( شامل حس عمقی، حس وضعیت مفاصل و حس وضعیت) وابسته است. بهبود مهارت ها و انتقال آنها به فعالیت های روزمره زندگی صورت نمی گیرد مگر با افزایش قدرت، کسب دامنه حرکتی کافی و داشتن فیدبک مؤثر به همراه فعالیت های عملکردی که در پروسه درمان صورت می گیرد [9].
مکانیسم استفاده از بیوفیدبک تراپی هنوز روشن نشده است اما احتمالات زیادی در این مورد وجود دارد، مطالعات نیز چگونگی وقوع این مشاهدات را بخوبی پوشش نمی دهد. ولف [10] اساس استفاده از این مدالیته را چنین تشریح کرد: بیمارانی که پراپریوسپتیو[5] مصنوعی توسط دستگاه بیوفیدبک دریافت می کنند قادر می شوند کنترل مبهمی روی راه های پایین تر نورون های عصبی مرکزی فوقانی که هنوز آسیب ندیده اند بدست آورند، تا عملکرد از دست رفته با ایجاد تغییرات فیزیولوژیک در راه های حرکتی بواسطه دریافت فیدبک بدست آید [7].
بهبود مهارت ها و انتقال آن به فعالیت های روزمره زندگی با افزایش قدرت و انجام تمرینات عملکردی در طول پروسه درمان میسراست. برای دستیابی به این هدف استفاده از فیدبک بسیار کمک کننده است. واژه فیدبک، به معنی بازگشت بخشی از برونداد به درونداد در یک پروسه می باشد. فرد زمانی می تواند بر وضعیتی کنترل داشته باشد که اطلاعات لازم در مورد آن را دریافت کند. به این اطلاعات فیدبک یا پسخوراند گویند. فرد برای یادگیری رفتارهای جدید نیازمند اصلاح رفتارهای اشتباه است و برای نیل به این منظور بایستی با مکانیسم های فیدبک (پسخوراند) این رفتارهای غلط را اصلاح کند، بنابراین پسخوراند یا فیدبک شیوه بسیار مؤثر، کارا و لازم برای اصلاح حرکات و رفتار می باشد [11]. امروزه بی شک استفاده از بیوفیدبک برای اختلالات حرکتی بطور گسترده پذیرفته شده است. معمولا ارائه فیدبک با الکترومیوگرافی همراه با سایر مداخلات توانبخشی برای کاهش رنج ناتوانی ناشی از بیماری های عصبی عضلانی استفاده می شود. این تکنیک با افزایش قدرت توانایی فرد برای انجام فعالیت های روزمره زندگی بالا می برد [10].
[1] cerebro vascular accident
[2] Activity of Daily Living
[3] Instrument ADL
[4] Shoulder pain
[5] propperioceptive
[6] OutPut
[7] InPut
باریکههای با انرژی MeV در سال 1960، هنگامی که شتابدهنده واندوگراف در آزمایشگاههای فیزیک در سراسر دنیا نصب و راهاندازی شد، جهت آنالیز نمونههای مختلف مورد استفاده قرار گرفتند. این آنالیزها از مطالعه در زمینه فیزیک کاربردی شروع و در ادامه برای مطالعه فیزیک هستهای به کار گرفته شدند [1].
به طور کلی در اثر برخورد باریکه یونی پرانرژی با ماده، پرتوهایی گسیل میشود. با تحلیل این گسیلها میتوان، نوع و غلظت عناصر موجود در هدف (با بهره گرفتن از روش گسیل پرتو ایکس ذره- القایی (پیکسی)[1]) و همچنین نوع، غلظت و نمایه عمقی عناصر در نمونهها (به وسیله پسپراکندگی رافورد)[2] را تعیین کرد. با بهره گرفتن از روش آنالیز گسیل پرتو گاما ذره- القایی[3] امکان تعیین نوع و غلظت ایزوتوپی عناصر سبک در نمونه ممکن میشود. همه موارد فوقالذکر مشخصهیابیهای عنصری و ایزوتوپی میباشند.
بمباران برخی نمونهها موجب گسیل پرتو در محدوده فرابنفش، مرئی یا زیرقرمز میشود، که به این پدیده لومینسانس[4] گفته میشود. لومینسانس وابسته به طبیعت حالت برانگیخته بوده و به دو گروه فلورسانس و فسفرسانس تقسیم میشود [2]. فرایند برانگیختگی به دو صورت برانگیختگی مستقیم و گذار آبشاری رخ میدهد. هرگاه یون تابشی، الکترونی را از تراز انرژی پوسته- خارجی پرانرژی در اتم هدف اخراج کرده، و در ادامه با الکترونی اگرچه پرانرژیتر واهلش شود، این فرایند را برانگیختگی مستقیم گویند. حالت آبشاری وقتی رخ میدهد که پوسته داخلی (K یا L) لایههای داخلی هدف، با اتم سنگین یونیزه میشود. اگر این یونها با گسیل یک پرتو ایکس واهلش یابند،
در پوسته بالاتر یک تهیجا ایجاد میشود که با گسیل یک فوتون UV یا مرئی واهلش مییابد. فرایند نردبانی تا پر شدن آخرین تهیجا با الکترون آزاد ادامه مییابد.
چنانچه گسیل لومینسانس به علت بمباران نمونه با باریکههای یونی پرانرژی باشد، این روش را “لومینسانس ذره-القایی” (IBIL)[5] یا لومینسانس یونی (IL)[6] مینامند که از این پس این روش با نام آیبیل بیان خواهد شد.
با بهره گرفتن از این روش، امکان آنالیز محیط شیمیایی نمونه فراهم میشود. با این روش علاوه بر تحلیل محیط شیمیایی ماده، کنترل فرایند ساخت مواد با لومینسانس در طول موجهای مختلف ممکن میشود [3،4،5]. روش آیبیل هم اکنون برای مشخصهیابی در حوزه نانومواد نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است [6].
همچنین با توجه به اینکه نور مرئی به علت گذارهای الکترون در پوسته خارجی اتم گسیل میشود، انتظار میرود که لومینسانس حاصل از باریکه یونی حامل اطلاعات ارزشمندی در رابطه با پیوند مولکولی ماده هدف باشد.
همانطور که گفته شد، استفاده از روش آیبیل از راهکارهای مطالعهی محیط شیمیایی ماده است که با بهره گرفتن از دیگر روشهای آنالیز با باریکه یونی همانند پیکسی، طیف سنجی پسپراکندگی رادرفورد، گسیل پرتو گاما در اثر برانگیختگی با پروتون قابل دستیابی نیست.
1 PIXE: Particle Induced X-Ray Emission
2 RBS: Rutherford Backscattering Spectroscopy
3 PIGE: Particle Induced Gamma Ray Emission
4 Luminescence
1 Ion Beam Induced Luminescence
2 Ionoluminescence
اعضای خانواده پارا میكسو ویریده ویروس های غشا دار و حاوی RNA هستند كه دارای ژنوم های تك رشته ای قطعه قطعه نشده با پولاریته منفی می باشند .كپسید این ویروس ها در سیتوپلاسم و غشای آنها در سطح سلول های آلوده تشكیل می شود . با بهره گرفتن از میكروسكوپ الكترونی با روش تباین منفی ذرات ویروسی ، چند شكلی به نظر می رسند كه اگر كروی باشند قطر معمول آنها 100 تا 500 نانومتر و اگر رشته ای باشند ، عرض آنها حدود 100 نانومتر خواهد بود(, 2008).
ویروس ها برجستگی مشخصی دارند كه سطح آنها را پوشانده و به داخل غشای ویروسی رفته است . این برجستگی های سطحی از نظر اندازه به دو دسته تقسیم می شوند.
الف- برجستگی های بلند 8 نانومتر كه حاوی گلیكوپروتئین منفرد HN هستند كه فعالیتهای هماگلوتیناسیون و نور آمینیداز مربوط به آن است.
ب- برجستگی های كوچكتر كه توسط گلیكوپروتئین F تشكیل شدند و توانایی غشای ویروس برای ممزوج شدن با غشاهای سلول ، مربوط به آن است. در نتیجه این خاصیت، مواد ژنتیكی ویروس به داخل سلول میزبان وارد شده ، موجب اتصال سلول های آلوده به یكدیگر می گردد. در نتیجه ما اثر سیتوپاتیک مشخص ویروس یعنی تشكیل سن سشیال را خواهیم دید.
بیماری نیوكاسل از نظر شیوع ، شدت و تیپ در دنیا بسیار متفاوت است ؛این شیوع اغلب سبب مشكلاتی در تشخیص بیماری نیوكاسل می
شود بخصوص زمانی كه در یک كشور یا منطقه معرفی شود وایجاد مشكل در نامگذاری می كند .زمانی نیوكاسل پیچیده تر می شود ، كه سویه های مختلف این ویروس باعث شیوع این بیماری با شدت های بسیار متنوع می شود. تقسیم بندی پاتو تیپ های نیوكاسل عمدتا بر اساس علائم بالینی است(, 1985).
ویروس بیماری نیوكاسل برای اولین بار در سال 1926 جدا شد و به مدت 30 سال تنها پارامیكسو ویروس شناخته شده پرندگان محسوب می شد.اما از اوایل دهه 1970 تا كنون، تعداد زیادی از گونه های پارامیكسو ویروس های پرندگان كه از نظر سرم شناسی از NDV مجزا هستند، جدا شده اند.تا كنون از آزمایشهای HI،IDD،SN،NI و سایر آزمایشهای سرم شناسی و خصوصیات ساختمانی برای نشان دادن 9 گروه مجزای پارا میكسو ویروس های پرندگان استفاده شده است.
این سروتیپ ها تحت عنوان PMV-1 تا PMV-9 نامیده شده اند. از روش نامگذاری ویروس های آنفلوانزای A برای پارامیكسو ویروس های پرندگان استفاده شده است. به این گونه كه یک ویروس جدا شده را بر اساس :
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
Dedication. I
Acknowledgments. V
Abstract V
Introduction
1.1. Statement of the Problem.. 8
1.2. Research questions. 10
1.3. Research hypothesizes. 10
1.4. Significance of the study. 11
1.5. Definition of technical terms. 11
Chapter two: Literature review
2.1 Literature review.. 17
2.2. The related empirical studies. 24
3.1. Introduction. 32
3.2.Research questions. 32
3.3. participants. 32
3.4. collection procedure 33
3.5. Data analysis. 34
4.1. Overview.. 36
4.2 .Demographic statistics. 36
4.2.1. Demographic statistics regarding the age of the participants. 36
4.2.2. Demographic statistics regarding the age of the participants. 37
4.2.3. Demographic statistics regarding the language of participants. 38
4.2.4. Demographic statistics regarding the education of the participants. 38
Table4.4: Frequency distribution of respondents in terms of education group. 39
4.3. Descriptive statistics. 39
4.3. Investigating the research hypotheses. 42
4.3.1. First hypothesis. 42
4.3.2. Second hypothesis: 46
4.3.4. Fourth hypothesis. 53
4.4. As stated in chapter one, in this study four main hypothesis were formulated which are. 56
4.4.1. First hypothesis. 56
4.4.2. Second hypothesis. 58
4.4.3. Third hypothesis. 60
4.4.4. Fourth hypothesis. 61
4.4.Discussion. 62
5.1. Overview.. 66
5.2. Summary of the study. 66
5.3. Conclusion. 67
5.4. Implication for practice. 68
5.5. Limitations of study. 68
5.6. Suggestion for further research. 69
References. 71
Appendix. 78
List of Tables
Table4.1: Frequency distribution of respondents in terms of Gender 36
Table4.2. Frequency distribution of respondents in terms of Age group. 37
Table4.3. Frequency distribution of respondents in terms of language. 38
Table4.4: Frequency distribution of respondents in terms of education group. 39
Table4.5. the average and standard deviation of intensification scores used by all groups 39
Table 4.6.The average and standard deviation of explanation scores used by all groups: 40
Table 4.7.the average and standard deviation of all groups’ scores on taking responsibility 40
Table4.8: The average and standard deviation of all groups’ scores on concern for the hearer 41
Table 4.9: The average and standard deviation of all groups’ scores on denial of responsibility. 41
Table4.10: The average and standard deviation of all groups’ score on offer of repair 42
Table 4.11: T- test for investigating the relationship between gender and intensification strategy. 43
Table 4.12: T- test for investigating the relationship between gender and explanation strategy. 43
Table 4.13: T- test for investigating the relationship between genders and taking responsibility. 44
Table 4.14: T-test for investigating the relationship between gender and concern for the hearer 44
Table 4.15: T- test for investigating the relationship between gender and denial of responsibility. 45
Table .4.16: T- test for investigating the relationship between gender and offer responsibility. 45
Table 4.17: T- test for investigating the relationship between age and intensification strategy. 46
Table 4.18: T- test for investigating the relationship between age and explanation strategy 47
Tabl4.19: T- test for investigating the relationship between age and taking responsibility strategy. 47
Table 4.20: T-test for investigating relationship between age and concern for the hearer strategy. 48
Table 4.21: T- test for investigating the relationship between age and denial of responsibility. 48
Table 22.4: T-test for investigating relationship between age and offer of repair strategy 49
Table 23-4: T- test for investigating the relationship between language and intensification strategy. 50
Table 24.4: T- test for investigating relationship between language and explanation strategy. 50
Table 25-4: T- test for investigating relationship between language and taking responsibility. 51
Table 4.26: T- test for investigating relationship between language and concern for the hearer. 51
Table 4.27: T- test for investigating relationship between language and denial of responsibility. 52
Table 4.28: T- test for the investigating the relationship between language and offer of repair strategy. 52
Table 4.29: T- test for investigating the relationship between education and intensification strategy. 53
Table4.30: T- test for investigating the relationship between education and explanation strategy. 54
Table4.31: T- test for investigating relationship between education and taking responsibility. 54
Table 4.32: T- test for investigating the relationship between education and concern for the hearer strategy. 55
Table 4.33: T- test for investigating the relationship between education and denial of responsibility strategy. 55
Table 4.34: T-test for investigating the relationship between education and offer of repair strategy. 56
Table 4.35. T- Test for investigating the relationship between gender and apology strategy 56
Table 4.36. T-test for investigating the relationship between age and apology strategy 58
Table 4.37. T- Test for investigating the relationship between language and apology strategies. 60
Table 4.38.To- Test for investigating the relationship between education and apology strategies. 61
List of figure
Figure 4.1. Frequency of respondents based on gender 37
Figure 4.2. Frequency of participants based on age. 37
Figure4.3. Frequency of respondents based on language. 38
Figure4.4. Frequency of participants based on education. 39
The present study was aimed at exploring and describing apology strategies among Kurdish bilinguals in Ilam, Iran. It attempts to systematize the various strategies used for the purpose of apologizing from the pragmatic point of view. The current study involves 80 subjects of Kurdish bilinguals in Ilam, consisting of 40 male and 40 female subjects. The subjects were chosen randomly to participate in this study. The data of this study was collected through a controlled elicitation method based on questionnaire which is a modified version of ‘Discourse Compilation Test’. Descriptive and inferential statistical techniques such as T-Test have been used to show the meaningfulness of the relationship between gender, age, language, and education of respondents and their apology strategies. The prime finding of this study revealed that there is no meaningful relationship between gender, age, language and
apology strategies used by Ilami people. However, education of respondents was found to be an effective factor on the use of apology strategy. The results indicated that the respondents have frequent tendency toward using “explanation”, “taking responsibility” and offer of “repair strategies”. They do not, however, show much inclination toward “intensification” and “concern for the hearer”.
Keyword: apology strategy, gender, bilinguals, speech act, Kurdish
“Apologies are defined as primarily social acts, carrying effective meaning “(Holmes, 1990, P.1550). According to Brown and Levinson, apologies are politeness strategies. An apology is primarily a social act. It is aimed at maintaining good relation between participants. To apologize is to act politely, both in vernacular sense and in more technical sense of paying attention to the addressee’s face needs (Brown and Levinson, 1987). An apology is a fundamental speech act which is a part of human communication occurs in every culture to maintain good relations between interlocutors.
Goffman (1967, p. 14) referred to an apology as a remedy, the one essential element in a remedial interchange. This term nicely highlights the central function of apologies to provide remedy for an offense and restore social equilibrium or harmony (Edmonson 1981, p. 280, leech, 1983, p. 25) (cited in Holmes, 1990, p. 159). Holmes(1990) defines an ‘apology’ is a speech act addressed to B’s face needs and intended to remedy an offense for which it takes responsibility , and thus to restore equilibrium between A and B (where A is the apologizer and B is the person offended). Apologies, like compliments, are primarily aimed at maintaining on supporting the addressee’s and in some cases the apologizer’s “face” (Goffman 1967). According to Brown and Levinson (1987), apologies are negative politeness strategies because they are face treating to the apologizer.”
Olshtain (1985, p.184) defines an apology as “a speech act which to intended to provide support for the hearer who was actually or potentially affected by violation”. when one offers an apology ,one shows willingness to humiliate oneself to an extent that make an apology a face-saving act for the hearer and face-threatening act for speaker. Apologies fall under expressive speech acts in which speakers attempt to indicate their attitude. In order for an apology to have an effect, it should reflect true feelings. One cannot effectively apologize to another and truly reach him/her unless one portrays honest feelings of sorrow and regret for whatever one has done (Gooder and Jacobs, 2000).
Apologies fall under expressive speech acts in which speaker attempt to indicate their state or attitude. In order for an apology to have an effect, it should reflect true feelings. One cannot effectively apologize to another and truly reach him/her unless one portrays honest feelings of sorrow and regret for whatever one has done” (fahmi, R. & fahmi, Rula, 2006, p.193).
An apology for Goffman (1971, p.140) is one type of ‘remedy’ among other. For Holmes (1995, p.155) it is a speech act that is intended to remedy the offense for which the apology take responsibility and as a result, to rebalance social relation between interlocutors”( Holmes 1995, cited in Nureeden 1993, p.281).
According to Olshtain and Cohen (1983, p.20) an apology is called for when social norms have been violated whether the offense is real or perceived. Every society has its own socio-cultural and communicative behaviors that relate to face (Goffman,1967) and politeness (Brown and Levinson, 1987) cognizant of the fact that interlocutors would under normal circumstances want to maintain the social face and be friendly and thus be liked (positive politeness). Interlocutors pay extra attention to their face need as well as the face-needs of all other international participants, interacts thus make every effort to save the face of all possible interactional participants. Leech (1983) labels this communicative strategy’ the tact maxim ̓ and notes that it is a strategy for avoiding conflict, specifically the goal of an apology as communicative strategy is the maintenance of harmony between interlocutors (Obeng 1999, p.712).
Olshtain and Cohen (1983, p.22) perceive apology as a social event when they point out that is performed when social norms are violated. Bergman and kasper (1993, p. 82) emphasize this view as they see that the purpose of apology is to reestablish social relation harmony after the offense is committed.
For her part, Lakoff (1997) notes that politeness and apologies are devices employed by interactants to help reduce friction in interpersonal communication. Thus, apologies provide a remedy for an offense and help restore harmony as well as social equilibrium (Holmes, 1995: Edmondson, 1981: Leech, 1993).
“Apologies are like other speech acts in that they are often performed through conventionalized or ritualized utterances. According to Hudson (1980:52) conventionalizing any linguistic pattern is a matter of historical accident. Once expressions are selected in preference to others to be used to perform certain acts, it becomes a necessity that they be used and interpreted as such. Certain forms are more conventional used more often others, such as (I am sorry) means “forgiveness” (Blum Kulka and Olshtain, 1984).
Blum-Kulka and Kasper (1993, p.59) state that speech acts differ in the extent to which conventionalized linguistic form are used; some speech acts, such as apologizing and thanking, exhibit more conventional usage than others do.
It is in the area of negative and positive politeness strategies that deviated from Brown and Levinson‘s framework begin to appear. Leech (1983), for example, would classify apologies as positive politeness strategies. Holmes (1990) argues that apologies can address both positive and negative face needs.
One of the most influential views on the classification of apologies is Goffman’s (1971), in which he distinguishes two type of compensations: ritual and substantive’ (Nureddeen, 2008, p.282). Following this distinction , Fraser (1981:265) provide two motivations associated with substantive and ritualistic apologies; in substantive apology the speaker want to remedy the damage or harm caused by the offense while the ritual may be produced as a kind of habit associated with certain routines or when the respondent is not responsible for the offense .
However, Obeng (1999) adds a compound apology (implicit apology+ explicit apology), which can be seen as a fourth type of apology within the same paradigm (cited in Nureddeen, 2008, p.282).
People usually apologize by means of semantically different types of expression; therefore, apology strategies are often described according to their semantic formulae. Different classifications provide by different scholars often overlap and while some lists are extended and detailed, other are rather broad. It is also worth mentioning here that newer classifications build on and consequently provide more comprehensive views than previous categorization models such as (Frasher, 1981; Olshtain and Cohen, 1983; Blum –Kulka and Olshtain, 1984; Holmes, 1989; Bergman and Kasper, 1993).
Bergman and Kasper (1993, p.94) used another model to analyze their data: IFID, downgrading (reducing the severity of offense, and reducing responsibility– including excuse and justification, claiming ignorance and denial); upgrading of use of adverbial (i. e. intensifying of IFID); taking on responsibility or admission of face); offer of repair; and verbal address (concern for the hearer and promise of forbearance)
1-1 پیشینهی تحقیق
یکی از موضوعات مهم در مکانیک کوانتومی، درهمتنیدگی[1] یا همان آمیختگی حالتهای کوانتومی میباشد که یکی از مباحث مهم نظریهی اطلاعات کوانتومی[2] به شمار میرود. از کاربردهای پدیده درهمتنیدگی میتوان به محاسبه کوانتومی[3] ]3-1[، رمزنگاری کوانتومی[4] ]5,4[ و انتقال کوانتومی[5] ]7,6[ اشاره کرد.
امروزه شناخت ساختار و خواص سامانههای درهمتنیدهی کوانتومی توجه بسیاری از محققان را به خود جلب کرده است. به دلیل نوظهور بودن پدیده درهمتنیدگی کوانتومی، موضوعات فراوانی پیرامون این پدیده وجود دارند که از مهمترین آنها میتوان به دو موضوع زیر اشاره کرد،
1- تشخیص اینکه سامانههای مورد مطالعه، درهمتنیده میباشند یا خیر،
2- پیدا کردن بهترین معیار برای یافتن مقدار دقیق درهمتنیدگی سامانههای کوانتومی.
برای تعیین مقدار درهمتنیدگی سامانههای کوانتومی، معیارهای مختلفی ارائه شده اند که از مهمترین این معیارها میتوان به تلاقی[6]] 11-8[، نیمهتلاقی[7] ]12[، منفیگرایی[8] ]15-13[، آنتروپی وان نیومن[9] ]8[، آنتروپی نسبی[10] و … اشاره کرد. ما در این پایان نامه فقط از معیار تلاقی برای تعیین مقدار درهمتنیدگی استفاده خواهیم کرد.
در مجموع، بررسی دو موضوع فوق فقط در مورد حالتهای محدود صورت گرفته است و تاکنون روش فراگیر و در عین حال ساده برای تعیین درهمتنیده بودن هر سامانهی کوانتومی و همچنین معیاری که مقدار دقیق درهمتنیدگی کوانتومی را نشان دهد یافت نشده است. به عنوان مثال، برای یک سامانهی دو قسمتی که شامل حالتهای خالص[11] میباشد، اکثر معیارهای درهمتنیدگی نتیجه قابل قبولی را از خود نشان میدهند، در صورتیکه برای حالتهای مخلوط[12]، تشخیص درهمتنیدگی و همچنین تعیین مقدار درهمتنیدگی کار بسیار پیچیده و مشکلی است. درهمتنیدگی حالتهای مخلوط از طریق درهمتنیدگی حالتهای خالص مشخص می شود]15[. مشکل اصلی محاسبه درهمتنیدگی حالتهای مخلوط یافتن کمترین مقدار درهمتنیدگی حالتهای خالص میباشد و تعیین مقدار درهمتنیدگی تاکنون فقط روی سامانههای محدودی مطالعه شده است.
رابطهای که توسط ویلیام ووترز[13] و اسکات هیل[14] برای تعیین مقدار درهمتنیدگی سامانههای دو کیوبیتی ارائه شده است، از روابط بسیار مهم در زمینه درهمتنیدگی سامانههای کوانتومی به شمار میآید]16[.
[1] Entanglement
[2] Quantum information theory
[3] Quantum computation
[4] Quantum cryptography
[5] Quantum teleportation
[6] Concurrence
[7] D-concurrence
[8] Negativity
[9] Von-Neumann entropy
[10] Relative entropy
[11] Pure states
[12] Mixed states
[13] W. Wootters
[14] S. Hill