هر پدیده اجتماعی برای ایجاد و تداوم ، نیازمند جایگاهی در ساختار نظام اجتماعی است و این جایگاه نیز خود نشات گرفته از نیازی است که جامعه مورد نظر به وجود آن پدیده نشان می دهد . در بحث سازمان های مردم نهاد ، می توان به اهمیت این سازمان ها به عنوان نقش آفرین های تحقق حکمروایی مطلوب و شایسته در چهارچوب ارتقاء سرمایه اجتماعی در جامعه مدنی با رویکرد شکل دهی به مدلی شایسته برای سیاستگزاری اشاره کرد .
از این روی در فصل اول این تحقیق با چنین رویکردی به بررسی جایگاه سازمان های مردم نهاد در تحقق حکمروایی خوب در تهران پرداخته می شود . محقق در این فصل با بیان مساله به چرایی اهمیت و ضرورت پرداختن به بحث ححمروایی مطلوب ( خوب ) می پردازد و در تلاش خواهد بود تا ضمن تبیین دقیق مساله از طریق فرضیات و سوالات مشخص به اهمیت نقش سازمان های مردم نهاد به عنوان عاملی در جهت تحقق حکمروایی مطلوب در جامعه مدنی بپردازد . تعریف کلید واژگان اصلی تحقیق ، بیان روش تحقیق و نحوه دسته بندی اطلاعات جمع آوری شده در مسیر دانایی و سازماندهی فصول از دیگر بخش های این فصل محسوب می شود . به بیان دیگر در این فصل تلاش بر این است که چهارچوب نظری بحث به درستی بیان شده و نقشه راه ادامه تحقیق طراحی گردد .
1-2 طرح مساله
سرمایه اجتماعی را به سادگی می توان به عنوان وجود معینی از هنجارها یا ارزش های غیر رسمی تعریف کرد که اعضای گروهی که همکاری و تعاون میان ایشان مجاز است، در آن سهیم هستند. مشارکت در ارزش ها و هنجار ها به خودی خود باعث تولید سرمایه اجتماعی نمی گردد، چرا که این ارزش ها ممکن است ارزش های منفی باشند. هنجارهایی که سرمایه اجتماعی تولید می کنند، به طور اساسی باید شامل سجایایی از قبیل صداقت، ادای تعهدات و ارتباطات دو جانبه باشد. به طور کلی از سرمایه اجتماعی تعاریف مختلفی ارائه گردیده است. یکی از تعاریف مطرح، سرمایه اجتماعی را مجموعه هنجارهای موجود در سیستم های اجتماعی دانسته که موجب ارتقای سطح همکاری اعضای آن
جامعه گردیده و موجب پایین آمدن سطح هزینه های تبادلات و ارتباطات می گردد. براساس این تعریف، مفاهیمی نظیر جامعه مدنی و نهادهای اجتماعی از نظرمفهومی با سرمایه اجتماعی نزدیک می گردند(فوکویاما، 1999)
در این حال با وجود قدمت فعالیت و حضور سازمان های غیر دولتی که به نوعی جزء جدایی ناپذیر فرهنگ ملی و مذهبی ما بوده اند، در سال های اخیربه دلیل مفهوم سازی جدید، به ویژه در مطالعات اجتماعی و اقتصادی و نیز ظهور تعیین صلاحیت سازمان های غیر دولتی، نقش عمده ای در ارتقاء و شکل گیری سرمایه اجتماعی ایفا می کنند.
دولت ها به واسطه تمرکز امور در خود در طولانی مدت به واسطه ناتوانی در برآوردن خواسته های شهروندان با بحران مشروعیت مواجه شدند و لذا با پیگیری سیاست تمرکززدایی و اعطای اختیارات به نهاد های محلی در جهت کسب مشروعیت از دست رفته بودند. سازمان های مردم نهاد یکی از حوزه های است که در امر توسعه و پیشرفت در دیدگاه صاحب نظران و کارگزاران دولتی همیشه مورد توجه بوده است و به عنوان نهاد ها و موسساتی کارآمد و مکمل بخش دولتی در تحقق حاکمیت مطلوب و افزایش سرمایه اجتماعی جایگاه ویژه ای یافته اند.
سازمان های مردم نهاد به گروهی مستقل، غیر دولتی، غیر انتفاعی و داوطلبانه از مردم گفته می شود که با اهداف مشخص و آشکار، پیرامون یک نیاز اجتماعی مشترک گرد آمده اند. این سازمان ها به علت تعدد و تنوع نقش ها و ویژگی هایی که به خود می گیرند تعاریف متنوعی دارند، ولی عمدتا با پسوند«غیر دولتی» تعریف و شناخته می شوند. به عبارت دیگر«غیر دولتی بودن» بودن، وجه مشترک تمام تعاریف مربوط به سمن ها ست. سایر تفاوت هایی که بین تعاریف این سازمان ها وجود دارند بیشتر مربوط به نوع فعالیت هایی می شوند که سازمان های مختلف، آن فعالیت ها را در راستای تحقق اهداف سازمانی خود انجام می دهند. در یک تعریف نسبتا جامع می توان«سمن» را سازمان های غیر دولتی متشکل از گروهی از افراد داوطلب دانست که بدون وابستگی به دولت و به صورت غیر انتفاعی و عام المنفعه با تشکیلات سازمان یافته در جهت اهداف و موضوعات متنوع فرهنگی، اجتماعی، خیریه ای، تخصصی و صنفی فعالیت می کند. اهداف و موضوعات مورد توجه این سازمان ها مختص به گروه و قشر خاصی نیست و حضور تمامی افراد را در عرصه های مختلف رشدو توسعه کشور امکان پذیر می سازد. در کشور ما به دلیل پیشینه تاریخ طولانی مشارکت های مردمی در شکل گروه های همیار و خودیار و آموزه های دینی و اخلاقی مشوق افراد نسبت به این امور، ظرفیت مشارکت همیشه وجود داشته و در برهه های تاریخی از جمله در تحقق انقلاب شکوهمند اسلامی و تثبیت نظام نقش آفرینی کرده است. امروز مشارکت مردمی در قالب نهادهای رسمی مدنی مثل سازمان های مردم نهاد و یا اشکال سنتی و دیرینه آن مثل افزایش نقش مساجد و هیات ها، کانون های فرهنگی و غیره می تواند دارای آثار توسعه ایی مثبت باشد. نهادهای غیر دولتی هم می توانند باعث کاهش سرمایه اجتماعی گردند و هم می توانند سرمایه اجتماعی را افزایش دهند. نهادهای غیردولتی در صورت برقراری تعامل درست، می توانند باعث شکل گیری و تقویت سرمایه اجتماعی گردند. تشویق تشکیل نهادهای مدنی، تقویت آموزش های گروهی، استفاده موثر از رسانه های ارتباطی، اصلاح الگوهای رفتاری کارکنان و مدیران، پایبندی به اخلاقیات، توجه به مصلحت عامه و از همه مهم تر، بسترسازی فرهنگ توسط دولت می تواند باعث تقویت نهاد های غیر دولتی و در نهایت ارتقاء سرمایه های اجتماعی گردد .
انگلیسی……………………………………………………………………………………………………. 74
چکیـده
کشورهای ایران و افغانستان به حکم مؤلفه هایی همچون جغرافیا، تاریخ، اقتصاد، و فرهنگ بر همدیگر تأثیر گذاشته اندو از هم تأثیر می پذیرند. ظهور طالبان و حوادث 11سپتامبر2001 و حضور آمریکا در افغانستان که منجربه سقوط طالبان و استقرار یک دولت جدید مبتنی بر اصول لیبرال دموکراتیک با نظارت جامعۀ جهانی شد، موجب اهمیت بیشتر تحولات این کشور در ارتباط با امنیت ملی ایران شده است. محیط استراتژیک ایران به گونه ای است که افغانستان به یکی از مهمترین حلقه های این محیط تبدیل شده است. از این رو سوال این پژوهش این بوده است که: برآمدن دولت جدید درافغانستان طی سالهای 2013 الی 2001 و ایجاد صلح در افغانستان چه تاثیری بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران داشته است؟ فرضیۀ این پژوهش بر آن است که پس از واقعه11 سپتامبر، با روی کارآمدن دولت جدید در افغانستان،و استقرار دموکراسی و صلح در آن کشور ، موجب تأثیرات مثبتی در افزایش امنیت جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با افغانستان شده، اما تأثیرات منفی هم داشته که میتوان به ایجاد تهدیدات جدید امنیتی علیه جمهوری اسلامی ایران ناشی از ترتیبات امنیتی میان آمریکا و افغانستان و ایجاد پایگاه های نظامی در افغانستان اشاره کرد.در این تحقیق با توجه به اهمیت روابط ایران و افغانستان و مسائل امنیتی و سیاسی بین دو کشور از روش توصیفی-تحلیلی و برای جمع آوری داده ها از روش کتابخانه ای بهره برده ایم، ضمن آنکه چون نظریۀ صلح دموکراتیک از توانایی لازم برای ریشه یابی و تحلیل و پیش بینی تحولات داخلی افغانستان برخوردار بوده است، از این نظریه استفاده نموده، و به بررسی تأثیر و نقش استقرار دولت جدید افغانستان در ایجاد افزایش امنیت کشور جمهوری اسلامی ایران و آثار مثبت و منفی آن پرداخته ایم .
واژگان کلیدی: ایران، افغانستان، امنیت ملی، صلح پایدار.
-1- بیان مسئله
ایران و افغانستان دو کشور همسایه و دارای مرزی مشترک به طول 945 کیلومتر میباشند. روابط دیپلماتیک این دو کشور از دیرباز دستخوش حوادث و فراز و نشیبهایی بوده و با وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 و حمله آمریکا به افغانستان و تشکیل دولت جدید(حامدکرزای) و استقرار صلحی پایدار فصل جدیدی در روابط ایران و افغانستان گشوده شده است.
دولت جدید در افغانستان نسبت به دولت قبل از خودش حکومت طالبان از مبانی مردمی بیشتری برخوردار است؛ زیرا در زمان حکومت طالبان اساسأ مردم حق انتخاب ، دادن رأی ، حق بیان ، حق ابراز فردیت و حق تعیین سرنوشت خود را نداشتند. در نظام حکومتی طالبان قانون اساسی و دموکراسی وجود نداشت، زیرا طالبان اعتقاد به قانون اساسی و دموکراسی نداشته و معتقد بود در اسلام دموکراسی زمینه ای ندارد، انتخابات را یک امر تقلیدی غیر اسلامی می دانست؛ در نتیجه ملت حق نظارت بر دولت را نداشته و آزادی بیان و حقوق شهروندی و جامعۀ مدنی نیز وجود نداشت. زنان حق تحصیل و اشتغال و حق حضور تنها در جامعه را نداشتند و باید برقع میپوشیدند، و مردان باید ریش می گذاشتند. افغانستان در دوره 5 ساله حکومت طالبان درگیر جنگهای داخلی بود و این بی ثباتی موجب ناامنی و تردد غیرمجاز و مهاجرت به کشور ایران و همچنین موجب گسترش قاچاق و ترانزیت مواد مخدر به ترکیه و اروپا و نیز افزایش جرم و جنایت و افزایش اعتیاد در ایران گردید. لذا این عامل یعنی حرکت به سوی دموکراتیک شدن دولت جدید طی سالهای 2001 الی 2013 باعث شده در سیاست خارجی با کشورهای دیگر من جمله با ایران سیاست کاهش منازعات را در چارچوب صلح دموکراتیک پیگیری نماید.
یکی از نکاتی که می تواند در این تحقیق مورد بررسی قرار گیرد، تاثیر این تحولات بر امنیت ملی کشور جمهوری اسلامی ایران است. امنیت ملی به معنای حفظ تمامیت ارضی، حفظ جان مردم، بقاء و ادامه سازمان های اجتماعی وحاکمیت کشور، حفظ و ارتقاء منابع حیاتی کشور، نبود تهدید جدی از خارج نسبت به منافع ملی و حیاتی کشور می باشد. با توجه به پیوندهای تاریخی و ژئوپلیتیکی دو کشور ایران و افغانستان هر گونه تغییر شرایط سیاسی افغانستان می تواند آثار مثبت و منفی عدیدهای بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران به همراه داشته باشد. ایران بدلیل استقلال سیاسی و عدم تکیه بر قدرتهای خارج از منطقه، اهمیت بیشتری به همسایگان خود داده و امنیت منطقه ای خود را در تحکیم روابط و پیوندهای امنیتی با کشورهای همسایه جستجو نموده و بدون تردید همسایگان ایران به عنوان محیط امنیتی جمهوری اسلامی ایران تلقی می شوند. ازسال2001 به بعد روابط دیپلماتیک ایران و افغانستان با توجه به نزدیکی جغرافیایی، و قرابت فرهنگی و پتانسیل های اقتصادی و تکنولوژیکی، در چارچوب مسائل اقتصادی و بازسازی افغانستان و همچنین موضوع مواد مخدر، و مباحث مربوط به مهاجرین افغانی و برقراری صلح و ثبات سیاسی و امنیت در افغانستان بوده، و صلح و ثبات سیاسی درافغانستان می تواند تأمین کنندۀ منافع و تضمین کنندۀ امنیت ملی ایران از ناحیه مرزهایی که با ایران دارد باشد. در حوزه مسایل اقتصادی، بازار مصرف افغانستان، برای تجار و بازرگانان ایران مهم خواهد بود، و گسترش تعاملات و همکاری های عمرانی و اقتصادی بین دو کشور هم دارای منافع اقتصادی است، و هم موجب افزایش همگرایی در سایر حوزه ها به خصوص حوزه های امنیتی می شود. لذا نزدیکی و روابط حسنه این دو کشور می تواند در امنیت ملی ایران تاثیر مستقیم و غیرمستقیم بر جای گذارد. ازطرف دیگر حضور نظامی آمریکا درافغانستان موجب کاهش نفوذ و قدرت مانور ایران در افغانستان و گسترش حوزه ژئوپلیتیکی آمریکا شده که میزان آسیب پذیری ایران را در حوزه ژئوپلیتیکی افزایش داده و تهدیدی جدی علیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران است .
:
پژوهش حاضر سعی دارد نقش احزاب سیاسی در عراق و نقش آن ها در فرایند دموکراسی سازی را مورد بررسی قرار دهد. سؤال اصلی این گونه طرح شده است که احزاب سیاسی عراق چه نقشی در فرایند دموکراسی سازی عراق دارند؟ در پاسخ این فرضیه مطرح شده است که احزاب سیاسی عراق مهم ترین عامل در شکل گیری فرایند دموکراسی سازی در این کشور هستند. سؤال فرعی نیز این گونه مطرح شده است که مهم ترین موانع بر سر راه فرایند دموکراسی سازی در عراق چیست؟ در پاسخ این فرضیه طرح شده است که چالش های درون حزبی و حاکم بودن رویه فرقه گرایی بر احزاب عراق باعث شده است تا این احزاب نتوانند در فرایند دموکراسی سازی عراق نقش موثری ایفا نمایند. نوع روش تحقیق حاضر، توصیفی – تحلیلی می باشد. همچنین از نظریات احزاب به عنوان چارچوب نظری بهره گرفته ایم.
با شکل گیری حکومت جدید در عراق، ساختارهای سیاسی این کشور دستخوش تغییر و تحولات عمده ای شد. همچنین وجود نامانی های گسترده و دخالت کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای بر پیچیدگی اوضاع افزود. با توجه به این شرایط، احزاب سیاسی عراق که باید به عنوان محرک دموکراسی سازی در این کشور عمل کند، به دلیل وجود اختلافات گسترده نتوانسته اند در فرایند دموکراسی سازی نقش عمده ای داشته باشند.
کلمات کلیدی:
عراق، دموکراسی سازی، احزاب، شیعیان، سنی، کردها
-1 بیان مسأله
اصولاً در یک نظام دموكراسی این احزاب و برنامه های اجرایی آنان است كه با یكدیگر رقابت می كنند و در واقع مردم قبل از اینكه به اشخاص معرفی شده در انتخابات فكر كنند به برنامه های اعلام شده از طرف احزاب رای می دهند. سه ویژگی انسانی در معنای حزب مورد توجه بوده که عبارتند از: تفرق، اشتراک، مبارزه. دلیل آن نیز این است كه در تمامی فرهنگها حزب به معنای جمعی در مقابل دیگران است و از منافع یا بینشهای مشترکی حمایت میکند و برای مقابله با گروهی دیگر تشکیل شده است. احزاب در نظامهای مختلف سیاسی از
کارکردهای متفاوتی برخوردار هستند، اما از یک منظر، کار ویژههای احزاب عمدتاً شبیه به هم است و بنابراین در دو دسته اساسی تقسیمبندی میشوند که بخشی از این کار ویژهها، آموزشی و اجتماعی و بخشی دیگر کسب قدرت از طریق شرکت در انتخاباتهای مختلف است. در دوران حاضر که عصر دموکراسی های نمایندگی نام گرفته است، تصور تثبیت و تشکیل نظام سیاسی بدون وجود افراد هم فکر که به صورت هماهنگ عمل کنند به دشواری امکان پذیر است.
در این راستا، در عراق پس از صدام به دلیل ویژگی های سیاسی، امنیتی، اجتماعی و فرهنگی خاص احزاب از جایگاه و نقش مهمی در فرایند دموکراسی سازی برخوردارند. احزاب مهم در نظام سیاسی عراق را می توان در سه دسته جای داد: 1- احزاب شیعی: مهم ترین جریانات شیعی در عراق را میتوان به سه گروه اصلی تقسیم کرد: الف: ائتلاف دولت قانون که برآمده از حزب الدعوه و تعدادی از احزاب کوچک مستقل است که نوری المالکی رهبری آن را برعهده دارد. ب: دومین ائتلاف از احزاب شیعه که با عنوان ائتلاف مواطن (شهروندان) شناخته میشود از ائتلاف مجلس اعلای انقلاب اسلامی و دیگر احزاب کوچکتر شیعه همچون حزب احمد چلبی و حزب ابراهیم جعفری تشکیل شده است. ج: سومین جریان شیعه مهم و تاثیر گذار در عراق کتلة الاحرار به رهبری مقتدی صدر است. 2- احزاب کردی: مهم ترین احزاب کردی در عراق شامل الف: حزب دموکرات کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی ب: حزب ائتلاف میهنی به رهبری جلال طالبانی است. 3- احزاب سنی: در میان جریانات اهل سنت نیز جریانات وابسته به نجیفی، ائتلاف متحدون و همچنین جبهه توافق عراق از نقشی پررنگ برای تاثیرگذاری بر فرایند دموکراسی سازی برخوردارند.
در این راستا، شکاف های داخلی موجود در داخل احزاب در کنار تحولات مربوط به فدرالیسم و همچنین حضور گروه های افراطی در این کشور، روند نقش آفرینی احزاب در حرکت به سوی دموکراسی سازی را با ابهام مواجه ساخته است. از سوی دیگر، حتی در درون خود احزاب شیعی، سنی و کردی نیز انسجام لازم وجود ندارد. در این باره، هر یک از تشکل های درون حزبی نیز از سیاست ها، اقدامات و کشورهای خاصی حمایت می کنند که این مسأله نیز بر ابهامات و پیچیدگی های نقش احزاب در روند دموکراسی سازی عراق افزوده است.
از سوی دیگر، نمی توان نقش و فشار کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای را بر احزاب موجود در عراق نادیده گرفت. این مسأله، زمینه ساز تضعیف احزاب در جامعه عراق شده است. کشورهایی نظیر آمریکا، ایران، عربستان و ترکیه با نفوذ و فشار خود بر احزاب، آن ها را از رسیدن به اتحاد و انسجام واقعی بازداشته اند که این مسأله زمینه ساز شکل گیری مشکلات فراوانی برای احزاب در عراق پس از صدام شده است.
با توجه به اهمیت نقش احزاب سیاسی در عراق و نقش آن ها در فرایند دموکراسی سازی، پژوهش حاضر به دنبال بررسی شناخت ابعاد مختلف روند تاثیرگذاری احزاب سیاسی عراق بر روند دموکراسی سازی این کشور است. در این راستا، دغدغه و مسأله اصلی پژوهش حاضر با این مسأله بر می گردد از آنجایی که جامعه عراق جامعه ای واحد و یک دست نیست، فرایند دموکراسی سازی در این کشور با مشکلات بسیاری مواجه است. در این راستا، احزاب نقشی مهم و بی بدیل در راه دستیابی به دموکراسی ایفا می کنند. با توجه به این مهم، این تحقیق سعی دارد به این نتیجه برسد که احزاب عراق با اتخاذ راهکارهای مبتنی بر تامین اهداف و منافع تمامی گروه ها و هویت های موجود در جامعه عراق، سعی دارد جامعه این کشور بعد از صدام را به سوی جامعه مدنی مطلوب همگان رهنمون سازد.
:
ایران و عراق دو همسایه مرزی هستند که از دیرباز با یکدیگر درگیر بوده اند و همواره در هر دوره تاریخی جنگ میان آنها روی داده است. قبل از فروپاشی امپراتوری عثمانی[1] در جنگ جهانی اول[2]، کشمکش دولتمردان ایرانی بیشتر با این امپراتوری بود و پس از فروپاشی و پدید آمدن کشورهای جدید درگیری ها ایران با عراق شروع شد و اختلافات وارد مرحله ای جدید شد.
ایران کشوری است در جنوب غربی آسیا واقع در منطقه خاورمیانه[3] که حدود یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربع وسعت دارد. این کشور از شمال با کشورهای آذربایجان، ارمنستان، ترکمنستان، از شرق با کشورهای افغانستان و پاکستان و از غرب باکشورهای ترکیه و عراق همسایه است. به دلیل موقعیت سوق الجیشی ایران در منطقه فوق استراتژیکی خاورمیانه، همواره ایران کانون توجه جامعه جهانی و قدرت های بزرگ بوده و قبل از وقوع انقلاب اسلامی و پدید آمدن نظام جمهوری اسلامی در این کشور، محمد رضا پهلوی پادشاه ایران در عصر پهلوی ژاندارمی منطقه خاورمیانه را بر عهده داشت. ایران سرشار از منابع طبیعی اعم از نفت، گاز، ذغال سنگ، آب و… است و به دلیل دسترسی به آب های آزاد در جنوب این کشور از طریق خلیج فارس[4] موقعیت خوبی را برای خودم رقم زده است. از آن طرف کشور عراق در همسایگی غربی ایران، با وسعت حدود چهارصد و سی و هشت هزار و سیصد و هفده کیلومتر مربع در یک منطقه پست، هموار و گرمسیر قرار گرفته است. عراق از شمال با ترکیه، از جنوب با عربستان سعودی و کویت، از غرب با کشورهای سوریه و اردن و از شرق با ایران همسایه است. کشور عراق حاصل توافقات شکل گرفته پس از جنگ جهانی اول است که به سبب آن امپراتوری عثمانی فروپاشید و کشورهایی جدید تاسیس شد که یکی از آن ها کشور عراق بود. عراق پس از ایران دومین کشوری است که بیشترین جمعیت شیعه را در خود جای داده است و به دلیل وجود اماکن مقدس و قبور امامان شیعه[5] همواره مورد توجه مسلمانان بوده است.
عراق دارای منابع عظیم نفتی، کشاورزی پر رونق، بندرها و راه تجاری مطلوب است. آنها دارای ارتش اول منطقه با نیروهای کارآمد و ماهر و با اقتصاد متنوع همراه با زیر ساخت قابل اطمینان هستند. اما هنوز با گذشت نزدیک به هشت دهه از تشکیل دولت عراق، عراق همواره فاقد ملت به معنای خاص و عام کلمه است و فقط مرزهای جغرافیایی توانسته آنها را از سایر ملت ها تمیز بدهد اما هنوز مرزهای نژادی، فرهنگی، قبیلگی بین عراقی ها پابرجاست و هنوز هویت واحدی بین آنان شکل نگرفته است. شاید به همین دلیل باشد که هر از چند گاهی دولت عراق درگیر جنگ با کشوری خارجی میشود تا بتواند هویت مشترک بین شهروندان خود شکل دهد. البته نکته گفته شده در حد یک فرضیه است و هنوز به اثبات نرسیده است.
پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، رفتار عراق با دولت ایران تغییر کرد و تا روز حمله رسمی خود به این کشور یعنی در تاریخ 31 شهریور ماه سال 1359، تعرضات مرزی و همچنین درگیری ها و کشمکش های فراوانی را به وجود آورد. موضوع اصلی این پژوهش به مقطعی خاص در سال دوم جنگ عراق و ایران اشاره دارد اما باید وقایع قبل از این حادثه مورد بررسی و ارزیابی قرار بگیرد. در فصل سوم پژوهش در قالب پیشینه تاریخی تحقیق روابط ایران و عراق از گذشته تا سال 1359 هجری شمسی مورد نظر قرار گرفته است و در فصل چهارم به دو سال ابتدایی جنگ و همچنین مقطع آزادسازی خرمشهر و تصمیم ایران برای اتخاذ استراتژی مناسب در برابر عراق اشاره شده است. پس از فتح خرمشهر طی عملیات بیت المقدس در سوم خرداد ماه سال 1361، ایران میبایست استراتژی ای را انتخاب میکرد که بتواند حداکثر منافع خویش را تامین کند و با بیرون راندن نیروهای عراق از باقی سرزمین های اشغال شده، جنگ را پس از دو سال به پایان برساند. رژیم بعث عراق دارای دولتی منحصر به فرد و رکورد دار نقض گسترده قوانین بین المللی و حقوق جنگ از جمله سرکوب و کشتار غیر نظامیان، به کارگیری و استفاده از سلاح های شیمیایی و ممنوعه علیه غیر نظامیان کشور خود[6] و مردم ایران، راه اندازی چندین بحران منطقه ای و بین المللی و بی اعتنایی به قوانین و تعهدات بین المللی است. این آمار در پایان عمر صدام[7] به دست آمد و نشان داد که بی
اعتمادی ایران به صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق بی دلیل نبوده است. همچنین از جمله ویژگی های شخصیتی صدام حسین نهادن نام های سرداران بزرگ همچون خالد بن ولید[8]، صلاح الدین ایوبی[9] و … بر روی خود بود که این امر خود موید روحیه تهاجمی و روحیه کشورگشایی صدام حسین بود. اتخاذ تصمیات شخصی بی پایه واساس، بهانه توهین ولیعهد کویت به صدام برای حمله نظامی عراق به کویت[10]، تعمیم حالات شخصی خود در امور مهم مملکتی از دیگر ویژگی های شخصیتی وی بود. مقامات جمهوری اسلامی ایران بنا به دلایل مختلف تصمیم به ادامه جنگ تا بازپس گیری مناطق اشغالی خود گرفتند و تصمیم به عبور از مرز بین المللی و رساندن نیروهای خودی به خاک عراق را طراحی و اجرا کردند. در این پژوهش استراتژی نظامی ایران در خاک عراق را مورد سوال قرار میدهیم و میخواهیم دلایلی که باعث شد ایران به ادامه جنگ تن بدهد را مورد ارزیابی قرار بدهیم. فتح خرمشهر در تاریخ جمهوری اسلامی یک نقطه عطف محسوب میشود زیرا آنها توانستند پس از دویست سال در طولانی ترین جنگ قرن بیستم ذره ای از خاک خود را به نیروهای بیگانه و همسایگان خود واگذار نکنند و تمام نیروهای عراق را از خاک خود بیرون کنند.
ارتش رژیم بعث عراق در بعد از ظهر روز 31 شهریور ماه سال 1359 هجری شمسی، هجوم سراسری خود را به مرزهای ایران آغاز کرد و قصد داشت با استراتژی جنگ محدود و برق آسا[1] بخشی از خاک سرزمینی ایران را اشغال کند. عراقی ها توانستند حدود 15000 کیلومتر از خاک ایران را تصرف و به چنگ خود دربیاورند. نیروهای ایرانی نتوانستند در یک سال ابتدایی جنگ سازماندهی مشخصی برای بازپس گیری مناطق اشغالی انجام بدهند و عملیات های آنها برای فتح خاک خودی یکی پس از دیگری به شکست می انجامید. در این دوران دکتر ابوالحسن بنی صدر[2] رییس جمهور جمهوری اسلامی ایران بود و ریاست قوای مسلح را به نیابت از امام خمینی برعهده داشت. از آغاز نیمه دوم سال 1360 ه ش و پس از برکناری بنی صدر از قدرت، نیروهای ایرانی توانستند ابتکار عمل را به دست بگیرند و در یک سلسله عملیات 85 درصد از مناطق اشغالی را آزاد کنند.” نکته مهم در این عملیات ها زنجیره ای بودن و بهم پیوستگی آنان بود به این معنا که اجرای هر کدام از عملیات های بزرگ به موفقیت عملیات قبلی بستگی داشت و به همین این دلیل ترتیب و ترکیب و توالی آن ها بسیار مهم بود”.(رشید،1391: 44) از عملیات دوم ایران که طریق القدس نام گرفت سلسله عملیات های کربلا نیز آغاز شد که تا عملیات کربلای سه ( عملیات بیت المقدس ) ادامه پیدا کرد. سازمان رزم سپاه که حضورش در سال دوم جنگ، تاثیر بسزایی در روند موفقیت های ایران گذاشت نیز از عملیات طریق القدس به صورت جدی وارد صحنه جنگ شد. ایران در عملیات بیت المقدس توانست شهر استراتژیک خرمشهر را فتح کند و شرایط را برای عراق و صدام حسین دشوار سازد. پس از فتح خرمشهر، جایگاه بین المللی ایران ارتقا یافته بود، روحیه ای سرشار از امید در مردم و رزمندگان ایرانی پدید آمده بود، فروش نفت ارتقا پیدا کرده بود و احتمال پیروزی صدام منتفی شده بود. اما هنوز برخی از شهرهای ایران مثل نفت شهر،سومار، قلاویزان و … در تصرف نیروهای عراقی بود. در این شرایط سه راهکار اساسی پیش روی مسئولان ایرانی برای ادامه راه وجود داشت.
دو گزینه ابتدایی نتوانست انتظارات مسئولان ایرانی را برای خاتمه دادن به جنگ برآورده کند و آنها پس از مشورت های فراوان تصمیم را بر آن بنا نهادند که گزینه سوم را انتخاب کنند و در عملیات بعدی خود وارد خاک سرزمینی کشور عراق بشوند. لازم به ذکر است نیروهای مسلح ایران تصمیم خود را برای ورود به خاک عراق در مرحله چهارم عملیات بیت المقدس ( آزادسازی خرمشهر ) گرفته بودند که بنا به دلایلی قادر به تحقق آن نشدند. اولین عملیات برون مرزی ایران در جنگ با عراق، در تیر ماه سال 1361 تحت عنوان عملیات رمضان آغاز شد. در حقیقت پژوهشگر در این پژوهش به دنبال آن است که استراتژی نظامی و اهداف جمهوری اسلامی از انجام این عملیات را مورد بررسی و ارزیابی قرار بدهد.
اگر سه قله تاریخی ( آغاز، تداوم و پایان ) را در جریان جنگ عراق و ایران به عنوان مبدا تحولات اساسی در جنگ و سرمنشایی برای آغاز درگیری ها و کمکش های سیاسی پس از اتمام جنگ در نظر بگیریم، به جرات میتوانیم بگوییم که مقطع ادامه جنگ از حساسیت های ویژه ای برخوردار است. ناکامی ایران در اولین عملیات برون مرزی خود باعث گردید حساسیت این مقطع چند برابر بشود و عده ای صحبت از این کنند که جنگ باید پس از عملیات بیت المقدس پایان میافت. این مسئله از آن جهت قابل ایجاد انگیزه در پژوهشگر است که در کنار بررسی دقیق استراتژی نظامی برون مرزی ایران در عملیات رمضان، راهکارهای پیش روی مسئولان وقت و همچنین علل ناکامی این استراتژی را روشن میسازد و باعث میگردد پژوهشگر با عینک بی طرفی به موضوعات قبلی و بعدی جنگ نیز نگاه کند. البته ناگفته نماند که از نگاه تئوریک، مقطع آغاز جنگ از بقیه مقاطع قابل اهمیت تر است اما به دلیل مسائل خاص و نگاه های سیاسی و بعضا جناحی موضوع تداوم جنگ بسیار حساس شده است.
یکی از مهمترین اهداف این پژوهش، بررسی مسائل جنگ هشت ساله عراق و ایران در سطح محافل آکادمیک و دانشگاهی نسل جوان است. این موضوعات بیشتر در دانشکده های نظامی مورد بررسی قرار میگیرد و کمتر در محافل دانشجویی نسل جوان مورد تحقیق است. کما اینکه همین نسل جوان بعضا سوالاتی مبهم و پراکنده از این برهه حساس تاریخ کشور خود در ذهن دارند و جمع بندی مواضع پراکنده افراد سیاسی و نظامی مختلف در ذهن کار را دشوار میسازد. به خصوص در سطح دانشگاه آزاد اسلامی این قبیل موضوعات شکل جدی به خود نگرفته است، هدف دیگر بررسی این برهه حساس در تاریخ سرزمین ایران است. تبیین این موضوع که چرا جمهوری اسلامی ایران استراتژی خود را برای برتری در معادلات معطوف به جنگ انتخاب کرد بسیار قابل اهمیت است.
[1] . جنگ محدود و برق آسا استراتژی صدام حسین و ارتش عراق در ابتدای جنگ با ایران بود. آنها طبق این استراتژی قصد داشتند به سرعت و کوتاه ترین فرصت محدوده وسیعی از خاک ایران را به اشغال خود درآوردند و جنگ را به پایان رسانند که این امر هیچگاه محقق نشد.
[2] .سید ابوالحسن بنی صدر نخستین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران بود. او از جمله افرادی بود که از فرانسه به همراه امام خمینی (ره) به کشور بازگشته بود. ایشان در خرداد ماه 1360 از مقام فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری عزل شد و مخفیانه به کشور فرانسه رفت.
ایرانهراسی (Iranophobia) اشاره به احساسات مخالفت یا دشمنی با سیاستها، فرهنگ، جامعه، اقتصاد یا نقش بینالمللی ایران دارد. همچنین ایرانهراسی اشاره به بیاعتمادی، نفرت، انزجار، حسادت، تبعیض، تعصب، نژادپرستی، کلیشه، ترس یا بیزاری به ایرانیان به عنوان یک گروه نژادی، قومی، زبانی، مذهبی پذیرفتهشده در سراسر جهان دارد. گستره ایرانهراسی میتواند از نفرت فردی تا تعقیب و آزار نهادینهشده متغیر باشد. همچنین ایرانهراسی به سیاستهایی اطلاق میگردد که برمبنای تئوری توطئه برای رسیدن به منافع خاص علیه این کشور با معرفی کردن ایران بعنوان تهدیدی برای کشوری خاص یا در شکل بزرگتر برای صلح بینالمللی مطرح میگردد. گاه ایرانهراسی با احساسات ضدایرانی همپوشانی دارد. همچنین ممکن است به کتابی با عنوان «ایرانهراسی: منطق یک عقده روحی اسرائیلی» (Iranophobia: The Logic of an IsraeliObsession) به نوشته هاگای رام اشاره نمود.
بیان مسئله
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و با زیرسوال رفتن پایههای دکترین نیکسون- کیسینجر مسئله ایرانهراسی از سوی غرب در کشورهای حاشیه خلیج فارس با جدیت هرچه تمام دنبال شد. کشورهای غربی با تحریک کشورهای منطقه اینگونه القا کردهاند که جمهوری اسلامی درصدد صدور انقلاب اسلامی است بنابراین بایستی با کمربند امنیتی ایران را احاطه کرد. همین مدل را در مقطعی درباره
شوروی سابق هم شاهد بودیم اما درباره جمهوری اسلامی ایران یکی از نتایج چنین رویکردی شکلگیری شورای همکاری خلیج فارس بود که از همان ابتدا از آن به عنوان وحدت مصلحتی در مقابل ایران استفاده میشد.
در سالهای اخیر نیز با بهانه قرار دادن دستیابی جمهوری اسلامی ایران به دانش و فناوری صلحآمیز هستهای تلاش کردند بحث «ایرانهراسی» را به عاملی برای امنیتی جلوه دادن فضای منطقه و بسترسازی برای فروش سلاحهای خود تبدیل کنند.این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد، که دکترین نظامیاش دفاعی و بازدارنده بوده و رویکرد آن صلح و دوستی است. امریکا و مجموعه کشورهای غربی همپیمان میخواهند تا با القای پروژه ایرانهراسی در منطقه، هراس و تنش ایجاد کنند و سلاحهای از رده خارج خود را به فروش رسانند.
آمریكا با به راه انداختن موج ایرانهراسی در تلاش است تا ایران را به عنوان یک دشمن بالقوه و خطری بزرگ برای منطقه معرفی كرده و كشورهای عربی منطقه را از نزدیک شدن به این كشور باز دارد. میزان قابل ملاحظهای تبلیغات سیاسی یا پروپاگاندا علیه ایران وجود دارد که هدف بیشتر آنها نشان دادن وجههای شیطانی از ایرانیان هستند، برخی از این تلاشها در محیط اینترنت توسط توزیع گسترده رایانامه، شبکههای اجتماعی و تارنماها صورت میگیرد و برخی دیگر در رسانههای دیگر بر اساس موارد دروغ، یا تحریف شده، و یا موضوعات تخیلی حضور دارند.