، بیان مسأله، ضرورت و هدف تحقیق، پیشینه تحقیق و…. است بیان شده است.
فصل دوم بنیاد نظری پژوهش است و در آن به بیان مسائلی چون ادبیات و زبان، متن و رابطه متن با متون دیگر، بینامتنیت، پیشینه و تعاریف آن، ژرار ژنت و نظریه بینامتنیت او و… پرداخته شده است.
در فصل سوم مباحثی چون مولوی، زندگی افکار و آثارش، مثنوی، قرآن کریم و ارتباط مثنوی با قرآن مطرح میشود.
فصل چهارم، به تحلیل وبررسی روابط بینامتنی قرآن و مثنوی از دیدگاه نظریه ژنت میپردازد و انواع بینامتنیت صریح، غیرصریح و ضمنی را در سه دفتر اول مثنوی بررسی میکند.
فصل پنجم فصل پایانی این نوشتار است و نتایج حاصل از این پژوهش بیان میشود. در پایان نیز منابع و مآخذ مورد استفاده در این پژوهش بیان میشود.
مولوی کتاب خود را مثنوی نامیده است. مثنوی نام یکی از قالبهای شعری است. مولوی در آغاز دفتر اول، دوم، سوم و چهارم و در ابیات آغازین دفتر ششم، کتاب خود را به همین نام خوانده است:
پـیـش کــش مـیآرمــت ای معـنـوی قســم سادس در تـمــام مثنــوی
شش جهت را نور ده زین شش صحف کَی یَطـوف حَـولـه مَــن لم یطُف
(6/3-4)
مثنوی امروزه با ترجمهها و اقتباسهای انجام شده، یکی از اسطوره متنهای مهم ادبیات فارسی محسوب میشود. موضوع پیوستگی و ارتباط متنی و بینامتنی در مورد مثنوی نیز همچون دیگر آثار بزرگ همواره مورد توجه محققان بوده و نظریههای گوناگون را در این زمینه در پی داشته است.
ارتباط بینامتنی مثنوی با قرآن کریم، که قرآن پارسی نامیده میشود، برای فهم آن لازم و ضروری است.
منظور از ارتباط بینامتنیت مثنوی با قرآن ارجاعات قرآنی است که مولانا به طور مستقیم و غیرمستقیم در متن مثنوی به بیان آن ها میپردازد. ژرار ژنت در بحث خود از روابط متنی به یک مجموعه از تقسیمبندی ها اشاره میکند از جمله: بینامتنیت، ترامتنیت، فرامتنیت، سرمتنیت و بیش متنیت که هر کدام گونهای از ارتباط متون با هم را تعریف میکند.
ما با توجه به نظریه بینامتنیت ژنت به دنبال تعیین جایگاه و توصیف اهمیت قرآن در شکلگیری مثنوی معنوی مولوی و جایگاه معرفت شناختی و حیاتی آن هستیم. ما برآنیم که نشان دهیم اهمیت یک متن همچون مثنوی معنوی میتواند با توصیف واحدهای بنیادی که آن متن و روابطش را با متنهای دیگر شکل میدهد کاملاً توضیح داده شود.
ای از دیدگاه های روانشناسی؛ و در ادامه با آوردن شاهد مثالهایی از شاهنامه، رفتار شخصیتی هر کدام از این اشخاص مورد تحلیل و بررسی روانشناختی قرار گرفته است. و در پایان مطالب ذکر شده درباره هر شخصیت، استنباطهایی به طور اجمالی و مختصر، تحت عنوان نتیجه گیری نوشته شده است. تا بدین وسیله و با توسل به نظریه های روانشناسی، نمادهای روانشناسانهی داستان که در پس اعمال و گفتگوهای شخصیتهای داستان نهفته است، بر خواننده آشکار گردد.
فصل پنجم: در این فصل، نتیجه گیری کلی ذکر شده است. بدین معنی که در پایان به این برآیند رسیده می شود، که اصول رفتاری شخصیتهای این دو داستان، منطبق با چه نظراتی، و کدام یک از روانشناسان بوده است، و همچنین فهرست منابع و مآخذ در این فصل قرار گرفته است.
1-2. مسئله پژوهش:
در میان رویکردهای گوناگون نقد و بررسی آثار ادبی که از ابتدای قرن بیستم شکل گرفت، نقد روانکاوانه آثار هنری و تحلیل متون ادبی از منظر روانشناسی از ویژگی خاصی برخوردار است. در نقد روانکاوانه، مسائل مختلف روانشناسی در متون ادبی کشف می شود تا هم فصول ممیز ادبیات از روانشناسی، و هم پیوند میان آنها مشخص شود. در واقع نقد روانکاوانهی متون ادبی می تواند به معنای روانکاوی ادبیات باشد؛ به این معنا که روانشناسی و ادبیات دو چیز مستقل از یکدیگرند که در عین استقلال با یکدیگر پیوندهایی نیز دارند. فروید به عنوان بنیانگذار روانکاوی و بعدها یونگ و… توانستند با توجه به دریافتهای جدید و نوآورانهی خود از روان انسان و کشف ابعاد جدیدی از وجود آدمی، قرائت تازهای را از متون ادبی و اساطیری و آثار هنری به مخاطبان خود ارائه دهند. اساس این تحقیق بر محور روانشناسی شخصیت است که از مباحث بسیار مهم روانشناسی میباشد چرا که از طریق شناخت شخصیت و تبیین آن میتوان تا حدودی بهصورت علمی رفتارهای درونگرا و برونگرا و همچنین الگوی خاص فکری هر فردی را توصیف و تبیین کرد که البته کار بسیار پیچیده است زیرا همه کاوشهای تجربی و علمی روانشناسان تاکنون علی رغم پیشرفتهای فزآینده به جمعبندی کلی و تعریف جامعی از آن نرسیده و هر کس به تناسب دیدگاهش در مورد ماهیت انسان نظریه های مختلفی ارائه دادهاند. اما نتوانستهاند به طور کامل شخصیت انسان را واکاوی نمایند، چرا که تمامی معانی و خصوصیات شخصیت را نمیتوان در یک نظریه خاص روانشناسی یافت. برای مثال، “یونگ” معتقد است شخصیت، علاوه بر گذشته، به وسیله آینده شکل میگیرد، “فروید” عقیده داشت که شخصیت از (نهاد، خود و فراخود) ساخته شده است، “راجرز” شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دایمی میدانست که محور تمام تجربههای وجودی بود، “آلپورت” شخصیت را مجموعه عوامل درونی، که تمام فعالیتهای فردی را جهت میدهد تلقی کرده است. “واتسن” شخصیت را مجموعه سازمان یافتهای از عادات میپنداشت. همچنین “شلدن” مراحل شخصیت را بر اساس جنینشناسی بررسی می کند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که شخصیت پیچیده و لایه لایهی هر فردی بر اساس نظریه های مختلف روانشناسان شخصیت از جمله «فروید»، «یونگ»، «آدلر» «راجز»، «مزلو»، «اریکسون» و… قابل بررسی و تحلیل است. در این تحقیق سعی می شود هر کدام از شخصیتهای مهم دو داستان تراژدیک رستم و سهراب و رستم و اسفندیار از جمله: (رستم، سهراب، اسفندیار، گشتاسپ، پشوتن، هجیر، بارمان، هومان، افراسیاب…). بر اساس، انطباق با برخی از مهمترین اصول روانشناسی روانشناسان شخصیت یاد شده مورد نقد و بررسی قرار گیرد. زیرا در لایههای رفتارهای این شخصیتها میتوان عناصر ویژهای را یافت که به یکی از بحرانهای یا یک بُعد شخصیتی یا آرزوی از دست رفته و سرکوب شده انسان اشاره دارد.
به نظر بسیاری از محققان، داستان رستم و اسفندیار نوعی تراژدی است. شمیسا مینویسد: «رستم و اسفندیار را معمولا حماسه خواندهاند، به گمان من تراژدی خواندن آن شایستهتر است». (شمیسا،224:1376). با بررسی قرائن موجود در داستان متوجه میشویم که دلیل رخ دادن تراژدی مرگ اسفندیار به عوامل درونی محرک این دو پهلوان در رویارویی با یکدیگر و برخورد دو جهانبینی برمیگردد. تقابل رستم و اسفندیار که همیشه از آن با قید جنگ یاد شده به چیزی فراتر از یک نزاع یا یک جنگ است. این تقابل همان کشمکشهای درونی دو پهلوان است. غیر از عوامل درونی که باعث تراژدیک شدن این اثر می شده میتوان به غیاب پشوتن که در این داستان نماینده وجدان آگاه، عقل سلیم و ندای حق و راستی است اشاره کرد. زیرا حضور مؤثر پشوتن و درایت او میتوانست پایان دهنده این نبرد شوم باشد. در حالی که تراژدی حضور عقلانیت پشوتن را برنمیتابد و میان تراژدی و خرد انسان تضادی آشکار وجود دارد.
داستان رستم و سهراب که نیز یکی از حزن انگیزترین داستانهای شاهنامه است یک اثر تراژدیک به حساب میآید. در این تراژدی تقدیر و سرنوشت سهم مهمی بر عهده دارند. این سرنوشت تغییر ناپذیر که قدرت بشری نمی تواند از وقوع آن جلوگیری کرده، بافتهای آدمیان را پنبه می کند(خالقی مطلق،62:1372).
دست نیرومند تقدیر را در جریان شکل گیری حوادث این داستان بارها میتوان مشاهده کرد:کشته شدن ژنده رزم- کسی که برای شناسایی رستم به همراه او آمده است- کتمان نام رستم و امتناع از نشان دادن رستم به سهراب از سوی هجیر، تأثیر همین نیروی تقدیر
است، که گویی خود فردوسی نیز کاملاً به شکست انسان در برابر سرنوشت باور دارد که بلافاصله بعد از طفره رفتن هجیر از نشان دادن رستم به سهراب؛ میسراید:
تو گیتـی چـــه سازی که خــود ساختست جهانـــــــدار از ایـــن کــــار پـــرداختست
زمـانـــه نبـشتـه دگـــرگـونــــه داشــت چنـــان کــــــو گــــذارد ببایــــد گـذاشت
(فردوسی،188:1389،ب593-592 )
و تلخترین بخش این داستان جایی است که انسان نیز دست ناتوان خویش را در دستان تقدیر گذاشته، و یاری دهنده آن می شود؛ رستم با پنهان کردن هویت خویش تکوین کننده فاجعه می شود و آخرین امید سهراب را به باد میدهد:
چنــــین داد پـاســخ کــــــه رستـم نـیم هــــــم از تخـــــمه ســام و نیـــــرم نــیم
کـــــه او پهــــلوان است مــــا کـــهتریم نـــــه با تخـــت و گاهـــــم و با مغـــــفریم
(همان:191،ب692-691)
اسلامی ندوشن درباره رستم و سهراب میگوید: «تراژدی رستم و سهراب، تراژدی بیخبری است. دو پهلوان که پدر و پسر هستند به علت آنکه یکدیگر را نمیشناسند به روی هم شمشیر میکشند. تقدیر برای بیخبر نگه داشتن آن دو از هم، همه عوامل را به کار میاندازد»(اسلامی ندوشن،۱۳91:۳۰۷). پژوهش حاضر در نظر دارد با توجه به اصول مکتب روانشناسان برجسته و مهم (فروید و یونگ و….) داستانهای مذکور را تحلیل و بررسی نموده و عوامل روانی مؤثر در روند شکل گیری ناگزیر این دو تراژدی را شناسایی و بازنمایی کند.
1-3. پیشینهی علمی پژوهش:
تاکنون درباره نقد روانکاوانهی برخی از شخصیتهای شاهنامه پژوهشهای مختلفی صورت گرفته است. در بررسیهای انجام شده، موضوعی منطبق با موضوع تحقیق حاضر یافت نشد، اما در امتداد آن میتوان به پژوهشهایی مرتبط با تحقیق؛ از جمله موارد زیر اشاره کرد:
١- کاظمی، محمد رضا (١۳۸۳). ویژگیهای خلقی قهرمانان در شاهنامه.
این پایان نامه به بررسی زندگی و حیات قهرمانان حماسی، ویژگیهای ظاهری و جسمی و ویژگیهای روحی و روانی آنها پرداخته است.
۲- حقگویان جهرمی، لیدا ( ١۳۸۸). ساختارشناسی پهلوانان ایران باستان در شاهنامه فردوسی.
این پایان نامه به ساختارشناسی پهلوانان ایران باستان و ویژگیهای اخلاقی آنها از نظر اعتقادی، ملی، بزمی و ویژگیهای ظاهری آنها و سجایای پهلوانی پرداخته است.
۳- قشقایی، سعید‐ رضایی، محمد هادی (١۳۸۸). تحلیل روانکاوانهی شخصیت گردآفرید. فصلنامه علمی پژوهشی.
در این مقاله سعی شده است شخصیت گردآفرید بر اساس دو مکتب روانکاوی یونگ و فروید و آرتمیس بررسی شود. در بخش اول این مقاله؛ تمامیت روان گردآفرید طبق نظریهی عقدهی اختگی فروید روانكاوی، و در بخش دوم اشارهی مختصر از روان گردآفرید بر طبق دیدگاه یونگ شده است اما به طور کامل و به همراه شاهد مثال، به این موضوع پرداخته نشده است لذا در این جستار، سعی شده است که شخصیت گردآفرید به گونه ای بارزتر، از دیدگاه این روانشناس-یونگ- بررسی و تحلیل شود.
4- اَتونی، بهروز(1390). نقد اسطوره شناختی ژرفا، بر بنیاد کهننمونه مادینه روان. فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی.
این مقاله نیز به گزارش و تحلیل کهن نمونهی مادینه روان برخی از شخصیتهای اسطورهای پراخته است. که برای فهم بهتر مطالبها در این پایان نامه از آن استفاده شده است.
5- هوشنگی، مجید(1388). نقد و بررسی روانكاوانهی شخصیت زال از نگاه آلفرد آدلر. فصلنامة نقد ادبی.
در این مقاله سعی شده است شخصیت زال در شاهنامه، از نگاه روانشناسی مورد نقد و بررسی قرار گیرد. ویژگی روانی این شخصیت در چارچوب نظریهی عقدهی حقارت و برتریجویی آلفرد آدلر در این مقاله تحلیل و بررسی شده است. اما به ویژگی روانی این شخصیت از دیدگاه یونگ که در این پژوهش به آن پرداخته شده است؛ اشارهای نشده است. این مقاله برگرفته از پایان نامه ی کارشناسی ارشد از دانشگاه تربیت مدرس است که نویسنده در آن به بررسی شخصیتهایی چون: زال، رستم، و تهمینه پرداخته است. اما با مطالعه این پژوهش به این نتیجه رسیدیم که وی در تحلیل شخصیت رستم به نتیجه منطقی نرسیده، و به فرضیه ها و نتایجی دست یافته، که نگارنده در فصل چهارم این پایان نامه در بخش تحلیل شخصیت رستم از دیدگاه فروید؛ دلایلی را در رد آنها ارائه داده است.
اما به طور کلی درباره نقد روانکاوانهی شخصیتهای اصلی این دو داستان-رستم و سهراب و رستم و اسفندیار- بر اساس دیدگاه روانشناسان (کارل گوستاو یونگ، زیگموند فروید، آلفرد آدلر و…) کار پژوهشی صورت نگرفته است. و این پژوهش از این جهت کاملاً بدیع و نو است.
1-4. اهداف و اهمیت پژوهش:
با توجه به اینکه بسیاری از موضوعات متنوع متون ادبی ریشه در اصول روانشناسی دارد، بررسی روانکاوانهی این دو داستان و تبیین اصول روانشناسی مرتبط با موضوع و شخصیتهای داستان، از اهداف اصلی این پژوهش است. سخن گفتن درباره شخصیت، پیش از هر چیز مستلزم شناخت ماهیت انسان و فرضیه های اساسی مربوط به آن است. و با توجه به اینكه هدف اصلی این پژوهش فراهم كردن زمینه برای ارائه نظریه شخصیت با رویکرد روانشناختی است؛ اتخاذ موضعی مشخص درباره مفروضههای مربوط به ماهیت انسان، نه تنها لازم و ضروری، بلكه امری اجتنابناپذیر است.
تحقیقات میان رشتهای در دنیای امروزی رونق زیادی یافته و نتایج مفید و ارزندهای به دست میدهد. در حوزه ادبیات، رابطه روانكاوی و ادبیات و بررسی متون ادبی از دیدگاه روانكاوی؛ در گشودن بسیاری از راز و رمزها مفید است و نتایجی شگفت به دست میدهد. روانكاوی خود حوزه وسیعی است كه صاحب نظران متعدد با دیدگاه های مختلف و حتّی گاهی متضاد به آن پرداختهاند. بنابراین بررسی آثار ادبی ایران از دیدگاه روانكاوی می تواند ما را به جنبه هایی از رمزشناسی این آثار و درك ژرفای روانی آنها برساند. این نوع پژوهشهای روانکاوی كمك میكند، تا جنبههای نمادین و رمزی، در بسیاری از اسطورهها، داستانها، حوادث و افسانهها و مانند آن روشن، و معانی پنهان درون آن آشكار گردد. و شاهنامه اثری ملی و محصول ناخودآگاه جمعی ایرانی در طول قرنهاست، که این اثر به خصوص در بخش اسطورهای و حماسی، دارای داستانهای نمادین و معانی ژرف و عمیقی است كه از دیدگاه فوق قابل تحلیل است.
1-5. پرسش پژوهش:
١- آیا داستانهای رستم و سهراب و رستم واسفندیار جنبه تراژدیک دارند؟
۲- آیا میتوان داستان رستم و سهراب، رستم و اسفندیار را بر اساس اصول روانشناسی، نقد روانکاوانه کرد؟
1-6. فرضیه پژوهش
با بررسی دقیق سیر و روند حوادث داستانها و فرجامی که در پایان داستان برای شخصیتهای اصلی آن پیش آمده است، و همچنین با توجه به دلایلی که در فصل دو به آن اشاره شده است؛ جنبه های تراژدیک هر دو داستان بسیار پر رنگ و قوی است. و با توجه به رفتار، گفتار و منش شخصیتهای داستان، بررسی آنان از دیدگاه روانشناسان برجسته ضرورت دارد، تا در کنار رو ساخت داستان، لایه های ژرفساخت این داستانها کشف گردد.
1-7. روش و شیوه اجرای پژوهش:
در این پژوهش، ابتدا اصول روانشناسی روانشناسان برجسته با دقت مطالعه و دستهبندی میگردد، سپس با مطالعه عمیق هر دو داستان، هر کدام از شخصیتهای این داستانها را، که رفتار، گفتار، منش و کردار آنها با اصول روانشناسی روانشناسان منطبق هستند مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد.
شاهنامه شاهکاری ادبی است با موضوعاتی جامع و داستانهایی متنوع سراینده آن حکیم جامع الاطراف که جلوه هایی مختلف از ادبیات حماسی، غنایی و تعلیمی را به نمایش می گذارد. بررسی ابعاد مختلف «شاهنامه» موجب شناخت بیشتر عظمت و شکوه این اثر وهمچنین سراینده آن می شود.
پند و ا ندرزهای فردوسی است که از آبشخورهای فکری دینی و قومی وی سرچشمه گرفته است و از آنجا که عاطفه نهفته در آن انسانی است نه شخصی، جامعیت و شمول آن از زمان و مکان خاص فراتر است و همه آفاق را در بر می گیرد.
آرامش و آبادی آرزوی هر کس برای داشتن بهترین زندگی است. این آرامش پدید آمدنی نیست مگر
آن که با دانش نیک همزبانی به همدلی دگرگون شود. همانگونه که استاد عشق مولوی میسراید:
همزبانی خویشی و پیوندی است یار با نا محرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگا نگان
از زبان محرمی خود دیگر است همدلی از همزبانی بهتر است
برای رسیدن به همدلی و همزبانی باید یکدیگر را درست شناخت. فرهنگ را نیروی پیش برنده مردم و جامعه دانستهاند. در واژه نامه معین آن را ادب و هنر و ادب كردن مردم معنی كرده است. استاد برومند سعید(1384)، در پژوهشی ادیبانه آن را از دو بخش فر + هنگ میداند. «فر» پیشوندی به معنی پیش و جلو رفتن است و «هنگ» دگرگونهای از «سنگ» به معنی متانت و سنگینی است.
فرهنگ زمانی پدیدار میشود که آموختهها در منش مردم نهادینه گردند. بدینگونه مردم از آن آموختهها در زندگی خود و یا درون جامعه بهره میبرند، بدون آنکه نیازی به فشار بیرونی برای بکار بستن آن باشد. برای نمونه اگر بد شمردن اسراف در منش کسی نهادینه شود، او نه برای جریمه دولتی و نه برای خوش آمد دیگران از اسراف پرهیز نمیکند، بلکه چون این کار را بد میداند از آن میپرهیزد. چنین کسی در خلوت هم آن کار دیگر را نمیکند[1].
مهم آنست که چه آموختهای با چه آرمانی و از چه راهی در منش مردمان نهادینه میشود. آیا بهرهکشانی میخواهند از شیره جان مردمانی ثروت و قدرت بیندوزند یا آبادگرانی مردم دوست در پی افزایش خرسندی مردم هستند.
تاریخ ایران گواه آنست كه هرگاه رهبران و مدیران كلان كشور در این وظیفه كوتاهی كردند، كشوربه دست بیگانگان افتاد. اما نكته مهم آنست كه ایرانیان از دیدگاه فرهنگی نه تنها شكست نخوردهاند، بلكه فرهنگ خود را به مهاجمان دیكته هم كردند (محسنی نیا، 1382).
بنابراین گرگان مردم نما كه خود را صاحبان جهان میدانند، برای چیرگی بر این مرز و بوم راهی دیگر را برگزیدند. آنها با بریدن مردم از ریشههای فرهنگی ایشان و نمایاندن ویژگیهای ویران كننده به جای فرهنگ، میكوشند تا بر روح مردم چیره گردند. ایران گرامی اگر نه نخستین، ولی یكی از بنیانگزاران فرهنگ انسانی در جهان است. از آنجا که ایران فرهنگی شمار بزرگی از کشورها را در بر میگیرد، شناخت فرهنگ و ریشههای فرهنگ میتواند به همزبانی وهمدلی مردم این کشورها بیانجامد و آرامش و آبادی را در میان آنها نهادینه سازد.
مرگ سرنوشت هر کسی است که در هر فرهنگی به گونهای تعریف شده است. این تعریف ریشه باورها، فرهنگ و در پی آنها رفتارهای آن مردم است. در این نوشتار کوشش میشود با بررسی بیتهای شاهنامه که در آنها از بهشت و دوزخ یاد شده و همسنجی آن با آموزشهای گاتها (آموزشهای آسمانی زرتشتیان) ریشههای باور شاهنامه به جهان پس از مرگ جستجو شود. امروزه آموزشهای گاتها در میانه کتاب یسنا جای داده شدهاست. کتاب یسنا 72 هات (هائیتی=سرود =فصل =بخش) دارد که 17 هات از آن (از هات 28 تا 34، 43تا 51 و 53) گاتها است. هر هات چندین بند دارد که با شماره یاد میگردد.
با یاری آموزگار گاتاشناسی موبدیار مهران غیبی، برای بهتر فهمیدن گاتها چند برگردان فارسی (آذرگشسب، 1351؛ جعفری، 1359؛ دوانلو، 1387، رضی، 1363؛ شهزادی، 1381؛ شهمردان، 1364) را هم سنجی (مقایسه) و مفهوم آن در این نوشتار بکار برده شد. این نوشتار دستاورد همسنجی آموزشهای گاتها با سرودهای شاهنامه برای دریافتن نقش گاتها در رابطه با جهان پس از مرگ در شاهنامه است.
[1] – واعظان کین جلوه بر مهراب (محراب) و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند (حافظ)
شعر زاییدۀ ذوق بشر است. همۀ افراد استعداد سرودن آن را ندارند. زیباترین احساسات بوسیله شعر بیان می شود. گاهی یک بیت، معنایی به وسعت یک كتاب دارد. چه بسیار دانشمندانی كه علاوه بر علم ودانش، بر فن شاعری نیز مسلط بودند كه سرایش شعر توسط این افراد، بر زیبایی و غنای شعر میافزاید. سید جمالالدین اسد آبادی می گوید: عجیب قریحه و غریب خاصیتی وذوقی در بعضی انسانها یافت می شود كه آن قریحه، قریحۀ شعر وآن ذوق، ذوق نظم است. اصحاب این قریحه، گاهی معانی بدیعه را به عالم ظهور می رسانند و اختراع افكار جدیده مینمایند كه عقول انسان ها در او حیران می ماند (اسد آبادی، 1358: 156). از زمانی كه قرآن مجید نازل شد، ادب دوستان و شاعران نگاه ویژهای به این كتاب آسمانی داشتند تا جایی كه برای تبرك و زیبا كردن شعر و نوشتۀ خود از آن استفاده میكردند. در كنار این كتاب عظیم، نسبت به حدیث نیز بیتوجه نبودند. قرآن و حدیث دو منبع ارزشمندی بودند كه تأثیر بسزایی بر شعر و شاعران گذاشتند. رونق زبان عربی در سراسر جهان اسلام به ویژه ایران، روز به روز گستردهتر شد كه این گسترش به خاطر نزول قرآن به آن زبان بود. قرآن سرشار از نكات بلاغی و هنری است كه هر شاعر و هنرمندی را به سوی خود جذب می كند. استفاده از قرآن و حدیث در شعر شاعران، علاوه بر اینكه نشانۀ علم اندوزی و روشنفكری آنان بود، نوعی افتخار برای شاعر نیز به شمار میآمد. بهخاطر قداست و حرمت قرآن و حدیث، كاربرد آنها به شعر شاعر نیز قداست و حرمت میبخشید و سخن شاعر برای مردمی كه این اشعار را می خواندند به دیدۀ احترام نگاه میكردند. از نیمۀ قرن سوم هجری قرآن و حدیث بر ادبیات به ویژه شعر تأثیر گذاشت، كه این تأثیر گذاری در قرن پنجم درخشش قابل توجهی پیدا كرد و در قرون ششم تا هشتم به اوج كمال خود رسید. در عصرهای گذشته، نویسندگان ایرانی كه در مكتب ها و مدرسهها تربیت میشدند، ابتدا قرآن را فرامیگرفتند و آن را حفظ میكردند. این یادگیری و حفظ قرآن باعث میشد كه به طور مستقیم و غیر مستقیم در آثار شاعر یا نویسنده رسوخ نماید. این تأثیر پذیری به صورت تضمین، تلمیح، اقتباس، حل و … نمود پیدا میكرد. همانطور كه گفته شد بسیاری از شاعران از قرآن و حدیث در شعر خود بهره گرفته اند كه یكی از این شاعران جمالالدین اصفهانی است. جمالالدین شاعر توانای قرن ششم از این قافله عقب نماند و اشعار خود را به آیات و احادیث آراسته نمود. شاهكار جمالالدین،
تركیببند معروف اوست كه در وصف پیامبر اكرم(ص) سروده شده است. این تركیببند، نهایت ارادت قلبی شاعر را نسبتبه پیامبر اسلام نشان می دهد. دكتر سید محمد دامادی كتابی را با عنوان؛ شرح بر تركیب بند جمالالدین اصفهانی نوشته، كه كتابی پر بار و ارزشمند برای دانش پژوهان و ادب دوستان میباشد كه تا كنون كسی مانند آن را ننوشته است. این تركیببند مشحون از آیات و احادیث میباشد كه شخصیت پیامبر اسلام را توصیف نموده است. جمال الدین در اشعار خود، بیشتر از قرآن بهره برده و این تأثیر پذیری بیشتر در قصاید او دیده می شود. شاعر، در تأثیرپذیری از قرآن و حدیث، از اقتباس، تضمین، تلمیح و حل استفاده كرده است. در عصر شاعر، عرفان رواج داشت و عرفای معروفی زندگی می كردند، از جمله: عین القضات همدانی، سنایی غزنوی، احمد جامی، عبدالقادر گیلانی و شیخ روزبهان بقلی شیرازی، از همه مهمتر، سنایی غزنوی كه هم شاعر بود وهم عارف. «سنایی غزنوی شاعر معروف. اشعار او از عرفانی عمیق برخوردار است. مولوی در مثنوی، گفته های او را طرح و شرح می كند. در نیمۀ اول قرن ششم در گذشته است» (مطهری، 1367: 126). «یكی از علومی كه در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت و تكامل پیدا كرد، علم عرفان است. عرفا با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین، محدثین، فقها، متكلمین، فلاسفه، ادبا، شعرا، یک تفاوت مهم دارند و آن این كه علاوه بر اینكه یک طبقۀ فرهنگی هستند، علمی به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور كردند و كتب مهمی تألیف كردند.» (همان: 83). جمالالدین در كنار چنین عارفانی و در چنین مكانی پرورش یافت و این هم نشینی و هم عصر بودن، تأثیر بسزای در فكر و اندیشه و شعر آن استاد گرانقدر داشته است. جمالالدین هر چند كه عارف كاملی نبوده اما به نظر میرسد كه مقامی كمتر از عرفا ندارد. زیرا شعرهایش این مطلب را ثابت می كند. موضوعات متنوعی در اشعار او دیده می شود، از جمله؛ صفات خدا، صفات پیامبر اسلام و معراج ایشان، سایر پیامبران الهی، روز قیامت و موضوعات دیگر. دیوان جمالالدین یكی از ارزشمندترین كتب شعر مذهبی قرن ششم هجری است كه احوال و اوضاع قرن خود را منعكس میسازد. برای انجام این رساله، دیوان شاعر اساس كار قرار گرفته و پژوهش در پنج فصل بررسی وتنظیم شده است: فصل اول شامل كلیات و تعاریف می باشد كه به؛ شرح و بیان مسئله، ضرورت و اهمیت موضوع، اهداف تحقیق، كاربرد نتایج تحقیق، پیشینۀ تحقیق، سؤال های تحقیق و شرح روش تحقیق پرداخته شده است. فصل دوم با عنوان؛ زندگی، آثار و روزگار شاعر تنظیم شده است فصل سوم شامل؛ پیشینه و شیوه های تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی. فصل چهارم كه قسمت اصلی رساله را در بر می گیرد، شامل: بررسی محتوایی تاثیر قرآن و حدیث در شعر جمالالدین كه موضوعاتی مثل توحید، صفات خدا، صفات پیامبر اسلام و معراج ایشان، سایر پیامبران الهی، روز قیامت و موضوعات دیگر را در بر میگیرد. فصل پنجم نیز با عنوان سایر موضوعات به موضوعات گوناگونی که شاعر به آنها پرداخته است اختصاص دارد. مأخذ نگارنده برای ارجاع به ابیات جمالالدین، كتاب دیوان او به تصحیح و مقدمۀ وحید دستگردی است كه البته ابیات آن در این رساله، با نثر معیار امروز نگارش شده است. برای ارجاع به ابیات دیوان جمال، به ترتیب؛ شماره صفحه وشماره بیت ذكر شده است. مانند: (152/2) یعنی صفحۀ 152، بیت دوم. اشعار مولانا نیز بر اساس؛ شماره دفتر وشماره بیت ذكر شده، ودر مورد سایر شعرا، فقط شمارۀ صفحه آمده است. ارجاع آیات قرآنی نیز به صورت (نام سوره (شماره سوره)، شماره آیه) می باشد.دیگر یاداشت ها و توضیحات به شیوۀ پی نوشت وبا شماره های پیاپی در پایان هر فصل آمده است. امید می رود كه این پژوهش در شناخت بیشتر جمال الدین اصفهانی وعصر او وهمچنین تأثیر قرآن وحدیث در شعر شاعر به عنوان یک اثر ادبی – مذهبی مفید واقع شود ومورد قبول واستفادۀ ادب دوستان قرار بگیرد.
1
فصل اول
بیان مسأله 4
اهمیت وضرورت تحقیق 4
اهداف وفرضیه ها 4
تعاریف عملیاتی متغیرها 5
فصل دوم
پیشینه تحقیق 8
فصل سوم
روش تحقیق 20
نوع مطالعه«روش هاوابزارگردآوری اطلاعات» 21
اسنادعمده ی مورداستفاده دراین تحقیق 21
ابزارگردآوری اطلاعات 21
محدودیت هاوموانع 21
فصل چهارم
سرگذشت زبان 23
تاریخ ادبیات ایران 27
دوره های تاریخی واژه پذیری در زبان فارسی 34
تأثیرزبان های اروپایی درزبان فارسی امروز 38
اقتباس الفاظ بیگانه 38
پدیده ی قرض گیری 39
انواع قرض گیری 41
روش های مختلف واژه سازی برپایه قرض گیری واژگانی 42
علل وعوامل ورود زبان های بیگانه به ایران 44
علل وعوامل پدیده قرض گیری 45
وام گیری زبانی 48
انواع گرته برداری 49
فرایندنفوذواژه های بیگانه 51
بخش دوم
سید مهدی شجاعی 56
واژه های بیگانه در آثار سید مهدی شجاعی 59
محمود دولت آبادی 59
واژه های بیگانه در آثار محمود دولت آبادی 62
علی محمد افغانی 63
واژه های بیگانه در آثار علی محمد افغانی 68
صادق هدایت 75
واژه های بیگانه در آثار صادق هدایت 79
بزرگ علوی 80
واژه های بیگانه در آثار بزرگ علوی 83
جمال میر صادقی 90
واژه های بیگانه در آثار جمال میر صادقی 91
فصل پنجم
نتیجه گیری 100
منابع و مآخذ 102
عکس ها 105
مقدّمه
زبان به عنوان اصلی ترین وسیله ارتباط اجتماعی انسان و در مقام یکی از عناصر اصلی فرهنگ جوامع بشری دارای تاریخی کهن است و همساز و همراه با نوع ابزارها و سکون ها و حرکت ها و اسارت و پیروزی هر قومی سیری پرماجرا و پویا داشته و تکامل خاص خود را پیموده است. در این میان، پدیده ی قرض گیری یکی از ویژگی های طبیعی زبان قلمداد می شود که در چارچوب آن سخنگویان یک زبان در صورت لزوم و به منظور پرکردن خلأهای واژگانی به زبان های دیگر مراجعه می کنند و کلماتی از این زبان ها را در گفتار خود وارد می نمایند. پرواضح است که بکارگیری روز افزون و استفاده ی غیر معقول از واژه های بیگانه در زبان فارسی می تواند اصالت و غنای این زبان را تحت الشعاع خود قرار دهد، و بخصوص این باور را در اذهان عموم جای دهد که زبان فارسی در ارائه مفاهیم علمی و تخصصی ناتوان است. در این مقاله، ضمن توصیف پدیده ی قرض گیری و عوامل مؤثر در آن سعی بر این است که روش های مختلف واژه گزینی در زبان فارس و نقاط ضعف و قوت هر یک از آنها مورد بررسی قرار گیرد. با بررسی این روش ها نشان خواهیم داد که اگر قرض گیری واژگانی به شیوه ای درست و اصولی به انجام رسد در پاره ای از موارد می تواند غنای واژگانی زبان فارسی را نیز به دنبال داشته باشد.
امروزه زبان فارسی در معرض هجوم انبوهی از واژگان بخصوص از زبان های اروپای غربی می باشد و تقریباً در تمام جمله هایی که به کار می بریم می توان رد پایی از حداقل چند کلمه ی خارجی به ویژه از زبان انگلیسی و سایر زبان ها از جمله زبان آلمانی، فرانسوی، و نیز عربی پیدا کرد. در این میان سؤال اصلی این است که آیا قرض گیری واژه ها از سایر زبانهای بیگانه و استفاده فراوان از آن ها در متون علمی و تخصصی و حتی محاوره ای روزانه می تواند کمکی برای وضعیت حال زبان فارسی باشد یا خیر. مسلماً، برای پاسخ به این سؤال باید پدیده ی قرض گیری را بهتر شناخت و تمام جنبه ها و ابعاد آن و نیز عوامل مختلفی را که می توانند باعث بروز این پدیده در زبان فارسی گردند مد نظر قرار داد.
پرواضح است که بکارگیری روز افزون و استفاده ی غیر معقول واژه های بیگانه در زبان فارسی می تواند اصالت و غنای این زبان را تحت الشعاع خود قرار داده، و بخصوص این باور را در اذهان عموم جای دهد که زبان فارسی در ارائه مفاهیم علمی و تخصصی ناتوان است و ما همچنان مجبور به استفاده از واژه های خارجی در زبان هستیم. متأسفانه، امروزه عده زیادی از مردم بر این باورند که با رشد سریع علم و صنعت در غرب و به دلیل پیشرفت فزاینده ی فن آوری ارتباطات، برای ما که هر روز شاهد ورورد انبوهی از ابزارها و کالاها از چنین کشورهایی هستیم راهی جز عاریه گرفتن کلمات و عناوین این کالاها وجود ندارد و در این میان فارسی را ناتوان تر از آن می دانند که بتواند نظام واژگانی خود را با این پیشرفت روزافزون علم و فن آوری در غرب همگام سازد. البته باید اذعان داشت که قرض گیری عناصر واژگانی از سایر زبان ها امری است طبیعی و تقریباً همه زبان های دنیا به صورتهای مختلف کلماتی را از دیگر زبان ها گرفته و در صورت لزوم آن را به فهرست واژگان خود می افزایند که البته این پدیده دلیلی بر ضعف ساختاری زبان قرض گیرنده و یا برتری زبان قرض دهنده نیست.
بسیاری از فارسی زبانان ترجیج می دهند به هنگام سخن گفتن یا نوشتن، تعدادی از واژه های خارجی را بخصوص از زبان های اروپایی و نیز زبان عربی بکار گیرند. همه ی ما آگاهانه یا ناآگاهانه به هنگام صحبت کردن، چند واژه انگلیسی را بدون هیچ دلیلی بجای معادل های فارسی آن استفاده می نماییم و این در حالی است که هیچ نیازی به استفاده ی از آنها در گفتار ما نیست و برای آنها معادل های بسیار مناسب و زیبا در زبان فارسی موجود است. سخنگویان فارسی زبان با افزودن چند واژه ی انگلیسی در گفتار خودآگاهانه سعی بر این دارند که به مخاطب یا مخاطبین خود نشان دهند که آنها به اصطلاح زبان انگلیسی را که یک زبان بین المللی است می دانند و یا حداقل دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی می باشند.
بیان مسأله
در این رساله سعی شد اطلاعات جامع و مستندی در مورد واژگان بیگانه ادبیات پس از انقلاب اسلامی گردآوری شود، بنابراین تصمیم بر آن شد با مطالعه ی سایت های مختلف اینترنتی و بررسی گسترده در متون ادبی رساله ای جامع و کامل در این زمینه به نگارش در آید تا بتوان با این اقدام که گام نخست در جستجوی واژه های بیگانه در زبان فارسی می باشد دین خود را به ادبیات کشور ادا کرده از طرفی بتوان جرأت لازم را در درجه ی اوّل به مسئولان و سایر مردم داد تا در عدم به کارگیری واژه های بیگانه در زبان فارسی تلاش کنند و مناً کاری کرد تا بر همت نسل جوان در پاسداری آگاهانه و غیرتمندانه از این میراث ارزشمند معنوی یعنی زبان فارسی افزوده شود .